روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

خبری تازه از کنجکاوی در مریخ

مرکز کنترل زمینی پروژه کنجکاوی پس از از کار‌افتادن یکی از رایانه‌های خارجی کاوشگر مریخ‌نورد ناسا مجبور شدند عملیات کنجکاوی را تعلیق کرده و آن را به حالت غیر‌فعال درآورند.
مهندسان ناسا اعلام کردند کنجکاوی اکنون در وضعیت Safe Mode قرار گرفته تا از آن محافظت شود. کنجکاوی پیش از اینکه دچار نقص فنی شود سلف‌پرتره‌ای از خود در مریخ به ثبت رسانده بود.
رایانه کنجکاوی در بخش حافظه دچار نقص فنی شده است، از این رو اکنون این روبات در حالتی قرار گرفته که میزان فعالیت‌های آن به حداقل رسیده است،‌ کنجکاوی در واقع به خواب رفته است. قرار است مهندسان ناسا طی چند روز آینده کنجکاوی را از خواب مصنوعی‌اش بیدار کنند و به بررسی ریشه مشکلی بپردازند که روز گذشته بر روی عملکرد این روبات مریخ‌نورد اثر گذاشته است.

کنجکاوی تعدادی رایانه اضافی، رایانه‌های سمت A و B، به همراه دارد تا در شرایط اضطرار از آنها به عنوان یدکی استفاده کند و هریک از این رایانه ها نیز از سیستم‌های جنبی یدکی برخوردارند. کنجکاوی اکنون تحت رایانه B فعال است اما پیش از این طی عملیات فرود بر روی مریخ تحت فرمان رایانه بخش A بود.
روز چهارشنبه گذشته(امروز یکشنبه 13/12/91) کنجکاوی مطابق همیشه با زمین از طریق تمامی کانال‌های ارتباطاتی موجود در ارتباط بود،‌اما داده‌های ثبت شده‌اش را به زمین ارسال نکرد و تنها اطلاعات وضعیت خود را به زمین فرستاد. این اطلاعات نشان دادند رایانه در زمان تعیین شده به حالت خواب تغییر وضعیت نداده‌است. عملیات تشخیصی در مرکز  JPL نشان داد حافظه رایانه سمت A که برای مکان‌یابی فایل‌های اطلاعاتی مورد استفاده قرار می‌گرفت،‌ دچار نقص شده‌است.
درحال حاضر تمامی تحقیقات علمی از طریق کنجکاوی متوقف شده اما ناسا انتظار دارد طی چند روز آینده این فعالیت‌ها از سر گرفته شوند.

منبع:http://www.tabnak.ir/




تاریخ: دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 خانم ایرانی، رئیس راه آهن سوئد

مینو اختر زند، بانوی موفق ایرانی، متولد ۱۳۳۵ در تهران است. وی که پدرش ارتشی بود، دوران کودکی و نوجوانی را در تهران سپری کرد و در ۱۷ سالگی به استکهلم سوئد مهاجرت کرد.
خانم اخترزند از فوریه ۲۰۰۸ تا کنون مدیر عامل شرکت راه آهن سوئد (بان ورکت) است.
خانم اخترزند درباره نحوه مدیریت خود نیز حرف های مهم و شنیدنی ای می زند:” سیستم ریاست من سیستم سوئدی است ولی خصوصیاتی که برایم بسیار مهم است و همه می دانند، این است که هرگز بین زن و مرد تفاوت قائل نمی شوم و تنها چیزی که برایم مهم است بازتاب کاری است.
تا کنون نه من با خانم هایی که با من کار کرده اند مشکل و ناراحتی داشته ام و نه آنها با من مشکل داشته اند. البته رفتار من با کارمندان مرد نیز همین گونه است.
افرادی که استخدام می کنیم همیشه ۵۰ درصد مرد و ۵۰ درصد زن هستند. سیاست من این است که خود شخص از لحاظ کاری و روحیه مهم است وجنسیت مهم نیست.”

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260801

سقوط تیر برق، جان كارگر اداره برق لنده را گرفت

كارگر اداره برق شهرستان لنده واقع در استان کهگیلویه و بویراحمد بر اثر سقوط یک اصله پایه فشار ضعیف برق جان باخت.

در ساعت۱۴ دیروز (شنبه) پرسنل اداره برق برای جمع آوری سیم‌های محوطه جدید مصلی شهر لنده و جابجایی تیر برق که اطراف آن قبلا خاک برداری شده بود اعزام شدند.

"فضل الله خنجری" یکی از كارگران این اداره برای جدا كردن کابل‌های انتقال برق به بالای دیرك برق رفت و مشغول بریدن کابل سوم بود که به یکباره تیر برق از جا کنده شد، به طوری كه این كارگر فرصت باز کردن کمربند ایمنی را پیدا نكرد و با سقوط دیرك این کارگر ۴۵ساله جان خود را از دست داد.

شهرستان لنده یکی از شهرستان‌های گرمسیری کهگیلویه و بویراحمد محسوب می‌شود که با یاسوج مرکز استان حدود ۲۴۰ کیلومتر فاصله دارد.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=53001

تجمع كارگران آونگان در مقابل كارخانه

صد نفر از کارگران شرکت آونگان اراک صبح امروز با تجمع در مقابل کارخانه اعتراض خود را نسبت به پلمپ این واحد تولیدی اعلام کردند.

علی‌رغم صدور حکم ورشکستگی شرکت در سال گذشته تولید در کارخانه انجام می‌شد و حقوق کارگران نیز پرداخت می‌شد ولی از مهرماه امسال ورود تریلر به کارخانه ممنوع شد و فقط درب ورودی پرسنلی باز بود و از سوی دیگر طبق توافق انجام شده و قرارداد ارفاقی مقرر شده بود که بدهی‌های شرکت طی سه قسط در دیماه و بهمن ماه ۹۱ و اردیبهشت ماه ۹۲ به طلبکاران پرداخت شود و مطالبات و حقوق کارگران نیز طی ۶ سال قسط بندی شود ولی در روز گذشته شاهد بودیم که نیروی انتظامی همراه با یكی از مدیران كارخانه درب ورودی را پلمپ کردند.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=52898

چاه، 2 کارگر را بلعید

ریزش‌آوار بر سر دو کارگر افغان حین حفر چاهی در منطقه تهرانپارس شهرک فرهنگیان.
دو کارگر افغانی مشغول حفر چاهی در یک پارکینگ یک مجتمع مسکونی شش طبقه بودند که ناگهان به دلیل مجاورت چاه در حال حفر، دیواره حائل بین دو چاه تخریب شده و محتویات چاه دیگر بر سر دو کارگر افغان ریزش کرد.
عمق چاه در حال حفر را 17 متر بود. جان خود را از دست دادند.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260775




تاریخ: دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

کودک: چرا از من می‌ترسی؟ شما تفنگ دارید، من دستم خالی است، نگاه کن. این زیر بغلم آب است. می‌دانی آب یعنی چه؟ یعنی زندگی!




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

بازی کودکان ایرانی با «سرطان خون»!

دکتر آذر عظیمی‌ فوق تخصص بیماری‌های اطفال: «انواع بدخیمی‌های خونی یا‌ همان لوسمی‌ و سرطان خون بیشترین بدخیمی‌است که بین کودکان زیر ۱۵ سال دیده می‌شود تا جایی که طبق برخی آمار‌ها در ایران از هر صدهزار کودک چهار نفر به آن مبتلا می‌شوند. بعد از این نوع سرطان تومورهای مغزی و تومورهای غدد لنفاوی و تومورهای شکمی‌در رتبه‌های بعدی قرار دارند. البته اخیرا شاهد افزایش تعداد ابتلای کودکان به سرطان چشم هستیم که دلایل افزایش ابتلا به این بیماری باید هرچه سریع‌تر توسط پژوهشگران بررسی شود.»

دکتر عظیمی‌: «چند وقت پیش زنی ۲۷ ساله که پسر ۶ ساله‌اش به سرطانی در مراحل پیشرفته مبتلا بود و خانواده‌اش در شهرستان زندگی می‌کردند، در نبود همسرش، با استفاده از قرص برنج خودش و پسرش را کشت، این حادثه به قدری من را تحت تاثیر قرار داد که تا چند روز قادر به انجام کارهای معمولی نبودم و دائم صورت این مادر و پسر در نظرم بود، این موضوع نشان می‌دهد که نه خانواده‌ها و نه دولت نباید والدین و اطرافیان کودک مبتلا را تنها بگذارند.

در حال حاضر بخش عمده‌ای از هزینه درمان به عهده خود مردم است و این موضوع را مسئولان وزارت بهداشت هم تایید می‌کنند تا جایی که سرپرست جدید وزارت بهداشت تایید کرده است که بیشتر از ۶۰ درصد هزینه‌های درمان به عهده خود مردم است. پس این وسط وظیفه بیمه‌ها چیست؟! بسیاری از دارو‌ها تحت پوشش بیمه نیستند یا اگر هم هستند اصلا یافت نمی‌شوند و خانواده بیماران باید شهر به شهر دنبال دارو بگردند.»

غلام همتی پدر مهسای کوچک است که بیشتر از دو سال است که سرطان روده بزرگ دارد: «یکی از داروهایی که پزشکان برای مهسا تجویز کردند 5FU است اما مگر این دارو پیدا می‌شود، هر چند ماه که مجبورم این دارو را تهیه کنم به هر دری می‌زنم، دو هفته پیش که تهران، قم و قزوین را زیر پا گذاشتم اما دارو نبود که نبود، هلال احمر هر شهر من را پاس می‌داد به شهر دیگر، مدت چهار روز بود که دارو به مهسا نرسیده بود، آنقدر به هم ریخته بودم که می‌خواستم خودم را جلوی وزارت بهداشت آتش بزنم بلکه کسی به ما توجه کند در ‌نهایت با معرفی یکی از دوستان دارو را در هلال احمر رشت پیدا کردم، متاسفانه داروی گرانی است و ما نمی‌توانیم مقدار مورد نیاز چند نوبت را یک جا تهیه کنیم البته اگر بتوانیم هم داروخانه‌های دولتی این مقدار را بهمان نمی‌دهند.»

همتی: «هیچ کس نمی‌تواند بفهمد که وقتی می‌بینی بچه‌ات جلوی رویت پرپر می‌شود و کاری از دست تو بر نمی‌آید یعنی چه! آن هم وقتی که درمان دردش وجود دارد اما به دست تو نمی‌رسد، ما آرزو نمی‌کنیم که فرزند هیچ کدام از مسئولان به چنین دردی مبتلا شوند اما آن‌ها باید خود را جای ما بگذارند و به هر راهی که ممکن است بیماران سرطانی به خصوص بچه‌های سرطانی را فراموش نکنند.»

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260530




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

دولتِ كارفرما طبیعتاً دغدغه‌های كارفرمایی دارد

ابراز نگرانی دولت در مورد آثار تورمی افزایش حداقل دستمزد نا‌مربوط است. دولت به عنوان بزرگ‌ترین کارفرمای کشور نگران جامعه کارگری نیست بلکه دغدغهٔ منافع خودش را دارد.

بار تورمی کشور از زمان اجرای مرحلهٔ اول طرح هدفمندی یارانه‌ها آغاز شد و ربطی به افزایش ناچیز سالانهٔ حداقل مزد کارگران ندارد.

با اجرای مرحلهٔ اول طرح هدفمندی یارانه‌ها تورم رشد قابل توجهی پیدا کرد و حامل‌های انرژی و قبوض برق و آب و گاز بار سنگینی را روی دوش جامعه کارگری و حقوق بگیران انداخت.

قدرت خرید جامعه کارگری کاهش یافته و تنها امید آن‌ها به ادامهٔ زندگی و تامین معیشت خود افزایش سالانهٔ حداقل دستمزدشان است. دولت باید حداقل دستمزد کارگران را متناسب با شرایط نامناسب اقتصادی کشور افزایش دهد.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=52631

تحصن مجدد کارگران راه‌سازی کهگیلویه و بویراحمد

کارگران اداره کل راه و شهرسازی کهگیلویه و بویراحمد برای دومین بار در یک ماهه اخیر بدلیل پرداخت نشدن مطالبات خود که شامل حقوق، اضافه کاری، ماموریت و حق عیدی می‌شود دست به تحصن زدند.

بیش از ۱۰۰ کارگر شرکت‌های خدماتی اداره کل راه و شهرسازی کهگیلویه و بویراحمد بعد از اولین تحصن خود که دو هفته پیش در دفتر استاندار این استان به نتیجه‌ای نرسید، این بار در دفتر معاونت پشتیبانی اداره کل راه و شهرسازی استان دست به تحصن زدند.

گفتنی است، حدود ۲۳۰ کارگر خدماتی اداره کل راه و شهرسازی کهگیلویه و بویراحمد هفت ماه است حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده‌اند.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=52710

سومین تجمع کارگران قند اهواز در مقابل استانداری

صبح امروز بیش از ۳۰ نفر از کارگران قند اهواز برای سومین بار طی هفت روز اخیر با حمل پلاکاردهای در مقابل استانداری خوزستان تجمع کردند.سازمان تامین اجتماعی از آبان ماه امسال لیست بیمهٔ کارگران قند اهواز را رد نمی‌کند.به نظر نمی‌رسد ارادهٔ جدی در مسئولان برای حل مشکلات این کارگران وجود داشته باشد.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=52685

نقض قانون كار در پرداخت عیدی كارگران دولت

برابر قوانین کار ایران، کارفرمایان دولتی یا خصوصی باید بر مبنای ۶۰ روز آخرین مزد، عیدی و پاداش پایان سال هر کارگر را محاسبه و پرداخت کنند.

دولت برای نپرداختن پول بیشتر، عیدی کارگران شاغل در سازمانهای دولتی را بر مبنای قوانین مربوط به استخدام کارمندان پرداخت می‌‌کند.
قرارداد کار کارگران شاغل در دستگاه‌های دولتی بر مبنای قانون کار منعقد شده است، بنابراین نمی‌توان به این کارگران مانند کارمندان عیدی داد.

منبع:http://ilna.ir/news/news.cfm?id=52220

بیکاری ۷۷ کارگر سد مخزنی بیجار/ تبدیل قرارداد ۷۰ کارگر سد پلرود

 نماینده مردم رشت: به منظور جلوگیری از تعطیلی پروژه‌های ملی و عدم اخراج کارگران در پروژه های ملی سد پلرود رحیم آباد و سد مخزنی رودبار تذكر داد.

