روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

چگونه طلا كشف شد؟

"طلا هميشه به شكل طبيعي و خالص يافت مي‌شود. طلا به عنوان فلز ويژه با رنگ زرد استثنايي‌اش براي هر كسي حتا بدوي‌ترين افراد بشر جالب است، ساير مواد فلزي موجود در ميدان مشاهده‌ي افراد بشر توانايي برانگيختن قدرت مشاهده‌ي تازه بيدار شده‌ي آنان را به اين شكل نداشته‌اند. وانگهي طلا در صخره‌هايي يافت مي‌شود كه بيشتر در معرض تاثيرات جوي‌اند. از اين رو در توده هاي خرد شده‌ي كوه ها يافت مي‌شوند. براثر فرسايش ناشي از تاثيرات جوي، دگرگوني هاي درجه‌ي حرارت، و تاثير آب، به ويژه يخ، مدام تكه‌هايي از صخره ها مي‌شكنند، از كوه جدا مي‌شوند با جريان سيل به دره‌ها مي‌روند، در حين غلتيدن در آب به صورت شن و سنگريزه در مي‌آيند؛ در اين سنگريزه‌ها طلا يافت مي‌شود. گرماي تابستان با خشكاندن آب‌ها، بستر رودخانه‌ها و سيلاب‌هاي زمستاني را كه مسير طبيعي حركت گروه‌هاي مهاجر انساني بوده نمايان مي‌سازد. نخستين كشف طلا قاعدتا" بايد در همين مسيرها اتفاق افتاده باشد." (چگالي طلا  بيش از 19 می‌باشد كه اين سنگيني سبب باقي ماندن آن در كف رودخانه در هنگام كاهش سرعت آب جاري، مي‌گردد. وبلاگ آموختن)

کارل. مارکس؛ گروندريسه جلد يکم ص119 ترجمه باقر پرهام و احمد تدين




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

فقر

از رنجي خسته‌ام که از آنِ من نيست

بر خاکي نشسته‌ام که از آنِ من نيست

 

با نامي زيسته‌ام که از آنِ من نيست

از دردي گريسته‌ام که از آنِ من نيست

 

از لذتي جان گرفته‌ام که از آنِ من نيست

به مرگي جان مي‌سپارم که از آنِ من نيست.

 

احمد شاملو 1338

مجموعه آثار دفتر يکم ص 347 انتشارات نگاه 1387




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

نخستين قانون اقتصادي برپايه‌ي توليد اجتماعي

"كليت توسعه، بهره‌مندي و فعاليت هر فرد هم دقيقا" مانند جامعه به صرفه‌جويي در وقت بستگي دارد. همه‌ي اقتصاد سرانجام به صرفه‌جويي در وقت خلاصه مي‌شود. جامعه هم بايد وقت خويش را هدفمندانه توزيع كند تا به توليدي در خور نيازهايش برسد، درست همان‌گونه كه فرد بايد وقت خود را به درستي توزيع كند تا به كسب دانش به نسبت‌هاي خاص نايل گردد، يا برمبناي فعاليتش به ارضاي نيازهاي گوناگون بپردازد. پس صرفه‌جويي در وقت همراه با توزيع عقلايي زمان كار در بين شاخه‌هاي مختلف، نخستين قانون اقتصادي برپايه‌ي توليد اجتماعي‌ست.

کارل. مارکس؛ گروندريسه جلد يکم ص113 ترجمه باقر پرهام و احمد تدين

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

من دختر زاده شدم

من دختر زاده شدم

تا عروسك و جارو به دستم دهند

طراز پيرهن مردان را زر كشم

و غبار خانه بروبم          

برادرم در كوچه بازي مي‌كند

برادرم با دوچرخه به كوچه‌ها مي‌زند

من در كنج خانه مي‌مانم.

من دختر زاده شدم

در فصل سئوال و جستجو

چرايم بي‌جواب مي‌ماند

و جستجوهايم بي‌حاصل

برارم در خم و پيچ كوچه‌ها

در بازي با خاك و سنگ

زندگي را تجربه مي‌كند

تجربه‌ي من از ديوارها بر نمي‌گذرد

من كوچه‌ها را نمي‌شناسم.

من دختر زاده شدم

تا در طلوع بلوغ، چشم وحشت زده‌ام

چون چشم آهويي بي‌قرار

راز مرا برملا مي‌كند

برادرم امشب به خانه نيامد

او ديگر براي خودش مردي است.