قرارگاه خاتم الانبیاء به عنوان پیمان کار پروژه سد مخزنی پلرود شهرستان رودسر، این پیمانکار علاوه بر محدود نمودن جبهه‌های کاری به اخراج ۷۰ نفر از کارگران و انتقال برخی از ماشین آلات خود به استان کرمان مبادرت کرده و قرارداد تا پایان سال مابقی کارگران را لغو و مجدداً با آن‌ها قرارداد یک ماهه تنظیم نموده است.

قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء (موسسه ثارالله) پیمان کار این پروژه بوده که از تاریخ ۱۳۸۹/۱/۱۷شروع به کار کرده و تحویل پروژه تاریخ ۱۳۹۴/۷/۱۷ می‌باشد و تاکنون بیست درصد پیشرفت کار داشته است، درحالیکه می‌بایست ۴۰درصد پیشرفت کار داشته باشد. این پروژه با هدف تامین آب کشاورزی و شُرب مناطق شرقی استان گیلان با اعتباری بالغ بر ۸۸۸ میلیارد ریال در حال احداث می‌باشد.

با اتمام عملیات خاکریزی بدنه سد مخزنی شهر بیجار شهرستان رودبار، پیمانکار مذکور ۷۷ نفر از کارگران بومی پروژه را تعدیل نموده که این موضوع و نیز عدم استفاده از بیمه بیکاری موجب نارضایتی شدید کارگران بومی شده است.




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

تنها دختر دریانورد ایرانی

زهرا سالاریه تنها 23 سال دارد و تنها زن دریانورد ایرانی است. زهرا سالاریه، برای کار در یک خیاط خانه وارد شرکتی می شود که جلیقه نجات می دوختند.

کار کردن در همان شرکت هم بوده که باعث می شود زهرا با شرکت هایی که ناخدا و قایقران تربیت می کردند و به آنها گواهینامه قایقرانی می دادند آشنا شود. و با کلی دردسر وارد کلاس ها می شود و دوره تئوری و عملی را می گذراند و هر چیزی را که قابل یاد گرفتن است از طریقه وارد شدن به قایق گرفته تا تعمیر موتور و 70 مدل گره ملوانی جور واجور به طنابهایی که دو برابر خودش وزن داشتند را یاد بگیرد و در امتحان پایان دوره شرکت و دست آخر گواهینامه ناخدای قایقران را گذاشته اند کف دستش. بعد از آن هم زهرا دوره های دیگری را که به کارش ربط داشته گذرانده و گواهینامه های جور واجور را گرفته”.

زهرا سالاریه، 5سال است که بعد از گرفتن گواهینامه های قایقرانی و ناخدای قایقران رسما دریانورد شده و هر روز، چند ساعت از زندگی اش ر روی دریا می گذراند و از بوشهر به خارک می رود.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260497

وبلاگ آموختن: زن ضعیفه نیست بلکه او را ضعیفه می‌انگارند.

آلوده‌ترین استان‌ها به مواد مخدر

قائم مقام دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر: استان‌های «تهران»، «کرمان»، «خوزستان» و «لرستان» را دارای بیشترین مصرف‌کننده مواد مخدر عنوان کرد.
میزان آلودگی به مواد مخدر بر اساس مصرف در شهرها مورد بررسی قرار می‌گیرد.

وی از سهل شدن خرید و فروش مواد مخدر ابراز تاسف کرد.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260573

دستمزد پنج میلیونی مجریان صداوسیما!

دستمزد برخی مجریان برای یک ساعت اجرا 5 میلیون تومان است که به دلیل دولتی بودن اکثر این مراسم ها، هزینه آن از خزانه پرداخت می شود.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260467

سرقت از بانک ملی در مازندران

صبح امروز شنبه 12 اسفند، از بانک ملی شهر بهنمیر مازندران سرقت شد.با توجه به تعطیلات روز گذشته هنوز مشخص نیست این سرقت مربوط به صبح جمعه است یا صبح امروز. در 10 روز اخیر این دومین سرقت از بانک ملی بعد از شهرستان نکا است.

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/306081

قاتل‌خاموش(گاز منواکسید کربن) در اردبیل 6 قربانی گرفت

محمد جعفرزاده از جان باختن شش تن دراردبیل خبرداد و گفت: دو تن از این تعداد جانباخته پدر و مادر و یک تن نیز پسر این خانواده بود. سه تن دیگر نیز دوست‌های پسر خانواده بود که به دعوت تنها فرزند خانواده مهمان آنان بود. احتمال می‌رود این قربانیان بر اثر گازگرفتگی دچار خفگی شده‌اند.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260548




تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

درگیری کشاورزان اصفهانی با پلیس بر سر آب

درگیری بین کشاورزان و ماموران نیروهای انتظامی استان در حالی به وقوع می‌پیوندند که کشاورزان شرق اصفهان معتقدند آب زاینده رود که از سال‌های دور به زمین‌های آنها اختصاص می‌یافت، اکنون به استان‌های یزد، قم، کاشان و کارخانه‌های بزرگی مانند فولاد مبارکه و ذوب‌آهن فروخته می‌شود. این کشاورزان در اعتراض به قطع سهمیه آب خود، از هفته قبل با تجمع در مقابل خط لوله انتقال آب اصفهان به یزد اعتراضشان را نشان دادند.
وضعیت کشاورزان شرق اصفهان تا حدی نگران کننده و بحرانی است که دیگر هیچ‌یک از آنها قطره‌های آب برای کشاورزی خود ندارند و هموراه نگران معیشت خانواده خود هستند؛ عاملی که سبب شده در این راه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکرده و موضوع را تا آنجا پیگیری کنند که حتی به هیئت دولت نیز کشانده شود.
رئیس جمهور در سفر آذر ماه خود به اصفهان: دعا کنید تا باران ببارد وعده جریان آب را داد.
این اعتراض که روز گذشته آغاز شده بود با گذشت زمانی نسبتا طولانی و پس از به وقوع پیوستن برخی حوادث نامطلوب مانند آسیب دیدن یکی از خطوط اصلی انتقال آب به استان مجاور اصفهان، درگیری معترضان و پلیس، تحریک احساسات عمومی و مواردی از این دست خاتمه یافت.
منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260352

قدرتمندترین زن مکزیک به زندان افتاد

دادستانی مکزیک، از بازداشت خانم البا استر گوردیو رییس اتحادیه سراسری کارکنان آموزش و پرورش این کشور امریکای لاتین که قدرتمندترین زن مکزیک شناخته می شود،  خبر داد.

دستگیری گوردیو در حالی‌ صورت گرفت که انریکه پنیا نیئتو رئیس جمهوری مکزیک یک روز پیش از آن از انجام اصلاحاتی تاریخی برای بهبود سیستم آموزشی کشور و کاهش نفوذ اتحادیه سراسری آموزش و پرورش خبر داده بود.

تاکنون فقط اتحادیه سراسری آموزش و پرورش بود که فرصتهای کاری، مسئولیتها و حتی چگونگی استخدامها را در این نهاد کنترل می کرد. 

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/305823

همسرکشی جلوی د‌اد‌گستری تهران

 21 شهریور سال گذشته:قتل زن ۳۴ ساله‌ای به نام سهیلا

مرد‌ جوان(قاتل): مد‌تی بود‌ که با همسرم اختلاف د‌اشتم. تصور می‌کرد‌م او به من خیانت می‌کند‌ و سر همین موضوع هر روز اختلافمان بیشتر می‌شد‌. روز حاد‌ثه برای طلاق به د‌اد‌گاه رفتیم اما همسرم د‌ر آنجا شکایتش را پس گرفت. هنوز از محوطه د‌اد‌گاه د‌ور نشد‌ه بود‌یم که د‌وباره با هم د‌رگیر شد‌یم د‌ر یک لحظه کنترلم را از د‌ست د‌اد‌ه و او را با ضربه چاقو کشتم.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/305834




تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

در شهر نانینگ چین،این دو  سگ‌ از دوچرخه صاحب‌شان محافظت می‌کنند




تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

تظاهرات بیماران خاص یئنانی در مقابل وزارت اقتصاد این کشور در آتن در اعتراض به قطع و کاهش یارانه‌های درمانی




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

زنانی که شغل‌شان نامتعارف است

تصویری که از یک «دلال» در ذهن اغلب ماست، شاید تصویر مردی باشد در اکناف و اطراف خیابان فردوسی که به نجوا، دم از خرید و فروش دلار می‌زند. یا در نگاهی متفاوت، مردی شیک و اتو کشیده که می‌شناسی‌اش و می‌دانی دارایی خود را از راه خرید و فروش هر آنچه فکر کنی به دست آورده است. اما تصور قامت ظریف یک زن در هیبت « واسطه‌گر» یا به زبانی ساده‌تر همان «دلال»، برایت ناممکن به نظر خواهد رسید. رخدادی که البته ناممکن نیست و این روزها نه در تخیل که در دنیای واقعی، در حال وقوع است و با اندکی دقت می‌توانی شاهد حضور نامحسوس این زنان در گوشه و کنار شهر باشی و ببینی که « نیاز» و شاید هم تلاش برای ارزش افزوده بر دارایی، چگونه کمر به شکستن سنت‌هایی بسته است که فکر نمی‌کردی روزی « واسطه‌گری» را به شغلی برای گروه‌هایی از زنان تبدیل کند.

واسطه‌گری‌های این روزهای زنان از «بن فروشی» در اطراف فروشگاه‌های زنجیره‌ای شهر گرفته تا حضور در بازار بزرگ برای خرید و فروش سکه و طلا یا حتی سرکشی به آگهی‌های روزنامه برای خرید و فروش خودرو، در سایه بروز مشکلات اقتصادی و درآمدی در جامعه رخ داده است. مشکلاتی که سبب شده تا زنان به شغل‌هایی چون واسطه‌گری در «بازار بورس و مسکن» نیز کشانده شوند که شاید چندان با فرهنگ و سنت ایرانی سنخیت نداشته باشد. آنچه جامعه‌شناسان به آن معتقدند، این است که مشاغل، زن و مرد نمی‌شناسند و به همین نسبت، مشاغل کاذب نیز برای هر دو گروه، کاذب است. جامعه سنتی ایران شاید هنوز با این نقطه نظر موافق نباشد و با دیدن زنی در این هیبت، بی درنگ انگشت سرزنش را به سویش نشانه بگیرد، بی‌آنکه از خود بپرسد چه چیز و چگونه این زنان را ناگهان از خانه به دنیایی کشانده که از دنیای قبلی‌اش، یک دنیا فاصله دارد. بنا به نظر کارشناسان، این نیز دیری نخواهد پایید و «نیاز به کسب درآمد» بر هر آنچه سنت شکنی است ، سرپوش خواهد گذاشت.

«مشاغلی از این دست، پاسخگوی نیاز عاجل خانوارها در مقابل بحران اقتصادی و بیکاری است. با وجود اینکه این شغل به ویژه برای زنان جامعه سنتی ما، از آسیب و آزار مبرا نخواهد بود، اما آن‌ها دست از این کار نمی‌کشند و تنها عاملی که آن‌ها را در این راه نگه داشته ، نیاز است.»  تفکیک مشاغل بر مبنای جنسیت در شرایط بحران اقتصادی به منزله قیاس مع‌الفارق است، مردانه و زنانه بودن مشاغل را به سنت و تاریخ نسبت داده که طی سال‌های آینده این نگاه شاید حتی برای جامعه ایران، کهنه و دور از ذهن به نظر برسد.« مسئله اینجاست که ما از انسان‌ها انتظار داریم در هر شرایطی به نفع جامعه و بدون فکر به نابودی خود عمل کنند. در حالی که انتفاع هر کس برای او در درجه نخست اهمیت قرار دارد. اشتغال به دلالی یا دست فروشی نه کار آسانی است و نه وجهه اجتماعی خوبی دارد، اما زنانی که به آن دست می‌زنند اغلب سختی را به جان می‌خرند. آن‌ها نه انتخاب دیگری دارند، نه تکیه گاهی و نه جایگزینی. در عین حال به راستی کدام یک از مشاغل این جامعه می تواند به کسب چنین درآمدی برای این افراد منتهی شود؟»

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/305628

طالبان ۴ مدرسه را در پاکستان منفجر کرد

شبه‌نظامیان طالبان صبح امروز چهار مدرسه پسرانه را در مناطق قبایلی این کشور منفجر کردند.
این انفجار ساعات اولیه صبح امروز در منطقه قبایلی «مهمند ایجنسی» پاکستان رخ داد.
طالبان با کار گذاشتن مواد منفجره دست‌ساز در این مدارس، موجب تخریب کامل آنها شدند.
تعداد مدارسی که در این منطقه تخریب شده‌اند تاکنون به بیش از 100 مورد رسیده است.
منبع:http://www.asriran.com/fa/news/260278

 




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

آيا افزايش دستمزد تورم‌زا است؟

(پاسخ به نظر کاربر گرامی س.م)

وبلاگ آموختن:نظر: در ارتباط با پيشنهاد افزايش حقوق براي کارگران و بازنشستگان و ديگر زحمتکشان محترم کشورمان ، به نظر مي رسد ؛ افزايش حقوقها - حتي در خوش بينانه ترين حالتش - کارساز نباشد و با در نظر گرفتن جو - ناپسند - رواني بازار وافزايش بي رويه و ناجوانمردانه قيمتها و حضور جهت دار دلالهاي فرصت طلب در شبکه توزيع کالا که با ذوب شدن قدرت خريد کم درآمدها رابط مستقيمي دارند ؛ همه و همه حکايت از آن دارند که بايستي براي طبقه کارگر فکر اساسي بشود زيرا هر گونه تزريق پول نقد به همه اشار جامعه که احتمالا بظاهر با مطلوبيت نيز همراه است ؛ کاملا آثار تورمي داشته و عملا از قدرت خريد کم درآمدها مي کاهد . در وضعييت موجود بايد از قدرت خريد کم درامدها حفاظت بشود و از تعرضات سيستم دلالي در امان نگه داشته شوند بطور مثال مي توان سبدهاي اساسي کالا را تعيين نمود و دولت از کانالهاي تعريف شده ضامن تهيه و تحويل اين سبدها با کيفيت مطلوب و با نظارت نمايندگان کارگران و کم در آمدها ، به اين طبقه زحمتکش بشود و بدنبال آن ، اين جو آشفته بازار را ساماندهي نمايند و با اهميت دادن به توليد ، برعليه اقتصاد دلالي برنامه داده و کاملا سخت گيري شود و در اداره کشور از متخصصين با تجربه و عالمان دلسوز استفاده شود و ...

پاسخ: بسیار سپاسگزارم از بیان نظرات مبسوط شما. با این نظر شما که "افزایش حقوق‌ها آثار تورمی دارد" موافق نیستم، اما با بقیه‌ی مواردی که بیان نمودی کاملا"موافقم.  در اینجا تلاش خواهم کرد که پاسخی علمی به آن را، بیان کنم:

آيا افزايش دستمزد تورم‌زا است؟ پيش از آن که پاسخ این پرسش را بدهم، ابتدا بايد بدانيم که دستمزد چيست و چگونه تعيين مي‌شود؟ در زندگی احتماعی براي اين که هر انساني بتواند امرار معاش کند يعني بتواند بخورد، بياشامد، مسکن، بهداشت، آموزش و ... داشته‌باشد و نیز بتواند همانند خود را توليد کند، بايد کالايي براي فروش داشته باشد. کشاورز (زراعت، باغ‌داري و دام‌داري) گندم، پرتقال و گوسفند دارد، مغازه‌دار کالاي مصرفي مردم را دارد، که با فروش آن‌ها امرار معاش مي‌کنند.

کارگر، معلم، پرستار، استاد دانشگاه، کارمندان و ... کالاي ملموس و قابل مشاهده در دست ندارند اما آن‌ها نيروي بازوان و مغز خود را که اصطلاحا" نيروي کار مي‌نامند، دارند، که با فروش آن به خريدارش(سرمايه‌دار يا دولت نماینده سرمایه‌دار) مي‌فروشند و در مقابل آن پولي به صورت روزانه يا هفتگي يا ماهانه به عنوان دستمزد يا مزد یا حقوق، دريافت مي‌کنند تا با آن خود و خانواده امرار معاش نمايند.

سرمايه‌دار هم نياز به امرار معاش دارد او نيروي کار خود را نمي‌فروشد. کالاي او در جيبش يعني پول است که بعضی با پولشان در بازار با رباخواري، پولي بيشتر از پول اولشان به دست مي‌آورد مانند بانک‌ها، موسسات بانکي با هر پوششي که براي خود تعريف مي‌کنند و افراد حقیقی نزول‌خوار. بعضي ديگر با پول‌شان ابزار توليد مي‌خرند و با خريد کالاي نيروي کار و مواد خام و ... کالايي توليد مي‌کنند که ارزشش بيشتر از هزينه‌هايي است که براي توليد آن به کار برده‌اند. و سوم اين که سرمايه‌دار پول‌دار، پولش را وارد تجارت (دلالي) مي‌کند که با هر گردشي که به پولش مي‌دهد، پولي بيشتر از پول اولش به دست مي‌آورد. این‌ها مقداری از این پول را صرف امرار معاش می‌کنند و بقیه را انباشت و در چرخه‌ی گردش کالا می‌افزایند.

پس تا اين‌جا ديديم که در جوامع امروزي هر فردي چگونه بايد امرار معاش خود را بگذراند.

حال ببینیم معيار تعيين دستمزد چيست؟ دستمزد مربوط به افرادي از يک جامعه است که هيچ کالاي ملموسي براي فروش ندارند(کارگر، معلم، پرستار، استاد دانشگاه، کارمندان و ...). تنها يک کالا دارند و آن هم نيروي کار است. حالا ببينيم قيمت کالاي نيروي کار چقدر است؟ مي‌دانيم که براي تعيين قيمت هر کالايي در جوامع سرمايه‌داري، هزينه‌ي توليد آن کالا را در نظر می‌گیرند. به عنوان مثال شرکت سايپا براي توليد يک دستگاه پرايد بايد ابتدا کالاهاي مانند شاسي، اتاق، موتور، رنگ، لاستيک و نيروي کار و وسيله‌هاي جانبي ديگر را بخرد و در خط توليد خود به يک دستگاه پرايد، تبديل نمايد. فرضا" هزينه‌هاي خريد اين کالاها 18 ميليون تومان باشد و 3 ميليون تومان هم سود(ارزش اضافي)، به آن اضافه مي‌شود، و در نتیجه قیمت تمام شده‌ی یک دستگاه پراید می‌شود؛ 20 ميليون تومان.

حالا براي توليد کالاي نيروي کار چه کالاهایی لازم داريم؟ ما احتياج روزانه به خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت، تفريح، رفت و آمد و توليد کارگر جديد(توليد مثل) داريم. به عبارت ديگر امرار معاش نرمال خود و خانواده بدون ناهنجاري‌هاي خانوادگي و اجتماعي در يک روز طي شود. حال اگر مجموع قيمت اين کالاهايي که براي امرار معاش لازم است با هم حساب کنيم، عددي به دست مي‌آيد که دستمزد يا مزد روزانه‌ي آن فروشنده‌ي نيروي کار است. و اگر آن را در عدد 30 ضرب کنيم، دستمزد ماهانه‌ به دست مي‌آيد.

پس اين يک کف قيمت دستمزد است که براي زندگي نرمال هر خانواده‌ي فروشنده‌ي نيروي کار لازم است. اما در طرف ديگر مسئله سرمايه‌دار و دولت نماينده آن است که هميشه براي اين که سود بيشتري به دست آورند، اين کف حداقل نرمال را رعايت نمي‌کنند و مقدار آن را همیشه بسيار کم‌تر از اين حداقل نرمال در نظر می‌گیرند.

حال اگر دستمزد سال 91 را با سال 58 مقايسه کنيم(مقايسه نه از نظر عددي بلکه از نظر قدرت خريد)، متوجه مي‌شويم که دستمزد نه تنها افزايش نيافته بلکه کم هم شده است. علت چيست؟

علت بي‌ارزشي پول ملي است(تورم)؟ چه کسي خواهان بي‌ارزشي پول ملي، و چه کسي پول را بي‌ارزش مي‌کند؟ سرمايه‌دار خواهان بي‌ارزشي پول ملي و دولت نماينده آن، پول را بي ارزش مي‌کند. چرا؟ چون در اين صورت سرمايه‌دار سود بيشتري را دريافت مي‌کند. چگونه؟

هنگامي که پول ملي بي‌ارزش شود، سطح دستمزد(منظور قدرت خريد) فروشندگان نيروي کار به صورت واقعی و عینی (نه ظاهری)کاهش مي‌يابد در نتيجه هزينه‌ي توليد کالا براي سرمايه‌دار کاهش مي‌يابد و سپس سرمايه‌دار کالايش را گران‌تر و راحت‌تر به فروش مي‌رساند و سود بيشتري را دريافت مي‌کند. و به قول اقتصاددانان بورژوا، صادرات افزايش مي‌يابد به قيمت فلاکت اکثريت مردم.

در شرايط کاهش ارزش پول ملي است که دستمزد کارگران کاهش عملي و واقعی مي‌يابد. طبق گفته‌ي محسن رضايي 1000 تومان امسال(91) برابر 300 تومان پارسال(90) است. يعني اگر کارگري الآن 400 هزار تومان دستمزد مي‌گيرد برابر با 120 هزار تومان پارسال است. به عبارت ديگر کارگر به اندازه 120 هزار تومان مي‌تواند کالاهاي مورد نيازش جهت امرار معاش بخرد.

حال پرسش اين‌جاست که آيا کارگران نبايد خواستار افزايش حقوق شوند؟ همه‌ي واقعيت‌هاي موجود در جامعه نشان مي‌دهند که کارگران نه تنها بايد خواستار افزايش دستمزد برابر تورم(دقيقا" برابر با تورم واقعي نه آن‌چه سرمايه‌دارها و نمايندگانش در دولت و مجلس مي‌گويند)، بلکه مقداری هم بيشتر از تورم ساليانه، باشند. تورم ایجاد شده، ربطي به افزايش دستمزد ندارد.

همان‌طور که گفتيم عاملان اصلي افزايش تورم (بي ارزشي پول ملي) سرمايه‌دارها و دولت و مجلس نماينده آن‌ها هستند. به خاطر اين که هزينه‌ي توليد کالاهاي‌شان کاهش يابد و بتوانند با توان رقابتي بيشتري با ديگر سرمايه‌داران، کالاهاي‌شان را روانه‌ي بازارهاي داخلي و بين المللي نمايند، دست به چنین اقدامی می‌زنند. هفته گذشته شبکه يورونيوز فارسي در اخبار اقتصاديش از زبان رييس بانک مرکزي اتحاديه اروپا ضمن اظهار خوشحالي ظاهري از با ارزش شدن (قدرتمند شدن براي خريد) يورو (پول واحد اروپا) اعلام کرد که اين با ارزشي یورو، سبب نگراني‌ سرمايه‌داران شده است.

پس افزايش دستمزد کارگر، معلم، پرستار، استاد دانشگاه، کارمندان و ... به هيچ وجه عاملي اصلي و تعيين‌کننده در افزايش تورم نيست. پولی که بابت افزایش دستمزد به فروشندگان نیروی کار داده می‌شود در مقایسه با حجم بسیار عظیمی پول که سرمایه‌داران مالی(بانک‌ها و موسسات مالی و اشخاص حقیقی که از طریق رانت کسب پول می‌کنند) هیچ‌گونه اهمیتی ندارد و حجم آن بسیار اندک است. بنابراین تورم و بي‌ارزشي پول ملي به جهت کاهش دستمزد و افزایش سود خودشان، به دست بانک مرکزي و به دستور سرمايه‌داران و دولت و مجلس نماينده آنان در هر کشوري از جهان صورت مي‌گيرد.

امیدوارم توانسته باشم پاسخ مناسبی به نظر شما داده باشم. همیشه شاد و سلامت باشد.




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

قلبم

 

15 زخم در سينه دارم!

فرو رفت بر سينه‌ام 15 خنجر سياه!

قلبم باز هم مي‌تپد

قلبم باز هم خواهد تپيد!!!

15 زخم در سينه دارم!

پيچيد بر 15 زخمِ سينه‌ام

آب‌هاي تيره، چون لغزنده مارهاي سياه!

در هواي غرق کردنِ من است

                    اين تيره آب‌هاي خونين!!!

در هواي غرق کردنِ من است

                               اين درياي سياه!

فرو رفت بر سينه‌ام 15 خنجر سياه!   

قلبم باز هم مي‌تپد

قلبم باز هم خواهد تپيد!...

15 زخم در سينه دارم!

شکافتند سينه‌ام را از 15 جا

پنداشتند هرگز از درد و اندوه قلبم نخواهد لرزيد!

قلبم باز هم مي‌تپد

قلبم باز هم خواهد تپيد!...

 

15 شعله‌ي فروزان زبانه کشيد از 15 زخمِ سينه‌ام

15 خنجر سياه شکسته شد در اعماقِ سينه‌ام ...

قلبم امّا

هم چون بيرقي خونين تپيد

                         مي‌تپد

                         خواهد تپيد!!

                                                                                1925

تاريکي صبح، ناظم حکمت، ترجمه پروين همتي ص84 نشر دنياي نو، 1383

 



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

چوپان دروغگو  

احمد شاملو

تمام عمرمان فکر کرديم که آن چوپان جوان دروغ مي‌گفت، حال اين که شايد واقعا دروغ نمي‌گفته. حتي فانتزي و وهم و خيال او هم نبوده. فکر کنيد داستان از اين قرار بوده که:

گله‌اي گرگ که روزان وشباني را بي هيچ شکاري، گرسنه و درمانده آواره‌ی کوه و دره و صحرا بودند از قضا سر از گوشه‌ی دشتي برمي‌آورند که در پس پشت تپه‌اي از آن جوانکي مشغول به چراندن گله‌اي از خوش‌ گوشت‌ترين گوسفندان وبره‌هايي بود که تا به حال ديده‌اند. پس عزم جزم مي‌کنند تا هجوم برند و دلي از عزا درآورند. از بزرگ و پير خود رخصت مي‌طلبند. گرگ پير که غير از آن جوان و گوسفندانش، ديگر مردان و زنان را که آن سوترک مشغول به کار بر روي زمين کشت ديده مي‌گويد: مي‌دانم که سختي کشيده‌ايد و گرسنگي بسيار و طاقت‌تان کم است، ولي اگر به حرف من گوش کنيد و آن‌چه را که مي‌گويم عمل کنيد، قول مي‌دهم به جاي چند گوسفند و بره، تمام رمه را سر فرصت و با فراغت خاطر به نيش بکشيد و سير و پر بخوريد، ولي به شرطي که واقعا آن‌چه را که مي‌گويم انجام دهيد. مريدان مي‌گويند: آن کنيم که تو مي‌گويي. چه کنيم؟

گرگ پير باران ديده مي‌گويد: هر کدام پشت سنگ و بوته‌اي خود را خوب مستتر و پنهان کنيد. وقتي که من اشارت دادم، هر کدام از گوشه‌اي بيرون بجهيد و به گله حمله کنيد؛ اما مبادا که به گوسفند و بره‌اي چنگ و دندان بَريد. چشم و گوش‌تان به من باشد. آن لحظه که اشاره کردم، در دم به همان گوشه و خفيه‌گاه برگرديد و آرام منتظر اشارت بعد من باشيد. گرگ‌ها چنان کردند. هر کدام به گوشه‌اي و پشت خاربوته و سنگ و درختي پنهان. گرگ پير اشاره کرد و گرگ‌ها به گله حمله بردند. چوپان جوان غافلگير و ترسيده بانگ برداشت که: «آي گرگ! گرگ آمد» صداي دويدن مردان و کساني که روي زمين کار مي‌کردند به گوش گرگ پير که رسيد، ندا داد که ياران عقب‌نشيني کنند و پنهان شوند. گرگ‌ها چنان کردند که پير گفته بود. مردان کشت و زرع با بيل و چوب در دست چون رسيدند، نشاني از گرگي نديدند. پس برفتند و دنباله‌ی کار خويش گرفتند. ساعتي از رفتن مردان گذشته بود که باز گرگ پير دستور حمله‌ی بدون خونريزي! را صادر کرد. گرگ‌هاي جوان باز از مخفي‌گاه بيرون جهيدند و باز فرياد «کمک کنيد! گرگ آمد» از چوپان جوان به آسمان شد. چيزي به رسيدن دوباره‌ی مردان چوب به دست نمانده بود که گرگ پير اشارت پنهان شدن را به ياران داد. مردان چون رسيدند باز ردي از گرگ نديدند. باز بازگشتند. ساعتي بعد گرگ پير مجرب دستور حمله‌اي دوباره داد. اين بار گرچه صداي استمداد و کمک‌خواهي چوپان جوان با همه‌ی رنگي که از التماس و استيصال داشت و آبي مهربان آسمان آفتابي آن روز را خراش مي‌داد، ولي ديگر از صداي پاي مردان چماق‌دار خبري نبود. گرگ پير پوزخندي زد و اولين بچه بره‌ی دم دست را خود به نيش کشيد و به خاک کشاند. مريدان پير چنان کردند که مي‌بايست. از آن ايام تا امروز کاتبان آن کتاب‌ها بي‌آنکه به اين "تاکتيک جنگي" گرگ‌ها بينديشند، يک قلم در مزمت و سرکوفت آن چوپان جوان نوشته‌اند و آن بي‌چاره‌ی بي‌گناه را براي ما طفل معصوم‌هاي آن روزها «دروغگو» جا زده و معرفي کرده‌اند. خب اين مربوط به آن روزگار و عصر معصوميت ما مي‌شود. امروز که بنا به شرايط روز هر کداممان به ناچار براي خودمان گرگي شده‌ايم! چه؟ اگر هنوز هم فکر مي‌کنيد که آن چوپان دروغگو بوده، يا کماکان دچار آن معصوميت قديم هستيد و يا اين حکايت را به اين صورت نخوانده بوديد. حالا ديگر بهانه‌اي نداريد.