من دختر زاده شدم

تا در پس هر جنگي، بازنده باشم

و در اطاله‌ي صلح قرباني شوم

در جنگ، سربازان مغول و نوچه‌گان تيمور

غريو درد مرا در گنبد ميناي آسمان

طنين افكن كنند

در صلح، امير و خادمان‌شان

در پس هر جنگي، خواهرانم جامه‌ي پلشت

فاحشه‌گان را بر تن مي‌كنند

در آرامش هر صلحي

در مجلس عشرت سروران خويش

ساغر مي‌گردانند

من

آري.

دختر زاده شدم.

 شعر:مهوش غديريان

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

فرق قيمت با ارزش چيست؟

"قيمت با ارزش فرق دارد و اين فرق فقط فرق چيزهاي اسمي با چيزهاي واقعي، يا فرق بر مبناي پول طلا و نقره نيست چرا كه ارزش به منزله‌ي قانون حركت قيمت‌هاست. اين دو مدام از يكديگر متفاوت‌اند و هرگز با يكديگر موازنه نمي‌شوند و يا موازنه‌شان فقط و فقط استثنايي و تصادفي است. قيمت يك كالا مدام بالا يا پايين ارزش كالا قرار مي‌گيرد و ارزش كالا هم خود تنها در همين بالا و پايين رفتن قيمت كالاهاست؛ عرضه و تقاضا مدام قيمت كالاها را تعيين مي‌كنند و هرگز با هم معادل نيستند مگر به تصادف. نوسان‌هاي عرضه و تقاضا به سهم خود تحت تأثير هزينه‌ي توليد تعيين مي‌شوند. طلا يا نقره‌اي كه بيانگر قيمت يك كالا و ارزش بازار آن است، خود كميت معيني از كار انباشته شده، مقدار معيني از زمان كار ماديت يافته است. به فرض اين كه هزينه‌هاي توليد يك كالا و هزينه‌هاي توليد طلا و نقره ثابت بمانند خيز و افت قيمت بازار آن‌ها بيش از اين معنايي ندارد كه يك كالا با x زمان كار دائما" معادل بيشتر يا كم‌تر از x زمان كار در بازار است. به اين معني كه بالاتر يا پايين‌تر از ارزش ميانگين خود، كه با زمان كار تعيين مي‌شود، قرار مي‌گيرد."

"تفاوت قيمت با ارزش موجب مي‌شود كه ارزش‌ها به صورت قيمت با معياري متفاوت از معيار خود اندازه‌گيري شوند. شكل متمايز از ارزش ناگزير شكل قيمت پولي است از اين‌جا پيداست كه تفاوت اسمي قيمت و ارزش بيانگر تفاوت واقعي آن‌هاست."

کارل. مارکس؛ گروندريسه جلد يکم ص72-70ترجمه باقر پرهام و احمد تدين




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

"ماهيت اعتبار چيست؟"

    "سيستم اعتبار، كه نظام بانكي كامل‌ترين شكل آن است، اين فكر را القاء مي‌كند كه توانايي يا سلطه‌ي مادي فرد بر فرد از ميان رفته، رابطه‌ي ازخودبيگانگي نابود شده و آدميان با هم روابطي انساني برقرار كرده‌اند. طرفداران سن‌سيمون تحت تاثير بدآموزي‌هاي اين‌گونه تصورات باطل، توسعه‌ي پول، اوراق بهادار، و اسكناس، - يعني شكل‌هاي كاغذي پول- اعتبار و نظام بانكي را به عنوان نشانه‌هايي از الغاي تدريجي نظامي مي‌دانند كه در آن انسان از اشياء، سرمايه ‌از كار، مالكيت خصوصي از پول، انسان از پول و انسان از انسان جداست. به همين دليل نظام بانكي حد اعلاي آرمان آن‌هاست.

      در حالي كه تصور الغاي از خود بيگانگي و بازگشت آدمي به خويشتن خود واداشتن روابطي انساني با همنوعان خويش بدين صورت پنداري بيش نيست. توسعه‌ي نظام پولي و اعتبارات بانكي به نوبه‌ي خود رسواترين و حادترين شكل از خودبيگانه شدن و غيربشري شدن امور در جوامع بشري است زيرا موضوع رابطه‌ي جديد ديگر كالا، فلز يا اسكناس نيست بلكه حيات اخلاقي و اجتماعي، قلب و عاطفه‌ي بشري‌ست. ظاهر امر در رابطه‌ي جديد، اعتماد آدمي و شخصيت اوست و حال آن‌كه حقيقت امر بي‌اعتمادي اعلا به شخصيت بشر و از خودبيگانگي كامل ذات بشري‌ست.