مصاحبه با چوپان دروغگو!

آنچه می خوانید یادداشتی طنز از زنده‌یاد عمران صلاحی با عناوین «گفتگو با چوپان دروغگو» است که برای نخستین بار مهدی فیروزان در سایت شهر کتاب منتشر کرده است.

* لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.

نیازی به معرفی نیست. کتاب‌های درسی خودشان حسابی این جانب را معرفی کرده‌اند. همه فکر می‌کنند نامم چوپان است و فامیلم دروغگو.

* این دستگاه چیست که توی بقچه پیچیده‌اید؟

دستگاه پخش صوت. در دوران پست‌مدرن، ما دیگر از نی‌لبک استفاده نمی‌کنیم. گوسفندها هم به سرودهای تند غربی عادت کرده‌اند و سر حال که باشند، حرکات موزون هم می‌کنند. مثل حالا. ببینید چه دنبه‌ای تکان می‌دهند. سگ‌مان هم گاهی اوقات می‌زند زیر ‌آواز و ما را از خماری درمی‌آورد. تصمیم داریم در صورت امکان، دستگاه «اکو» هم بیاوریم تا گوسفندانی که در دور دست مشغول چرا هستند، از موسیقی بی‌نصیب نمانند.

* می‌بینم موبایل هم دارید. لابد کسانی که گوسفند زنده می‌خواهند، با این تلفن همراه تماس می‌گیرند.

خیر در دوران پیشامدرن ما ناچار بودیم برویم سر کوه، دست‌مان را دور دهان‌مان لوله کنیم و فریاد بزنیم آی گرگ... آی گرگ... این کار، هم وقت‌مان را می‌گرفت و هم نیرومان را. حالا با این تلفن همراه شماره‌های مختلفی را می‌گیریم و داد می‌زنیم آی گرگ... دیگر لزومی ندارد بالای کوه برویم.

* حالا واقعا گرگی هم وجود دارد یا مردم را سر کار گذاشته‌اید؟

از این کار لذت می‌بریم و خوش‌خوشان‌مان می‌شود. نمی‌دانید چه کیفی دارد وقتی مردم به کمک می‌آیند و می‌بینند از گرگ خبری نیست.

* پس بی‌خود نیست که به شما می‌گویند چوپان دروغگو. لابد آب هم قاطی شیرتان می‌کنید؟

اشتباه به عرض‌تان رسانده‌اند، ما شیر قاطی آب‌مان می‌کنیم.

* وقتی الکی داد می‌زنید «آی گرگ»، سگ‌تان چه عکس‌العملی نشان می‌دهد؟

اوایل مثل قرقی از جا می‌پرید و می‌دوید که پاچه‌ی گرگ را بگیرد، اما دندان‌اش به هوا اصابت می‌کرد.

* حالا چه کار می‌کنید؟

حالا وقتی داد می‌زنیم «آی گرگ»، سگ‌مان چانه‌اش را روی دست‌های‌اش می‌گذارد و می‌گوید: «بخواب، حال نداری.»

* حالا اگر واقعا گرگ به گله بزند چه کار می‌کنید؟ مردم که دیگر حرف شما را باور ندارند.

یک کاریش می‌کنیم. شاید با آقا گرگه کنار آمدیم. کافی‌ست یک خرده سبیلش را چرب کنیم.

* چه جوری؟

اینش دیگر به خودمان مربوط است.

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/297794




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

به مناسبت 15 ژانويه

در 15 ژانويه 1919 يعني 94 سال پيش فاشيسم حاکم بر آلمان دو انسان برجسته‌ي جامعه‌ي انساني، رزالوکزامبورگ و کارل ليبکنشت را از پيش پاي خود برداشتند تا بتوانند به آساني و بدون موانع خاصي اهداف فاشيستي خود را اعمال نمايند و ديديم که چنين هم کردند. از ميان اين دو، رزالوکزامبورگ جايگاه ويژه‌اي دارد. او نظريه‌پرداز، تئوريسين و منتقد سرسخت و بي محاباي نظام سرمايه‌داري است.

رزالوکزامبورگ در 5 مارس 1871 در خانواده‌اي يهودي در زاموش لهستان به دنيا آمد. او کوچک‌ترين فرزند خانواده بود. در سال 1884 وارد دبيرستان ورشو شد. در سال 1887 رؤساي دبيرستان از دادن جايزه‌اي كه به رزا به عنوان شاگرد ممتاز تعلق گرفته بود خوداري، و علت آن را فعاليت‌هاي سياسي اجتماعي ذكر كردند. و در شانزده سالگي وارد فعاليت‌هاي اجتماعي گرديد.

 در 1898 هنگامي که رُزا 18 سال داشت، به دليل فعاليت‌هاي انقلابي‌اش در خطر به زندان افتادن بود، مجبور شد به زوريخ سوييس نقل مکان کند. در آن‌جا فعاليت‌هاي انقلابي‌اش را دنبال کرد و هم‌زمان به تحصيل در رشته‌هاي اقتصاد سياسي و حقوق پرداخت و دکترايش را در سن 27 سالگي و در سال 1898 دريافت کرد.

در 1898، رزالوکزامبورگ زوريخ را ترک کرد و به برلين رفت. در آن‌جا به حزب سوسيال دمکرات کارگري آلمان پيوست. در آلمان کتاب "اصلاح يا انقلاب" را نوشت که در آن عليه تجديد نظرطلبي در نظريه‌ي مارکس که به وسيله ادوارد برنشتاين بيان مي‌شد، به پا خاست.

 در سال 1905 براي ياري رساندن به خيزش انقلابي 1905 روسيه، به ورشو پايتخت لهستان رفت و در آن‌جا به خاطر، فعاليت‌هايش به زندان افتاد.

در 1906 رزالوکزامبورگ به پي‌ريزي نظريه‌اش موسوم به "اعتصاب عمومي" به عنوان مهم‌ترين سلاح انقلابي پرولتاريا پرداخت. قبل از جنگ جهاني اول و در سال 1913، رزالوکزامبورگ کتاب "انباشت سرمايه" را نوشت که توصيفي از حرکت سرمايه‌داري به سمت امپرياليسم است.

بي شك پس از نگارش كاپيتال اين اثر يكي از پيش درآمدهاي بسيار اصيل ودست اول آموزه‌های اقتصاد سياسي است.  با آغاز جنگ جهاني اول، به شدت عليه موضع سوسيال شووينيستي حزب سوسيال دمکرات آلمان، ايستاد. و در عوض به تبليغ اين ايده پرداخت که سربازان آلماني بايد سلاح‌هاي‌شان را به سمت دولت آلمان برگردانند و آن را سرنگون کنند.

به خاطر اين تبليغات انقلابي، رزالوکزامبورگ و کارل ليبکنشت دستگير و زنداني شدند. رزالوکزامبورگ در زندان "جزوه يونيوس" را نوشت که به بنياد نظري اتحاديه‌ي اسپارتاکوس تبديل شد. در همين مدت و در زندان، مشهورترين کتابش يعني "انقلاب روسيه" را نوشت که در آن پيرامون قدرت ديکتاتوري در حزب بلشويک هشدار داد.

در نوامبر 1918، دولت آلمان با بي ميلي رزالوکزامبورگ را از زندان آزاد کرد. او بلافاصله فعاليت انقلابيش را آغاز کرد. در 15 ژانويه 1919، رزالوکزامبورگ همراه با کارل ليبکنشت دستگير و براي بازجويي به هتل آلدون در برلين برده شدند. به بهانه تغيير محل بازداشت، اسيرکنندگان آلماني اين نظريه‌پرداز فرهيخته به همراه يارش به بيرون ساختمان منتقل و مورد ضرب و شتم شديد قرار داده به طوري که هر دو به حالت اغماء فرو رفتند. سپس پيکرهاي بيهوش آن دو را به گلوله بسته و به رودخانه‌اي انداختند.

با قتل صادق‌ترين رهبران جنبش سوسياليستي آلمان، درها براي ورود فاشيسم به جامعه‌ي آلمان بر پاشنه چرخيد. نام، ياد و خاطره اين زن لاغر اندام (40 کيلوگرم) نظريه‌پرداز بسيار برجسته در کنار نام و ياد سه فرزانه قرن نوزده و قرن بيست، از سده‌ها خواهد گذشت. هم اکنون هر ساله در آلمان و بسياري شهرهاي ديگر دنيا، ياد و خاطره اين نظريه‌پرداز بزرگ را گرامي مي‌دارند.

رزالوکزامبورگ با وجود عمر کوتاهش (48 سال) اما مطالب بسيار ارزشمندي براي آموختن خلق نموده است در سال 1916 مي‌نويسد:

"پس بكوش تا يك موجود انساني بماني. به حقيقت، اصل كار همين است و اين بدان معناست كه محكم، روشن بين و سرزنده باشي؛ يعني اگر نياز باشد، تمام زندگي خود را شادمانه، "بر ترازوي بزرگ سرنوشت" افكندن، اما، در همان حال، از هر روز آفتابي، از هر ابر زيبا به وجد آمدن ... دنيا، به رغم جمله‌ي دهشت‌هايش، چنين زيباست و بازهم زيباتر مي‌توانست باشد اگر بر روي زمين موجودات زبون و سست عنصر وجود نمي‌داشتند."   1916

منابع مورد استفاده: اصلاح يا انقلاب/ رزالوکزامبورگ.  ترجمه اسدالله کشاورزی، چاپ دوم، تهران؛ نشر آزادمهر 1387 و ويکی‌پديا

  




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

چگونگی تامين معاش

وبلاگ آموختن:انسان‌ها براي اين که بتوانند زنده بمانند و بقاي خود را حفظ کنند، بايد غذا بخورند، بياشامند، مسکن و بهداشت داشته باشند. براي تامين اين نيازها لازم است در شرايط امروز يا مستقيما" خود توليدکننده باشند و يا اين که صاحب يا مالک کالايي باشند. کليه‌ي جوامع تاکنوني به صورت "جامعه‌هاي طبقاتي" نمود ظاهري و عيني دارد. بدين معني که افراد يک جامعه بسته به اين که چه رابطه‌اي با توليد مايحتاج زندگي دارند دسته بندي مي‌شوند. در جوامع طبقاتي امروزي دو طبقه‌ي اصلي و طبقات بينابيني(کشاورزان و مغازه‌داران جزء ) وجود دارد. طبقات بيانبيني مورد بحث ما نيستند. اين دو طبقه اصلي يکي نيروي کار مي‌خرد(سرمايه‌دار) و ديگري نيروي کار مي‌فروشد(کارگر). حال ببينيم که دو طبقه‌ي کارگر (کار) و سرمايه‌دار(سرمايه) چگونه نيازهاي خود را تامين مي‌کنند.

کارگر به بازار کار که محل خريد و فروش کالاي نيروي کار است مي‌رود و کالاي خود را اگر خريداري داشته باشد به مبلغي مي‌فروشد که مزد يا دستمزد نام دارد. خريدار نيروي کار اين کارگر را بنا به ميل خود در مکان مورد نظر به کار مي‌گيرد و به او مي‌قبولاند که تو در ازاي مبلغي مثلا" 15 هزار تومان موظف هستيد که تمام روز را (حداقل 8 ساعت) براي من کار کنيد.

کارگر در روند توليد کالا شرکت و نقش اصلي را ايفا مي‌کند اما هرچه توليد مي‌کند، متعلق به او نيست بلکه متعلق به غير(سرمايه‌دار) است. به بيان ديگر او توليدکننده است اما مالک کالاي توليدي نيست. پس براي اين که زنده بماند چه چيزي در اختيار دارد که با آن نياز خود را تامين کند؟ او هيچ چيزي ندارد به غير از نيروي بازوان و مغزش. نيروي بازوان و مغز او کالاي اوست. او مالک کالاي نيروي کار خود است. به بيان ديگر نيروي کار يک کالاست مانند گندمي که کشاورز توليد کرده است. کشاورز گندمش را مي‌فروشد تا خريد کند، کارگر نيروي کارش را مي‌فروشد تا خريد کند. کشاورز و کارگر با فروش کالاي‌شان، پولي به دست مي‌آورند و با آن پول، مايحتاج خود و خانواده را تامين مي‌کنند تا زنده بمانند.

کارگر به بازار خريد و فروش کالا رفته، و چون خريداري براي کالايش پيدا کرده است، آن را به فروش مي‌رساند. نتيجه اينکه، کارگر در رابطه‌ي گردش ساده کالا (C-M-C يا کالا-پول-کالا) يعني فروختن به خاطر خريدن، قرار مي‌گيرد. اين رابطه‌ي گردش کالا، رابطه‌اي براي تهيه ارزش‌هاي مصرفي است. يعني با هدف تهيه امرار معاش صورت مي‌گيرد. و از زماني که انسان‌ها در يک مکان ساکن شدند تا کنون اين رابطه وجود داشته و وجود خواهد داشت. حال ببينيم که سرمايه‌دار چه دارد؟

سرمايه‌دار نيروي کار خود را نمي‌فروشد. او با پولش کالا مي‌خرد تا بفروشد. هدف او، فروش کالاهايي است که خريده است. او کالا را مي‌خرد و با فروش آن، پولي بيشتر از پول اوليه به دست مي‌آورد و مقداري از آن را جهت امرار معاش و بقيه را انباشت و در چرخه گردش کالاي سرمايه‌ساز يعني (M-C-M يا پول-کالا-پول) خريدن به خاطر فروختن قرار مي‌دهد. او مالک کالاست. کالاهايي که او در اختيار دارد عبارتند از وسيله‌هاي توليد، مواد خام، نيروي کار، زمين و ساختمان. که مجموعا" به آن سرمايه (C) مي‌گويند. اين سرمايه خود به دو قسمت اصلي تبديل مي‌شود. قسمت يکم آن شامل وسيله‌هاي توليد، مواد خام، زمين و ساختمان است. که اصطلاحا" آن را به عنوان "سرمايه‌ي ثابت"(c) به کار مي‌برند و قسمت دوم آن مقدار پولي(کالايي) است که سرمايه‌دار جهت خريد کالاي نيروي کار به عنوان دستمزد به کارگران مي‌پردازد. اين مبلغ پول را اصطلاحا" "سرمايه‌ي متغير"(v) مي‌گويند. در نتيجه سرمايه برابر است با مجموع سرمايه ثابت و سرمايه متغير. (C=c+v)

حال سرمايه‌دار با خريد کليه‌ي کالاهايش، شروع به توليد کالاي مورد نظرش مي‌نمايد. او مي‌فهمد که منشاء سود و درآمدش کجاست. زماني که کالاي توليد شده از خط توليد خارج شد، قيمت آن را تعيين مي‌کند. مبلغي را که بابت مواد خام اوليه، استهلاک وسايل توليد، برق، آب، گاز، حمل و نقل، استهلاک ساختمان و دستمزد کارگران و ... را محاسبه و با افزايش مبلغ ديگري به آن به عنوان سود، قيمت کالايش را تعيين مي‌کند. که اصطلاحا" مي‌گويند که قيمت کالاي‌شان برابر است با هزينه‌ي توليد. در صورتي که سودي که به دست مي‌آورد جزء هزينه توليد نيست. حال ببينيم منشاء اين سود از کجاست؟

سرمايه‌دار پولي را که بابت خريد مواد خام، برق، آب، گاز، حمل و نقل، استهلاک وسايل توليد و ساختمان را پرداخت کرده است عينا" و به تدريج به قيمت کالاي توليدش مي‌افزايد. به عبارت ديگر او پولي را که به عنوان سرمايه‌ي ثابت هزينه کرده است، عينا" دوباره در چرخه توليد به دست مي‌آورد. پس اين سود ناشي از سرمايه‌ي ثابت نيست.

سرمايه‌دار به خوبي آگاه است و مي‌داند که کارگر غير از نيروي کارش هيچ کالايي ندارد که بفروشد و با پول حاصل از آن امرار معاش خود و خانواده را تامين کند. بنابراين در بازار خريد و فروش کالاي نيروي کار، دست برتر را دارد و نيز آگاه است که حداقل پول لازم براي امرار معاش يک خانواده کارگري که بتواند زنده بماند و توليد مثل کند چقدر است. به عبارت ديگر او حداقل دستمزد براي زنده ماندن در سطح جامعه را در اختيار دارد. او هميشه مبلغي کمتر از اين حداقل دستمزد که در سطح جامعه رايج است به کارگر مي پردازد و به او مي‌گويد که در ازاي آن بايد 8 ساعت کار در روز را برايم انجام دهيد.

او مي‌داند که کار کارگر ارزش دارد و بدون کار کارگران، ابزار و وسيله‌هاي توليدي‌اش آهن‌پاره‌اي بيش نيستند. کار کارگر به دو قسمت-لزوما" نامساوي و يا گاهي مساوي- تقسيم مي‌شود: يکم؛ ساعاتي از کار روزانه است که هميشه کمتر از کل کار روزانه است و معادل يا هم‌ارز با دستمزدي است که سرمايه‌دار به کارگر مي‌دهد. که آن را اصطلاحا" "کار لازم" مي‌گويند. و باقيمانده‌ي ساعات کار روزانه را که کارگر بدون دريافت هرگونه معادل و يا هم‌ارزي، براي سرمايه‌دار، کار مي‌کند. به عبارت ديگر اين ساعات کار به صورت مفت و مجاني بدون دريافت حتا يک ريال، در اختيار خريدار نيروي کار، قرار مي‌گيرد. اين ساعات کار بدون معادل و مفت و مجاني را اصطلاحا" "کار اضافي" مي‌گويند. مثلا" اگر کارگري در ازاي دريافت 15 هزار تومان به عنوان مزد روزانه، 8 ساعت کار در شبانه‌روز براي سرمايه‌دار انجام ‌دهد، 4 ساعت آن کار لازم و 4 ساعت ديگر آن کار اضافي است. 4 ساعت کار لازم کارگر به جاي دستمزدي است که از سرمايه‌دار مي‌گيرد و 4 ساعت کار اضافي کارگر که مفت و مجاني است و مالک آن غير از خود اوست، منشاء سود آقاي سرمايه‌دار مي‌شود. که اصطلاحا" آن را "ارزش اضافي" مي‌گويند.

اگر سرمايه‌دار توان اين را داشته باشد- معمولا" دارد و آن انجام اضافه‌کاري است در مقابل مبلغ ناچيزي پول- که ساعات کار روزانه را بيشتر کند. يعني ساعت کار 8 ساعته را به 12 ساعت در شبانه روز تبديل کند، در آن صورت مقدار ساعات کار اضافي بيشتر به دست مي‌آورد. اين ارزش اضافي‌يي که بدين طريق به دست مي‌آيد، "ارزش اضافي مطلق" نام دارد. اما اگر در اثر مبارزات کارگري نتوان ساعات کار روزانه را زياد کرد، سرمايه‌دار فکر ديگري را براي بالا بردن ارزش اضافي به کار مي‌برد. آن انديشه اين است که به سراغ وسايل توليد خود مي‌رود و آن‌ها را بروز مي‌کند تا با سرعت بيشتري، کار کنند و در نتيجه کالاي بيشتري توليد نمايد. در اين صورت، مدت زمان کار لازم کارگر که معادل دستمزد است، کاهش مي‌يابد و مدت زمان کار اضافي کارگر، افزايش مي‌يابد. در نتيجه ارزش اضافي حاصله را " ارزش اضافي نسبي" مي‌گويند.  يعني نسبت کار اضافي به کار لازم.

حال اگر ارزش اضافي به دست آمده را بر حقوق يا دستمزد کارگران تقسيم کنيم و عدد حاصله را در 100 ضرب کنيم "نرخ ارزش اضافي" يا "نرخ استثمار" برحسب درصد به دست مي‌آيد. براي محاسبه نرخ ارزش اضافي يا درجه استثمار هم مي‌توانيم ساعات کار اضافي کارگر را بر ساعات کار لازم تقسيم کنيم و عدد حاصله را در 100 ضرب کنيم، نرخ ارزش اضافي يا درجه استثمار به دست مي‌آيد. مثلا" اگر کار لازم 6 ساعت و کار اضافي هم 2 ساعت باشد، نرخ ارزش اضافي بيش از 33% است. و يا اگر کار لازم 2 ساعت و کار اضافي 6 ساعت باشد، شش را بر دو تقسيم مي‌کنيم عدد 3 به دست مي‌آيد و اگر آن را در 100 ضرب کنيم، نرخ ارزش اضافي 300% خواهد بود.

و يا اين که کارگر در مقابل مزد 15 هزار توماني روزانه، ارزشي برابر با 45 هزار تومان توليد مي‌کند. اگر 15 هزار تومان را از 45 هزار تومان کم کنيم، مبلغ 30 هزار تومان است باقي مي‌ماند. و نيز اگر 20 هزار تومان را هزينه توليد در نظر بگيريم و از مبلغ فوق کم کنيم، 10 هزار تومان ارزش اضافي توليدي هر کارگر به دست مي‌آيد. براي محاسبه نرخ ارزش اضافي در اين حالت، 10 هزار تومان را بر 15 هزار تومان تقسيم مي‌کنيم، و عدد حاصل را در 100 ضرب کنيم، نرخ ارزش اضافي برابر با 66% به دست خواهد آمد. اين است منشاء سودي که مفت و مجاني به دست آمده است. اين است مفهوم استثمار انسان از انسان در قرن بيست‌ويکم. استثمار در جوامع امروزي پنهان است بايد آن را شناخت. در جوامع برده‌داري و فئودالي استثمار عريان بود. در جوامع برده‌داري برده به خاطر کارش علنا" خريد و فروش مي‌شد. و در جوامع فئودالي رعيت با انجام بيگاري علني و اجباري، کارش را فئودال مالک مي‌شد.

و در پايان اگر ارزش اضافي را بر مجموع سرمايه ثابت و سرمايه متغير تقسيم کنيم نرخ سود به دست مي‌آيد. کاهش نرخ سود، عامل اصلي در ايجاد بحران‌هاي اقتصادي ادواري است.




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

انباشت سرمايه و انقلاب مشروطه در ايران(4)

3-زمينه‌هاي عيني انقلاب مشروطه

خصوصي‌سازي كشاورزي و تغيير شيوه توليد از شيوه معيشتي به توليد كالايي و رواج پول در معامله‌ها نه تنها باعث بر افتادن فئوداليسم سخت جان و ديرپاي ايراني نشد بلكه در كنار آن زمينه‌هاي پديداري نوعي سرمايه‌داري تجاري وابسته به سرمايه‌داري غربي را فراهم آورد. تغيير در شيوه توليد كالايي هيچ نكته مثبتي براي ايران نداشت و موجب بدبختي و خانه‌خرابي بيشتر توده مردم روستايي و شهري گشته راه را براي غارت هر چه بيشتر توده مردم هموار ساخت.

زيرا در اثر نفوذ مناسبات سرمايه‌دارانه در اقتصاد ايران و در هم تنيدگي اقتصاد ايران با بازارهاي امپرياليستي:

الف) توليد كشاورزي نه براي مصرف داخلي كه به سود تأمين نيازهاي صنايع امپرياليستي تغيير يافت.

ب) توليد محصولات صادراتي كشاورزي موجب رواج مبادله پولي در اقتصاد كشاورزي گرديد.

پ) رواج پول باعث نفوذ تجار و نزول‌خوارها به روستاها و در نتيجه رانده شدن رعيت از صحنه اقتصاد توليدي روستا شد.

ت) ورود صنايع مرغوب غربي و رقابت نابرابر آن با صنايع سنتي موجب ورشكستگي و نابودي صنايع دستي و خانگي ايران در شهرها و روستاها شد.

ث) صنايع نوپاي ايران كه توسط سرمايه‌داران ملي در ايران پايه گذاشته شده بود در اثر رقابت مكارانه صنايع امپرياليستي نابود شده و سرمايه‌داران مفلس و از گردونه توليد خارج شدند.

ج) مصرف برخي محصولات در بازار رواج يافت كه ريشه در بازارهاي امپرياليستي داشت مانند واردات قند و شكر از روسيه.

چ) خروج پول و ثروت چه به صورت غرامت جنگي، يا هزينه‌هاي قشون كشي و ماليات‌ها ودرآمدهايي كه از طريق تسلط بر گمركات و انحصار واردات و صادرات و كشتيراني و ماهي‌گيري وتلگراف و تلفن به زيان خزانه دولت نصيب بيگانگان شده بود و كوچ هزاران تن نيروي كار فعال و صنعت‌گر به خارج از سرزمين اصلي را به دنبال داشت، همراه با دگرگوني در توليد محصولات كشاورزي انباشت سرمايه را به شدت كاهش داده و شرايط عيني انقلاب مشروطه را به وجود آورد. پايان.

نويسنده: فريبرز مسعودي//



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

فقر و جهل

در خبرها آمده بود که در ايران، رمالي، فالگيري، کف بيني و ... گسترش يافته است.

نگاهي علمي به مسئله فوق خالي از لطف نخواهد بود. فقر و جهل دو روي يک سکه‌اند بدين معني که هر دو با هم، يک پديده را تشکيل مي‌دهند و بر همديگر تاثير متقابل دارند، هرچه فقر بيشتر مي‌شود جهل هم گسترش مي‌يابد و هرچه فقر کم‌رنگ‌تر مي‌شود، جهل هم کم‌تر خودنمايي مي‌نمايد.

در جوامع فقير و در شرايط امروزي، به دليل اين که فقر مردم را مجبور مي‌کند از امکانات آموزشي، رفاهي، تفريحي، سرگرمي و ... محروم باشند، و به طور کلي به علت ناآگاهي(جهل) قادر نيستند بر زاد و ولد خود کنترل داشته ‌باشند در نتيجه افزايش جمعيت در اين خانواده‌ها ناگزير شده و اين خود شدت فقر را باز هم بيشتر مي‌کند.

افزايش جمعيت خانواده و فقر اقتصادي، زمينه مادي فراهم مي‌کند که افرادی از فرط استيصال و درماندگي، به طرف اعمالي مانند دزدي، قتل، تن فروشي، مواد فروشي، رمالي، فالگيري، کلاه‌برداري، جن‌گيري، دعانويسي، ... روي ‌آورند تا بلکه از اين طريق نيازهاي مادي خود را تامين نمايند.

براي اين که بتوانيم ريشه جهل را بخشکانيم بايد ابتدا ريشه فقر را بخشکانيم. براي از بين بردن جهل تنها از طريق آموزش از پايه و از همان ابتداي تحت تعليم قرار گرفتن کودک بايد شروع کرد. از آن‌جا که براي آموزش بايد هزينه کرد و هزينه‌ي آموزش هم عمدتا" به عهده خانواده‌ها گذاشته مي‌شود نه دولت، و چون اکثريت قريب به اتفاق افراد جامعه را تهيدستان تشکيل مي‌دهند در نتيجه آموزش دهي افراد تحت تعليم با مشکل جدي روبرو مي‌شود. که اين خود جهل را گسترش می‌دهد.