      ماهيت اعتبار چيست؟ از محتواي امر كه هم‌چنان پول است كاملا" صرف‌نظر مي‌كنيم و فقط محتواي اين اعتماد متقابل را در نظر مي‌گيريم. فرض مي‌كنيم اعتباردهنده، اعتبارگيرنده را شايسته‌ي اعتماد مي‌داند و به وي اعتبار مي‌دهد- بهترين شكل رابطه اين است كه اعتباردهنده بابت اين كار چيزي هم دريافت نكند يعني نزول هم نگيرد به عبارت ديگر تصور نكند كه ديگري آدم رذلي‌ست كه پولش را بالا خواهد كشيد بلكه فكر كند كه وي آدم "خوبي" است اما واژه‌ي "خوب" در قاموس طلبكار به قول شيلوك(shylock) يعني "نقد"، يعني "بدون سوخت و سوز".

      اعتبار به دو شكل و تحت دو رابطه‌ي متفاوت امكان‌پذير است: يا پولداري به آدم فقير و بي‌پولي كه وي را آدمي كاري و شريف مي‌داند اعتبار مي‌دهد. اين نوع اعتباردادن‌هاي عاطفي و احساسي از مقوله‌ي دست و دل‌بازي‌هاي نادر در اقتصاد سياسي است كه در واقع استثناست نه قاعده. ولي مانعي ندارد كه يك مورد استثنايي يا عاطفي را هم در نظر بگيريم. اما حتا در اين مورد استثنايي هم مي‌بينيم كه زندگي يك آدم تهيدست، استعدادها و قابليت كاري وي، در واقع از نظر اعتباردهنده‌ي پولدار تضمين بازپرداخت بدهي اوست. به عبارت ديگر تمام فضايل اجتماعي آدم تهيدست، تمامي معناي فعاليت اجتماعي وي، و هستي اجتماعي‌اش تضمين‌هايي هستند كه بازپرداخت اصل و منفعت مرسوم را براي طلبكار تامين مي‌كنند. اگر آن آدم تهيدست بميرد طلبكار به دردسر بزرگي دچار خواهد شد زيرا مرگ وي در واقع نابودي سرمايه و منفعت اوست. چنين بدهكاري از نظر طلبكار در واقع شخصا" و في‌نفسه پول و كالاست و چيزي رذيلانه‌تر و فرومايه‌تر از اين نيست. آري، اعتبار در واقع همين است. بديهي است كه طلبكار فقط به تضمين‌هاي اخلاقي اكتفا نمي‌كند و همه‌ي وسايل حقوقي را هم براي واداركردن او به پرداخت بدهي‌هايش در اختيار دارد.

      شكل ديگر اين است كه بدهكار خودش هم آدم پول‌دار و ثروتمندي باشد؛ در اين حالت اعتبار فقط يك واسطه‌ي سهل و آسان براي مبادله است، يعني كه خود پول صورت كاملا" غيرمادي پيدا كرده است. اعتبار يعني داوري اقتصادي درباره‌ي شخصيت اخلاقي آدمي. در اعتبار وجودِ بشر البته نه به عنوان بشر، بلكه به عنوان هستي بالقوه‌ي سرمايه و منفعت جاي فلز و اسكناس را مي‌گيرد. از اين لحاظ وسيله‌ي مبادله البته شكل مادي ندارد يعني ظاهر بشري پيدا كرده و به خود بشر برگشته است ولي به چه قيمتي؟ فقط به اين قيمت كه خود بشر از ذات خود جدا مي‌شود و حكم كالا و ماده‌ي خارجي را پيدا مي‌كند.

      پس در نظام اعتباري، پول نيست كه از بين مي‌رود، بشر است كه از بين مي‌رود، و تبديل به پول مي‌شود. به عبارت ديگر پول جزيي از ذات بشر مي‌گردد. فرديت و اخلاق بشري تبديل به كالاي خريدني و گوهر پول مي‌شوند. اين‌جا ديگر فلز يا اسكناس نيست كه ماده و جسم جوهر نفساني پول را تشكيل مي‌دهند، پاي هستي آدمي، گوشت و خون او، فضايل اخلاقي و حسن شهرت اجتماعي او در ميان است، به همين دليل در داخل نظام مسخ كننده‌ي پول هر پيشرفتي در واقع نوعي انحطاط و تباهي است.