 دولت‌ها وظيفه‌اي که در قبال آموزش به عهده مي‌گيرند، همان اهدافي را دنبال مي‌کنند که خواست خود آنان است. مثلا" هم‌ اکنون دولت چين به کودکان واجب تعليم؛ علوم تجربي، رياضي، و زبان را به عنوان مهم‌ترين‌ اولويت‌ها، در آموزش مد نظر دارد. چرا؟ چون وجود نيروی کار ماهر برای شرکت‌های چند مليتی سرمايه، که در چين سرمايه‌گذاری کرده‌اند، يک امر ضروری است. يعني به طور خلاصه‌ ‌تر هر دولتي انديشه و افکار و رفتار طبقه حاکمه همان کشور، را به مردم آن جامعه آموزش مي‌دهد. روي همين دليل هم هست که مارکس در کتاب کوچک "نقد برنامه گوتا" به منظور آموزش علمي به اکثريت افراد جامعه و در جهت منافع آنان، در قسمت چهارم ص 38 نسخه اينترني اين کتاب مي‌گويد:"کليسا و دولت را بايد به گونه‌اي يکسان از هرگونه نفوذي در امور آموزشي محروم ساخت."

به دليل اين‌‌که کليسا و دولت هر دو تشکيل طبقه حاکمه‌اي را مي‌دهند که در اقليتند و براي اين که اکثريت جامعه را از نوع آموزش‌ آن‌ها محروم ساخت، بايد نفوذ و دخالت آن‌ها را قطع کرد.

و در همين کتاب (نقد برنامه گوتا) در صفحه 40 جهت تغيير جامعه کنوني به يک جامعه علمي انساني مي‌گويد: "ترکيب کار توليدي با آموزش مي‌تواند به يکي از کارآمدترين ابزار تغيير جامعه‌ي کنوني بدل گردد."

بنابراين براي اين که ريشه اوهام و خرافات و هرگونه عقب ماندگي علمي اجتماعي و سياسي را برطرف سازيم بايد با فقر مبارزه کرد يعني فقر اقتصادي را در جامعه ريشه کن کنيم جهل هم از بين خواهد رفت. اگر نيروهاي خارجي مستقر در افغانستان طي اين چندين سال براي ريشه کن ساختن فقر(ايجاد تحول اقتصادي در افغانستان) فعاليت مي‌کردند، مي‌توانستند به راحتي ارتجاع طالبان را به عقب برانند. اما نتيجه اعمال تا کنوني آن‌ها رشد و گسترش طالبان است که به طوري خود مي‌گويند 75 درصد افغانستان را در دست دارند. حذف فقر حذف جهل را به دنبال دارد.




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

همه بايد حق نوشتن و خواندن را داشته باشند

"مطبوعات عام‌ترين روشي است که افراد به وسيله‌ي آن مي‌توانند ديگران را از وجودِ فردي خويش مطلع سازند. مطبوعات هيچ احترامي براي اشخاص قائل نيستند بلکه تنها به شعور احترام مي‌گذارند. ... اگر من نمي‌توانم براي ديگران مفيد باشم، براي خود نيز نمي‌توانم مفيد باشم و نيستم. اگر اجازه نداشته باشم تا يک نيروي معنوي براي ديگران باشم آن‌گاه اين حق را نخواهم داشت که براي خود نيز يک نيروي معنوي باشم؛ و آيا مي‌خواهيد به افراد معيني اين امتياز ويژه را بدهيد که نيروهاي معنوي باشند؟ همان طور که همه خواندن و نوشتن را مي‌آموزند، پس همه نيز بايد حق نوشتن و خواندن را داشته باشند."

مارکس. کارل؛ سانسور و آزادي مطبوعات، ص 125 ترجمه حسن مرتضوي، چاپ يكم سال 1384 انتشارات اختران




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

شرط نخست آزادي مطبوعات

"آيا مطبوعاتي که خود را به سطح يک کسب و کار تنزل داده‌اند به خصوصيت خود(خصوصيت ذاتي درک آزادي) وفادار مانده‌اند و مطابق با شرافت ماهوي خود عمل مي‌کنند؟ يقينا" نويسنده بايد درآمدي داشته باشد تا بتواند زندگي کند و بنويسد اما تحت هيچ شرايطي نبايد به خاطر آن‌که درآمدي داشته باشد و زندگي کند، بنويسد. هنگامي که برانژه(ترانه نويس فرانسوي 1780-1857) مي‌نويسد:

عاليجناب

من تنها براي شعر سرودن زندگي مي‌کنم،

اگر زندگي‌ام را بگيري

آن وقت، براي زندگي کردن شعر خواهم سرود."

"شرط نخست آزادي مطبوعات اين است که کسب و کار نباشد. نويسنده‌اي که مطبوعات را به وسيله‌اي مادي تنزل مي‌دهد، براي بردگي دروني سزاوار بردگي بيروني يعني سانسور است يا دقيق‌تر وجود خود او مجازاتش است."

"البته کار مطبوعاتي به عنوان يک شغل وجود دارد اما اين حالت نه مسئله‌ي نويسندگان بلکه چاپخانه‌ها و کتاب فروشي‌هاست. با اين همه، دغدغه‌ي ما در اين‌جا نه آزادي شغلي چاپخانه‌دارها و کتاب فروشي‌ها که آزادي مطبوعات است."

مارکس. کارل؛ سانسور و آزادي مطبوعات، صص120- 121 ترجمه حسن مرتضوي، چاپ يكم سال 1384 انتشارات اختران




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

رباعیات فرخی یزدی

 163

اي دوده‌ي جم قيام يکباره کنيد

بيچارگي عموم را چاره کنيد

زنجير اسارتي که در پاي شماست

خوبست به دست خويشتن پاره کنيد

166

اين پول که صاحبان القاب خورند

خون دل ماست چون مي‌ناب خورند

تا کي عرق جبين يک ملت را

بگرفته و قطره قطره چون آب خورند

ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص230؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

سانسور حقيقی همانا نقد است

"سانسور مبارزه را نابود نمي‌کند بلکه آن را يک‌جانبه مي‌کند، مبارزه‌اي آشکار را به مبارزه‌اي پنهان تبديل مي‌کند، مبارزه بر سر اصول را به مبارزه‌ي اصولي بدون قدرت با قدرتي بدون اصول تبديل مي‌کند. سانسورِ حقيقي که بر ذاتِ آزادي مطبوعات استوار است، همانا نقد است. اين دادگاهي است که آزادي مطبوعات از خودش ايجاد مي‌کند. سانسور نقدي است که در انحصار حکومت قرار مي‌گيرد. اما آيا هنگامي که سانسور نه علني بلکه سرپوشيده است؛ هنگامي که نه تئوريک بلکه عملي است، هنگامي که نه فراتر از احزاب بلکه خود يک حزب است؛ هنگامي که مه چون چاقوي تيزِ خِرد بلکه قيچي کُندِ خودسرانگي است؛ هنگامي که نقد مي‌کند اما خود بدان تسليم نمي‌شود؛ هنگامي که در جريان تحقق خويش خود را انکار مي‌کند و سرانجام هنگامي که آن‌قدر غيرانتقادي است که به نادرست فرد را جايگزين خرد عمومي، فرمان‌هاي مستبدانه را جايگزين اظهارات منطقي و لکه‌هاي مرکب را جايگزين لکه‌هاي نور خورشيد، محذوفات نادرست سانسورچي را جايگزين ساختارهاي رياضي، و قدرت زمخت را جايگزين استدلال‌هاي تعيين کننده مي‌کند خصوصيت منطقي خود را از دست نمي‌دهد؟"

مارکس. کارل؛ سانسور و آزادي مطبوعات، صص 94-95 ترجمه حسن مرتضوي، چاپ يكم سال 1384 انتشارات اختران




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

مطبوعات آزاد چشم هشيار مردم

"مطبوعات آزاد چشم هشيار و همه جا حاضر روح مردم است؛ تجسم اعتماد مردم به خود، و پيوند گوياي فرد با حکومت و جهان است، فرهنگِ متجسمي است که مبارزات مادي را به مبارزات فکري دگرگون مي‌کند و به شکل خام و مادي اين مبارزات صورت آرماني مي‌دهد. مطوعات آزاد اعتراف صادقانه‌ي مردم به خودشان است، و قدرت نجات‌بخش اعتراف چه خوب بر همگان آشکار است. آينه‌اي معنوي است که توده‌هاي مردم خود را در آن نظاره مي‌کنند و تماشاي خويشتن نخستين شرط خرد است. مطبوعات آزاد روحِ حکومت است که مي‌تواند به هر کلبه‌اي ارزان‌تر از گازِ زغال تحويل داده شود. همه‌جانبه، همه‌جا حاضر و داناي کل است. دنياي آرماني است که پيوسته از دنياي واقعي به بيرون مي‌جوشد و با غناي معنوي بيش‌تري دوباره به آن باز مي‌گردد و روح آن را حياتي تازه مي‌بخشد."

مارکس. کارل؛ سانسور و آزادي مطبوعات، صص 103-104 ترجمه حسن مرتضوي، چاپ يكم سال 1384 انتشارات اختران



تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

تفکيک جنسيتی يا نگاه جنسيتي؟

در خبرها آمده بود که بسياري از دانشگاه‌هاي کشور کلاس‌هاي دانشجويان دختر و پسر را از هم جدا يا به اصطلاح تفکيک جنسيتي نموده‌اند تا شايد به قول دست‌اندرکاران معضل رابطه بين دختران و پسران را حل کرده باشند. عده‌اي هم صحبت از تفکيک جنسيتي در مهد کودک‌ها را نموده‌اند. براي بررسي اين موضوع مختصر نگاهي علمي به مسئله فوق مي‌اندازيم.

نياز انسان قبل از هر چيز خوراک، پوشاک، مسکن، توليد مثل، بهداشت، آموزش و ... است. يعني قبل از اين که انسان به فکر هنر، اخلاق، مذهب و ... باشد، به صورتي طبيعي و ناخودآگاه به دنبال کسب نيازهاي فوق است.

در بين اين نيازها، دو نياز خوراک، و توليد مثل در بدن انسان ايجاد لذت‌هايي مي‌نمايند که هيچ شخصي نمي‌تواند آن را انکار کند مگر اين که با خود دروغ بگويد، که به لذت در غذا خوردن و لذت جنسي نمود پيدا مي‌کنند.

دليل فيزيولوژيکي لذت جنسي

در بدن انسان غده‌هايي وجود دارد که به سه گروه غدد خارجي، غدد داخلي و غده مختلط تقسيم‌بندي مي‌شوند. غدد خارجي که مواد ترشحي خود را که دارای آنزيم‌ است در مجراي لوله گوارش جهت هضم غذا مي‌ريزند مانند غدد بزاقي، غدد معدي، غدد روده‌اي، جگر و لوزالمعده يا پانکرانس که اين‌ها مورد بحث ما نيستند. غدد مختلط هم مانند لوزالمعده که هم کار غدد خارجي و هم کار غدد داخلي را انجام می‌دهد و شيره لوزالمعده جهت گوارش غذا و هورمون انسولين جهت سوختن قند در بدن توليد مي‌نمايد، که اين هم مورد بحث ما نيست.

اما غدد داخلي به غده‌هايي گفته مي‌شود که مواد ترشحي خود را مستقيما" به داخل خون مي‌ريزند به اين مواد ترشحي که عملي شبيه به دستگاه عصبي در بدن انجام مي‌دهند "هورمون" گفته مي‌شود. مانند غده هيپوفيز، غدد فوق‌کليوي و غده تيروييد و پاراتيروييد و غدد جنسي و ... که از ميان اين غده‌ها، غدد جنسي مورد بحث ماست.

غدد جنسي در زن تخمدان و در مرد بيضه است. که هر دو غده در دوران کودکي هيچ‌گونه فعاليت جنسي را سبب نمي‌شوند. اما با رشد بدن و رسيدن به سن بلوغ جنسي، فعاليت آن‌ها آغاز مي‌گردد. تخمدان هورمون استروژن و پروژسترون و بيضه هورمون تستوسترون توليد مي‌نمايد.

در تخمدان‌ها پس از تبديل فوليكول به جسم زرد، ترشح استروژن كاهش يافته هورمون ديگري به نام پروژسترون ترشح مي‌شود. مهم‌ترين نتايج ترشح استروژن و پروژسترون، علاوه بر اثر آن‌ها در ايجاد صفات جنسي ثانوي ماده مانند رشد پستان‌ها، ظاهر شدن مو در زير بغل و آلت تناسلي، تأثير بر بافت مخاطي رحم جهت لانه‌گزيني سلول تخم است.

درون بيضه و در بين لوله‌هاي مني‌ساز سلول‌هاي ميان‌بند وجود دارند كه هورمون جنسي نر (آندروژن)، مانند تستوسترون، ترشح مي‌كنند که در ايجاد صفات جنسي ثانوي نقش اصلي دارند. مانند رشد حنجره و تارهاي صوتي يعني تغيير صدا و رشد مو در صورت، زير بغل، ناحيه آلت تناسلي و بزرگ شدن بيني، از جمله صفات جنسي ثانوي مردانه هستند.

نتيجه‌ي فعل‌و انفعالات شيميايي اثر هورمون‌های جنسی، متمايل شدن مردان و زنان به جنس مخالف که يک ميل طبيعي، واقعي و عيني، جهت توليد مثل است. که بايد به صورت علمي نه ذهني و برمبناي افکار سنتي دست و پاگير و عقب‌مانده، با آن برخورد کرد. روزنامه جام جم يکشنبه پنجم شهريور 1391 در صفحه حوادث نوشته بود که مادر و دختري به دليل مخالفت(درست يا غلط بودن مخالفت منظور من نيست) پدر با ازدواج دختر، به وسيله مادر و دختر به قتل مي‌رسد. علت را بايد در پاسخ ندان علمي به موضوع بررسي کرد.

تقريبا" کليه آموزش‌دهندگان جامعه ما، چون خود با فرهنگ مردسالارانه و نگاه جنسيتي به خيلي‌چيزها آموزش ديده‌اند، همه معضلات را به گردن زنان و دختران مي‌اندازند و کلمه "فاحشه" را فقط براي زنان و دختران به کار مي‌برند در حالي که چشم و انديشه خود را بر "مردان فاحشه" که تعداد آن‌ها از زن‌ها هم بيشتر است، مي‌بندند1.

راه کار چيست؟

راه کار آموزش است که بايد اساس آن بر علم روز استوار باشد. نحوه آموزش که به صورت عملي صحت و سقم آن، چه در ايران(مدارس مختلط قبل و بعد از انقلاب) و چه در جوامع ديگر به اثبات رسيده، مد نظر است. تکيه بر محفوظات منتقل شده از نسلي به نسل ديگر، جهت آموزش، پاسخ علمي به مسئله نيست.