      در نظام اعتباري، طبيعت از خودبيگانه‌ي بشري در زير ظاهر اهميت اقتصادي بشر، در واقع دو بار تأييد و تثبيت مي‌شود: يك‌بار به صورت تضاد كارگر و سرمايه‌دار، تضاد سرمايه‌دار بزرگ و سرمايه‌دار كوچك؛ چون اعتبار به كسي داده مي‌شود كه چيزي دارد و وجود او از نظر اعتباردهنده فرصت تازه‌اي براي انباشت بيشتر سرمايه است و از آن‌جا كه آدم تهيدست (اعتبارگيرنده) همه‌ي هستي خود را در گرو اراده‌ي پولدار مي‌بيند در واقع فكر مي‌كند كه موجوديتش وابسته به امكاني است كه او در اختيارش مي‌گذارد. بار ديگر به اين صورت كه حقيقت رابطه‌ي معكوس مي‌شود، و رياكاري و فريب به حداعلاي خود مي‌رسد. بگذريم از اين كه آن‌كس كه ديگر اعتباري ندارد نه تنها فقير است بلكه در حكم آدمي‌ست كه اخلاقا" ديگر درخور اعتماد و ارزش نيست و وجود اجتماعي او مانند وجود اجتماعي آدم مطرودي است كه به هيچ‌وجه نمي‌توان به وي نزديك شد يعني كه فقير علاوه بر فقر و محروميت گرفتار حقارت و تحقير هم مي‌شود چون براي گرفتن اعتباري از پولدار بايد حقارت گدايي را هم تحمل كند. از اين‌جا به وجه تازه‌اي از بيگانگي بشر با ذات خود مي‌رسيم. غيرمادي شدن كامل پول در نظام اعتباري سبب مي‌شود كه بشر ديگر قادر به جعل سكه‌اي جز سكه‌ي وجود خويش نباشد؛ سكه‌ي تقلبي او همان شخصيت خود اوست كه مجبور است ادا در بياورد، دروغ بگويد، به هزار و يك نيرنگ متوسل بشود تا اعتباري براي خود دست و پا كند. پس اعتبار هم از نظر اعتباردهنده و از نظر اعتبارگيرنده، مسئله‌ي بده و بستان، مسئله فريب و تقلب متقابل است. بي‌اعتمادي هم مزيد بر علت مي‌شود و به عنوان پايه‌ي اعتماد با درخشش كامل قدم به صحنه‌ي اقتصاد سياسي مي‌گذارد. براي اين كه معلوم شود بايد اعتبار داد يا نه، حساب لازم است، پرس‌وجو در زندگي خصوصي افراد لازم است، تهمت و افترا لازم است، تا رقبا از ميان برداشته شوند و اعتبارشان سست شود. اعتبار عمومي هم همين حالت را دارد. در اعتبار عمومي دولت حكم يك فرد را دارد. در معاملات سودآزمايانه بر سر اوراق بهادار دولتي خوب پيداست كه چگونه دولت تبديل به آلت دست پولداران و معامله‌چي‌ها مي‌شود.

      بالاخره نظام بانكي حد نهايي و كامل نظام اعتباري‌ست. با نظام بانكي مي‌رسيم به آقايان بانكدارها، و سلطه‌ي آنان بر دولت، به تمركز ثروت در دست عده‌اي معدود، يعني به مكيده شدن همه‌ي رمق اقتصادي ملت. تشخيص هويت اخلاقي بشر، اعتماد به دولت و غيره چون به شكل اعتبار بانكي درآيد راز مستتر در دروغي كه نامش اخلاقي‌ست، رذالت غيراخلاقي اخلاق رياكارانه و خودخواهي پنهان در لفافه‌ي اعتماد به دولت، همه برملا مي‌شود؛ و چهره‌ي واقعي خود را آن‌چنان كه در عمل هست نشان مي‌دهد."

کارل. مارکس؛ گروندريسه جلد يکم زيرنويس صص 91-92-93-94 ترجمه باقر پرهام و احمد تدين




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

چگونه مي‌توان بر بالا رفتن و پايين آمدن قيمت‌ها غلبه کرد؟

"چگونه مي‌توان بر بالا رفتن و پايين آمدن قيمت‌ها غلبه کرد؟ راه اين کار الغاي قيمت‌هاست. چگونه؟ با از بين بردن ارزش مبادله‌اي. اما مسئله ديگري پيش مي‌آيد و آن اين که مبادله با سازمان بورژوايي جامعه انطباق دارد. پس مسئله‌ي نهايي اين است که بايد در جامعه‌ي بورژوايي از نظر اقتصادي يک دگرگوني انقلابي ايجاد کرد."

کارل. مارکس؛ گروندريسه جلد يکم ص66ترجمه باقر پرهام و احمد تدين انتشارات آگاه، تهران 1362

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

مفهوم جامعه مدرن

جامعه مدرن در حدود دو قرن پيش در اروپاي غربي و با وقوع انقلاب صنعتي در انگلستان و انقلاب کبير فرانسه شکل گرفت و از آن‌جا طي يک پروسه تاريخي به ساير بخش‌هاي جهان بسط و گسترش يافت. تاريخ کشورهايي مانند ايران در 150 سال گذشته را بدون اين پروسه نمي‌توان به درستي درک کرد. در زبان فارسي کلمه‌ي "تجدد" را نخستين هواخواهان گذار جامعه سنتي ايران به جامعه نوع مدرن را به کار مي‌بردند.

ويژگي‌هاي جامعه مدرن را در چهار سطح اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي بايد جستجو کرد. مدرنيته در هر يک از اين عرصه‌ها با چنين خصوصياتي مشخص مي‌شود: در سطح اقتصادي با اقتصاد بازار و سرمايه‌ صنعتي؛ در سطح سياسي با حکومت قانون و آزادي‌هاي دمکراتيک و نظام پارلماني؛ در سطح اجتماعي با رشد عظيم شهرنشيني، شکل‌گيري طبقات اجتماعي جديد، عروج خانواده هسته‌اي، تغيير مناسبات بيم مرد و زن و ...؛ و در سطح فرهنگي با منسوخ شدن ارزش‌ها و پيوندهاي قبيله‌اي و خويشاوندي، شکل‌گيري فرديت و محوري شدن هويت فردي، جايگزيني خردگرايي به جاي ذهنيت سنت‌گرا، تضعيف ارزش‌ها و باورهاي سنتي و مذهبي و پيدايش و غلبه ارزش‌هاي اخلاقي سکولار، و ...

سوسياليسم نقد مدرنيته و نقد تفکرات توجيه کننده مدرنيته است.




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 جامعه نوين

"وجود يك طبقه تحت ستم، شرط حياتي هر جامعه‌اي است كه براساس اختلاف طبقاتي استوار است. بنابراين، رهايي طبقه تحت ستم ضرورتا" شامل آفريدن يك جامعه نوين است. رهايي طبقه تحت ستم، مستلزم فرا رسيدن مرحله‌اي است كه در آن نيروهاي توليد و مناسبات اجتماعي موجود ديگر قادر نباشند در كنار يكديگر به بقاي خود ادامه دهند."

"از ميان تمام ابزار توليد، خود طبقات بزرگ‌ترين نيروي توليد را تشكيل مي‌دهند. تشكيل عناصر انقلابي به عنوان يك طبقه، پيش شرط موجوديت كليه نيروهاي توليدي‌اي است كه اصلا" توانسته‌اند در دامن جامعه كهنه نضج يابند."

"آيا اين به معني آن است كه بعد از سرنگوني جامعه كهنه، جامعه طبقاتي جديدي به وجود مي‌آيد كه به قهر سياسي جديدي منتهي خواهد شد؟ نه."

"شرط رهايي طبقه كارگر، از ميان بردن هر نوع طبقه است، همان‌طور كه شرط رهايي رسته سوم يعني نظام بورژوايي از ميان بردن همه رسته‌ها1 و همه نظام‌ها بود."

"طبقه كارگر در سير تكاملي خود، سازماني را جانشين جامعه كهنه بورژوايي خواهد ساخت كه فاقد طبقات و اختلافات آن‌ها است و ديگر در واقع قهر سياسي‌اي وجود نخواهد داشت، زيرا درست همين قهر است كه مظهر رسمي اختلافات طبقاتي در درون جامعه بورژوايي است. در اين فاصله، آنتاگونيسم بين پرولتاريا و بورژوازي، مبارزه يك طبقه عليه طبقه ديگر است مبارزه‌اي است كه عالي‌ترين تجلي آن، يك انقلاب كامل است."

"در ضمن آيا جاي تعجب است