براي اين منظور بايد حتما" ابتدا آموزش دهنده‌گان مورد آموزش علمي قرار گيرند تا همه افکار سنتي ناکارآمد و عقب مانده و مردسالار از ذهن‌شان بيرون رانده شود و نيز مجهز به علم روز شوند و هر روز هم علم خود را بروز نمايند. در اين صورت مي‌توانند صلاحيت داشته باشند که کودکان را مورد آموزش قرار دهند.

و شرط دوم هم اين است که در تمام مقاطع تحصيلي از همان دوران کودکي، دختران و پسران همراه با هم و در کنار هم در مکان‌هاي آموزشي مختلط مورد آموزش قرار گيرند در اين صورت است که مي‌توانيم ريشه‌ي بسياري از نابرابري‌هاي اجتماعي بين زنان و مردان را کم‌رنگ کنيم و نيز روابط بين اکثريت عظيم دختران و پسران نه از نگاه جنسيتي بلکه از نگاه انساني، برقرار نماييم. و نيز اکثريت ناهنجاري‌هايي که در اين خصوص وجود دارد از بين مي‌روند. در نتيجه روابط کاملا" عادي، معمولی و انسانی جای آن را مي‌گيرد. عده بسيار کمي هم خواهند بود که اين قاعده را نپذيرند و بر مبناي ديگري حرکت نمايد، اين‌ها نيز به تدريج تحت تاثير اکثريت قرار گرفته و دست از کار ناهنجار خود برخواهند داشت و در نهايت باقی‌مانده هنجار شکنان افراد بيماری خواهند بود که بايد همانند يک فرد بيمار با او برخورد شود نه به عنوان يک مجرم. پايان

 
 


 

1 - عصر ايران :27/05/1390

در يکي دو سال اخير ، برخي مسوولان و رسانه‌هايي که داعيه دار ارزشگرايي هم هستند ، نگاه هاي خاصي به مساله جنسيت داشته‌اند که به همان اندازه که مضحک‌اند ، شرم‌آور و تأسف‌بار نيز هستند ؛ تو گويي که بعضي ها ، همه ارکان و عناصر خلقت آدم و عالم را رها کرده‌اند و به جهان هستي از پيرامون جنسيت و رفتارهاي مبتني بر آن مي‌نگرند!

مثلاً همين سال گذشته بود که لوگوي روزنامه تهران امروز ، يک جنجال بزرگ در سطح ملي به وجود آورد و حتي بازتاب‌هاي جهاني داشت که طي آن دنيا به نوع نگاه بعضي ها در داخل خنديد!

در آن مقطع ، يکي از مسوولان وقت ، کشف کرده بود که لوگوي اين روزنامه شبيه زني است که مي‌رقصد و بايد تغيير کند و تهديد کرده بود که در صورت برچيده نشدن اين فساد آشکار ، با روزنامه برخورد خواهد کرد! و اين در حالي بود که تا قبل از کشف اين شباهت(!) به مخيله هيچ بني بشري با عقل متعارف ، چنين چيري حتي متبادر هم نمي‌شد!

يا زماني خبر آمد که فلان مسوول دستور داده صداي ضبط شده خانمي که در آسانسور ، طبقات را اعلام مي کند و مي‌گويد "لطفا مانع بسته شدن در نشويد" را قطع کنند!

چند روز پيش نيز، خبرگزاري مهر خبر داد که به ناشري گير داده‌اند که بايد بيت در آغوش گرفتن جسد خسرو توسط شيرين سانسور شود! و اين در حالي است که در 9 قرني که از سروده شدن اين منظومه توسط نظامي گنجوي مي‌گذرد ، هيچ‌کس از اين بيت تحريک و منحرف نشده بود! (هر چند دو روز بعد مسوولان مربوطه گفتند که قضيه ناقص مطرح شده است و چون مخاطب کتاب نوجوانان بوده اند برخي ملاحظات طبيعي است.)

غلبه نگاه جنسي به دنياي پيرامون و گارد گرفتن در برابر همه چيز ، به اين چند مورد ختم نمي شود. اخيراً نيز ارگان رسمي دولت و پيشتر ، يک سايت حامي دولت ، مقاله‌اي منتشر کرده بودند که در آن همه چيز به طرز بي سابقه‌اي ، جنسي و سکشوال قلمداد شده‌اند.

مثلاً شهرسازي کنوني با ماهيت جنسي تعريف شده و نويسنده فيلسوف آن (!) نمادهاي شهري را نيز جنسي کرده و نوشته است: در شهر مدرن ، نمادهاي مردانه(مانند برج ميلاد) ، در برابر نمادهاي زنانه (مانند تونل کردستان يا توحيد) مي‌ايستند(!) و  با اشاره به  " اتوبان‌ها و بزرگراه‌هايي که مي‌توان با سرعت در ميان انبوه اتومبيل‌ها لايي کشيد، نوشته بود: "لايي" کشيدن در ترافيک خيابان‌ها و لذت حاصل از آن ، يک کنش سکشوال است.چنين کنشي شب ها در خيابان لذت بيشتري توليد مي‌کند(!)

يا در همين مقاله، ادعا شده که فوتبال هم ماهيت سکشوال دارد زيرا توپ در درون دروازه جاي مي‌گيرد يا بازيکنان به هم لايي مي‌زنند... و در ادامه نيز خودروي پژو 206 را محصولي جنسي معرفي کرده که مردم از آن خبر ندارند!

نکته تاسف‌بار تر اين که اين نگاه‌هاي بيمارگونه ، به جاي روانه شدن به کلنيک‌هاي روانشناسي جهت معالجه افرادي که حتا برج ميلاد را با نگاه جنسي مي‌نگرند ، سر از تريبون‌هاي رسمي و ارگان دولت در مي‌آورند و به عنوان فلسفه به خورد مردم داده مي‌شوند!

صاحب چنين نگرشي که حتا اشيا ،  خيابان‌ها و خودروها را نيز با نگاه جنسي مي‌بيند اگر قدرت اجرايي هم پيدا کند ، معلوم است که با رفتارهاي متعارف برآمده از اقتضائات سني جوانان چگونه برخورد مي‌کند و چه تفاسيري از آن ارائه مي‌دهد!منبع: http://www.tabnak.ir/fa/news/184510




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

مرگِ "نازلي"

 

"- نازلي! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.

    در خانه، زيرِ پنجره گُل داد ياسِ پير.

   دست از گمان بدار!

   با مرگِ نحس پنجه ميفکن!

   بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ..."

 

نازلي سخن نگفت؛

                              سرافراز

  دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت ...

#

"- نازلي! سخن بگو!

    مرغِ سکوت، جوجه‌ي مرگي فجيع را

    در آشيان به بيضه نشسته است!"

 

نازلي سخن نگفت؛

                           چو خورشيد

از تيره‌گي برآمد و در خون نشست و رفت ...

#

نازلي سخن نگفت

نازلي ستاره بود

يک دَم درين ظلام درخشيد و جَست و رفت ...

 

نازلي سخن نگفت

نازلي بنفشه بود

گُل داد و

             مژده داد: "زمستان شکست!"

                                                    و

                                                     رفت ...

شعر زمان ما(1)؛ احمد شاملو از محمد حقوقي: ص 57 چاپ نهم انتشارات نگاه  ـ   ۱۳85     

ياد ياران هميشه زنده و گرامي‌ است.




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

سه نوع بردگی: برده‌گي آشکار، برده‌گي نوين و برده‌گي پنهان

"از آن‌چه گفته شد چنين بر مي‌آيد که تمدن مرحله‌يي از تکامل جامعه است و در آن تقسيم کار و مبادله‌ي سرچشمه گرفته از آن ميان افراد، و توليد کالايي که آن‌دو را به هم مي‌آميزد، به شکوفايي کامل خود مي‌رسند و انقلابي در همه‌ي جامعه‌ي موجود پديد مي‌آورند."

"توليد از بنياد در همه‌ي گام‌هاي پيشين جامعه جمعي بود؛ و به همين‌سان مصرف نيز با توزيعِ بدونِ ميان‌جي محصولات در جماعت‌هاي کمونيستي بزرگ يا کوچک انجام مي‌گرفت. اين توليد اشتراکي، در تنگ‌ترين مرزها انجام مي‌شد، ولي هم‌زمان، توليدکننده‌گان برفرآيند توليد و بر محصول‌شان چيره‌گي داشتند. آن‌ها مي‌دانستند چه بر سر محصول خواهد آمد: آن را مصرف مي‌کردند و از دست‌شان خارج نمي‌شد؛ گرچه تا زماني که توليد بر اين پايه انجام مي‌گرفت، نمي‌توانست از کنترل توليدکننده‌گان خارج شود، و هيچ‌گونه قدرت بيگانه و موهومي را در برابر آن‌ها پديد آورد؛ چيزي که در دوره‌ي تمدن همواره و ناگزير انجام مي‌شود."

"اما تقسيم کار به آرامي در روند توليد رخنه کرد. پايه‌ي ماهيت جمعي توليد و مالکيت را سست کرد، تملک از سوي کسان را به گونه‌ي قانوني فراگير درآورد، و از اين‌رو به پيدايش مبادله‌ي ميان کسان انجاميد، که چه‌گونه‌گي آن‌را در بالا بررسي کرديم. توليد کالايي، رفته رفته به گونه‌ي شکل چيره در آمد."

"با توليد کالايي- يعني توليد ديگر نه براي مصرف شخصي، بل‌که براي مبادله- محصولات ناگزير دست به دست مي‌شدند. توليدکننده، در فرآيند مبادله از محصول‌اش جدا مي‌شود؛ او ديگر نمي‌داند بر سر آن چه خواهد آمد. همين که پول، و هم‌راه با آن سوداگر- به عنوان ميان‌جي توليدکننده‌گان- گام به ميدان مي‌گذارند، روند مبادله از اين هم پيچيده‌تر مي‌شود، و سرنوشت نهايي محصول از اين هم تاريک‌تر. سوداگران بي‌شمارند، و هيچ‌يک از آنان نمي‌داند ديگري چه مي‌کند. کالاها اکنون نه تنها از دستي به دست ديگر، بل‌که از بازاري به بازار ديگر مي‌روند. توليدکننده‌گان کنترلِ همه‌ي توليدِ شرايط زنده‌گي خود را از دست داده‌اند، سوداگران نيز آن را به دست نياورده‌اند. محصولات و توليد، بازيچه‌ي شرايط مي‌شوند."

"هم‌راه با برده‌داري، که در روزگار تمدن به بالاترين مرز تکامل خود رسيد، نخستين تقسيم بزرگ جامعه به دو طبقه‌ي استثمارگر و استثمارشونده انجام گرفت. اين شکاف در سراسر روزگار تمدن ادامه داشته است. برده‌گي نخستين گونه‌ي استثمار، ويژه‌ي جهان باستان بود؛ پس از آن در سده‌هاي مياني، سرواژ پديد آمد، و سپس، کار مزدوري در روزگار نوين. اين‌ها سه گونه‌ي بزرگ بنده‌گي در سه عصر بزرگ تمدن را نشان مي‌دهند؛ و برده‌گي آشکار، برده‌گي نوين و برده‌گي پنهان، سه هم‌راه پايدار آن‌ها هستند."

"مرحله‌ي توليد کالايي که تمدن با آن آغاز شد، از ديدگاه اقتصادي با پيدايش: 1)پول فلزي، و از اين‌رو سرمايه‌ي پولي، بهره و رباخواري؛ 2)سوداگران که ميان‌جي توليدکننده‌گان هستند؛ 3)مالکيت خصوصي زمين و گروگذاري؛ 4)کاربرده‌گي به عنوان شکل چيره‌ي توليد، شناسايي مي‌شود. شکل خانواده‌ي هم‌خوان با تمدن که در آن آشکارا به گونه‌ي چيره‌ي آن درآمد، تک همسري است، برتري مرد بر زن و خانواده‌ي انفرادي به عنوان واحد اقتصادي جامعه. رشته‌ي پيوند جامعه‌ي با تمدن، دولت است که در همه‌ي دوران‌هاي نمونه، تنها دولت طبقه‌ي فرمان‌روا است، و به درستي در همه‌ي موردها در اصل ماشيني براي سرکوب طبقه‌ي زير ستم و استثمار است."

"از آن‌جا که استثمار يک طبقه از سوي طبقه‌ي ديگر، بنياد تمدن است، همه‌ي تکامل آن، در يک تضاد پيوسته پيش مي‌رود. هر پيش‌رفتي در توليد، هم‌زمان پس‌رفتي است در شرايط طبقه‌ي زير ستم، يعني اکثريت بزرگ آن‌چه براي يکي نعمت است براي ديگري لعنت است؛ هر رهايي نوين براي يک طبقه، هميشه به معني يک سرکوب نوين براي طبقه‌ي ديگر است. آشکارترين دليل اين سخن را ورود ماشين‌آلات نشان مي‌دهد، که پي‌آمدهاي آن امروزه به خوبي روشن شده است. و هم‌چنان که ديده‌ايم گرچه ميان بربرها هيچ جدايي ميان حقوق و وظيفه‌ها ممکن نبود، تمدن، با واگذار کردن کم و بيش همه‌ي حقوق به يک طبقه، و کمابيش همه‌ي وظيفه‌ها به طبقه‌ي ديگر، جدايي و برابر نهاد اين دو را، حتا براي کودن‌ترين انديشه‌ها، روشن مي‌سازد."

"...آن‌چه براي طبقه‌ي فرمان‌روا خوب است بايد براي همه‌ي جامعه که طبقه‌ي فرمان‌روا خود را با آن يکي مي‌داند، خوب باشد. بنابراين، هرچه تمدن بيش‌تر پيش‌رفت مي‌کند، بيش‌تر ناچار مي‌شود کاستي‌هايي را که خود به ناگزير پديد مي‌آورد، يا زير پوشش عشق بپوشاند، و آن‌ها را بزک کند، يا وجودشان را نپذيرد؛ کوتاه سخن: رياکاري مرسوم- که در شکل‌هاي پيشين جامعه و حتا در گام‌هاي نخستين تمدن ناشناخته بود- در گفته‌ي زير به اوج خود مي‌رسد: طبقه‌ي استثمارگر، تنها و به تنهايي براي سودِ خودِ طبقه‌ي استثمارشونده، اين طبقه‌ي ستم‌کش را استثمار مي‌کند؛ و اگر طبقه‌ي گفته شده نمي‌تواند اين را درک کند، و يا حتا سر به شورش بر مي‌دارد، اين چنين ناسپاسي رذيلانه‌ي خود را نسبت به نيک‌خواهان خويش، يعني استثمارگران، نشان مي‌دهد."

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛صص 208-209-210-211-212 ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

چگونه دولت به وجود آمد؟

"دولت يک محصول جامعه در مرحله‌ي معيني از تکامل است؛ پذيرش اين است که جامعه در يک تضاد حل ناشدني با خود درگير شده است، و از اين‌رو به ستيزهاي آشتي‌ناپذيري که توان از ميان بردن آن‌ها را ندارد، تقسيم گشته است. ولي براي اين که اين ستيزها، طبقات با منافع اقتصادي در تضاد، خود و جامعه را در يک مبارزه‌ي ناسودمند ناتوان نسازند، مي‌بايست قدرتي پديد آيد که در ظاهر بر سر جامعه بايستد، تا برخوردها را کاهش دهد و آن را در محدوده‌ي "نظم" نگاه دارد؛ و اين قدرت که از جامعه برمي‌خيزد، ولي خود را بر سر آن مي‌گذارد، و خود را بيش از پيش از آن بيگانه مي‌کند، دولت است. ... سازمان‌دهي شهروندان برپايه‌ي محل و منطقه، يک ويژگي مشترک همه‌ي دولت‌ها است. ... برقراري يک قدرت همه‌گاني ... براي نگاه‌داري اين قدرت همه‌گاني، گرفتن کمک از شهروندان ناگزير شد: ماليات. ... دولتِ طبقه‌ي قوي‌تر و از ديد اقتصادي چيره ... از ديد سياسي هم طبقه‌ي چيره ... از اين‌رو ابزار نويني براي زير فرمان نگه‌داشتن و استثمار طبقه‌ي ستم ديده به دست مي‌آورد. پس، دولتِ عهد باستان، بيش از هر چيز دولتِ برده‌داران و براي زير فرمان نگه‌داشتن برده‌گان بود، همان گونه که دولت فئودالي، نهاد نجيب‌زاده‌گان براي زير فرمان داشتن دهقانان و سرف و بيگار مردان بود، و دولت برگزيده‌ي کنوني، ابزاري است براي استثمار کار مزدوري از سوي سرمايه. ... در بيش‌تر دولت‌هاي تاريخي، حقوق شهروندان، برپايه‌ي ثروت آن‌ها معين مي‌شود، و اين به گونه‌يي آشکار اين حقيقت را نشان مي‌دهد، که دولت، يک سازمان طبقه‌ي دارا است براي نگه‌باني از خود در برابر طبقه‌ي ندار."

"و سرانجام، اين که، طبقه‌ي دارا آشکارا از راه انتخابات همه‌گاني، حکومت مي‌کند. تا زماني که طبقه‌ي زير ستم- و بنابراين در مورد ما پرولتاريا- براي رهايي خود به خوبي آماده نيست، در اکثريت خود، نظام موجود جامعه را تنها نظام ممکن خواهد دانست، و از ديد سياسي دنباله‌ي طبقه‌ي سرمايه‌دار را خواهد ساخت. يعني جناح چپِ تندروي آن را. ولي به همان اندازه که اين طبقه براي رهايي خود بالغ مي‌شود، خود را به عنوان حزب سازمان‌دهي کرده و نمايندگان خود را برمي‌گزيند، و نه نمايندگان سرمايه‌داران را. به اين گونه انتخابات همه‌گاني، ميزان اندازه‌گيري بلوغ طبقه کارگر است، و در دولت کنوني، چيزي بيش از اين نمي‌تواند باشد و هرگز نخواهد بود؛ ولي همين بسنده است. روزي که گرماسنج انتخابات همه‌گاني نقطه‌ي جوش را در ميان کارگران نشان دهد، هم آن‌ها و هم سرمايه‌داران خواهند دانست چه بايد کنند."

"بنابراين، دولت از ازل وجود نداشته است. جامعه‌هايي بوده‌اند که بدون دولت سر کرده‌اند، و از دول و قدرت دولتي هيچ انگاشتي نداشته‌اند. در مرحله‌ي معيني از تکامل اقتصادي، که تقسيم جامعه به طبقات ناگزير شد، دولت در پي آن به گونه‌ي يک ضرورت درآمد. اکنون ما با گام‌هاي سريع به مرحله‌يي در تکامل توليد نزديک مي‌شويم که در آن، نه تنها وجود اين طبقات ضرورت خود را از دست خواهد داد، بل‌که به يک سد قطعي در توليد نيز بدل خواهد شد. اين طبقات، به همان‌گونه که در يک مرحله‌ي نخستين به ناچار پديدار شدند، ناپديد خواهند شد. هم‌راه با آن‌ها، دولت نيز به گونه‌ي گريزناپذيري از ميان خواهد رفت. جامعه، که توليد را بر پايه‌ي يک هم‌کاري آزاد و برابرِ توليدکنندگان، باز سازماندهي خواهد کرد، آن‌گاه ماشين دولت را به جايي خواهد فرستاد که از آن‌جا برخاسته است: در موزه‌ي آثار باستاني، در کنار دوک نخ‌ريسي و تبر مفرغي."

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛ص204-205-206-207-208 ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

دومين تقسيم کار بزرگ اجتماعي

"در مرحله‌ي بالايي بربريت...دوران شمشير آهني، و نيز گاوآهن و تبر آهني است. ... کشاورزي اکنون نه تنها غلات، حبوبات و ميوه‌ها، بل‌که هم‌چنين روغن و شراب را- که تهيه‌ي آن‌ها فرا گرفته شده بود- فراهم مي‌نمود. چنين فعاليت‌هاي گوناگوني را ديگر يک شخص تنها نمي‌توانست انجام دهد؛ دومين تقسيم کار بزرگ رخ داد: صنايع دستي از کشاورزي جدا شدند. افزايش پيوسته‌ي توليد، و هم‌راه با آن، افزايش بارآوري کار، به بالا بردن ارزش نيروي کار انساني انجاميد. ... برده‌گان ديگر تنها کمک نبودند، بل‌که آن‌ها اکنون گروه گروه به کار در کشت‌زارها و کارگاه‌ها کشانده مي‌شدند. تقسيم توليد به دو شاخه‌ي بزرگ، کشاورزي و صنايع دستي، به پيدايش توليد براي مبادله، توليد کالايي انجاميد؛ و هم‌راه با آن تجارت پديد آمد، نه تنها تجارت در داخل و درون مرزهاي قبيله، بل‌که حتا در فراسوي دريا. ... تمايز ميان دارا و ندار، به تمايز ميان آزادمردان و برده‌گان افزوده شد؛ تقسيم نوين کار، يک تقسيم نوين جامعه به طبقات را به دنبال آورد."

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛صص196-197 ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

رهايي زن

"(در مرحله‌ي پاييني بربريت)فراهم کردن روزي هميشه کار مرد بوده است؛ او ابزار آن را توليد مي‌کرد و مالک آن بود. گله، يک ابزار جديد فراهم کردن روزي بود، و رام کردن نخستين و نگه‌داري پس از آن، کار مرد بود. از اين‌رو، او مالک دام‌ها و کالاها و برده‌گاني بود که در مبادله با آن‌ها به دست مي‌آورد. همه‌ي مازادي که اکنون از توليد به دست مي‌آمد، از آن او بود؛ زن، در مصرف آن شريک او بود ولي در مالکيت آن سهمي نداشت. جنگ‌جو و شکارچي "وحشي"، خشنود بود که در خانه جاي‌گاه دوم را داشته باشد و برتري را به زن بسپارد. شبان "رام‌تر" با استفاده‌ي نادرست از ثروت‌اش، خود را به جاي‌گاه نخست رساند، و زن را به جاي‌گاه دوم راند. زن نمي‌توانست شکوه کند. تقسيم کار در خانواده، توزيع مالکيت ميان مرد و زن را سامان داده بود. اين تقسيم کار پايدار مانده بود، با اين همه، اکنون مناسبات خانه‌گي پيشين دگرگون شده بوده، تنها از اين‌رو که تقسيم کار، در خارج از خانواده، تغيير يافته بود. همان علتي که پيش‌تر به برتري زن در خانه انجاميده بود،(زن در خانه توليد مي‌کرد و مرد شکارچي بود، عامل برتري در توليد است.) يعني محدود بودن او به کارِ خانه‌گي، اکنون برتري مرد را در خانه فراهم مي‌کرد: کارِ خانه‌گي زن در هم‌سنجي با کارِ مرد در فراهم کردن روزي، ارزش خود را از دست داد؛ دومي همه چيز بود، يکمي يک کمک ناچيز. از همين‌جا مي‌بينيم رهايي زن و برابري او با مرد ناممکن است، و تا زماني که زن از کار مولد اجتماعي برکنار بوده و محدود به کارِ خانه‌گي، يعني خصوصي، باشد، چنين مي‌بايست بماند. رهايي زن تنها هنگامي ممکن خواهد شد که زنان بتوانند به گسترده‌گي در توليد، به مقياس اجتماعي، شرکت کنند و نيز هنگامي که کارِ خانه‌گي تنها به بخش کوچکي از توجه آن‌ها نياز داشته باشد. و اين تنها با پيدايش صنايع بزرگ مدرن امکان‌پذير است که نه تنها شرکت شمار زياد زنان را در توليد شدني مي‌سازد، بل‌که در عمل نيز به آن‌ها نياز دارد، و افزون بر اين مي‌کوشد کارِ خانه‌گي خصوصي را نيز به يک صنعت همه‌گاني تبديل کند."

"مرد با به دست آوردن برتري بالفعل در خانه، واپسين سد در برابر خودکامه‌گي خود را در هم شکست. اين خودکامه‌گي با از ميان رفتن حق‌ِ مادري، برقراري حق پدري و گذار گام به گام از خانواده‌ي يارگير به تک‌همسري، تاييد و جاوداني شد."

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛صص195-196 ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386



تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

آغاز جامعه طبقاتی

"نخستين تقسيم کار اجتماعي بزرگ، با افزايش بارآوري کار، يعني افزايش ثروت، و توسعه‌ي پهنه‌ي توليد، در آن شرايط فراگير تاريخي معين، ناگزير برده‌داري را به دنبال خود آورد. از نخستين تقسيم کار اجتماعي بزرگ، نخستين تقسيم بزرگ جامعه به دو طبقه، زاده شد: اربابان و برده‌گان، استثمارکننده‌گان و استثمار شونده‌گان."(در مرحله‌ي پاييني بربريت)

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛ ص 195ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

نخستين تقسيم کار بزرگ اجتماعي

"در مرحله‌ي پاييني بربريت، جمعيت بسيار پراکنده بود؛ و تنها در زادگاه قبيله فشرده بود، که پيرامون آن را شکارگاه‌هاي پهناور و در پشت آن‌ها جنگلِ حفاظت‌کننده‌ي طبيعي که آن را از قبيله‌هاي ديگر جدا مي‌کرد، فراگرفته بود. تقسيم کار، يک محصول ناب و ساده‌ي طبيعت بود، و تنها ميان دو جنس وجود داشت. مردان به جنگ مي‌رفتند، شکار مي‌کردند، ماهي‌گيري مي‌کردند، ماده‌هاي خام براي خوراک، و ابزار لازم براي اين کارها را فراهم مي‌کردند. زنان به کارهاي خانه مي‌پرداختند، و خوراک و پوشاک را آماده مي‌کردند؛ مي‌پختند و مي‌بافتند و مي‌دوختند. هر يک از زنان و مردان، کارفرماي پهنه‌ي کار خويش بود؛ مردان در جنگل، زنان در خانه. هر يک داراي ابزاري بود که خود ساخته و به کار مي‌برد: مردان، داراي ابزار جنگ و شکار و ماهي‌گيري بودند، زنان داراي ابزار خانه. خانوار، کموني بود، و در برگيرنده‌ي چندين – و گاه بسيار- خانواده مي‌شد. هر چيز که به گونه‌ي اشتراکي توليد مي‌شد و مورد استفاده قرار مي‌گرفت، دارايي مشترک شمرده مي‌شد: خانه، باغ، زورق(گونه‌يي وسيله‌ي قايق مانند براي ماهي‌گيري). پس در اين‌جا و تنها در اين‌جا ما يک "مالکيت برآمده از دست‌رنج" را مي‌بينيم."

"اما انسان، همه‌جا در اين مرحله نماند. ... شماري از پيش‌رفته‌ترين قبيله‌ها- آريايي‌ها، سامي‌ها و شايد توراني‌ها- رام کردن، و سپس دام‌داري و دام‌پروري را پيشه‌ي اصلي خود کردند. قبيله‌هاي شبان، خود را از توده‌ي فراگير بربرها جدا نمودند: نخستين تقسيم کار بزرگ اجتماعي. اين قبيله‌هاي شبان، نه تنها از ديگر بربرها غذايي بيش‌تر، بل‌که بسيار گوناگون‌تر هم توليد مي‌کردند. آن‌ها هم‌چنين شير، فراورده‌هاي شيري، گوشت بسيار بيش‌تر از ديگران، پوست، پشم، موي بز و نخ و پارچه‌هاي بافته شده داشتند، که مقدار فزاينده‌ي ماده‌ي خام، به بهره‌گيري همه‌گاني‌تر آن‌ها انجاميده بود. اين، براي نخستين‌بار مبادله‌ي به سامان را امکان‌پذير ساخت. ... جنس عمده‌يي که قبيله‌هاي شبان براي مبادله به همسايه‌گان خود مي‌دادند دام بود؛ دام کالايي شد که همه‌ي کالاهاي ديگر بر پايه‌ي آن ارزش‌يابي مي‌شدند، و در همه جا مشتاقانه با کالاهاي ديگر مبادله مي‌شد؛ کوتاه سخن دام‌ها کارکرد پول را به خود گرفتند و در اين مرحله به جاي پول به کار گرفته مي‌شدند. نياز براي يک کالاي پولي، در همان آغاز مبادله‌ي کالايي با چنين نياز و شتابي گسترش يافت."

فردريک انگلس؛منشاء خانواده، مالکيت خصوصي و دولت؛ صص 192- 193-194ترجمه خسرو پارسا، نشر ديگر 1386




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب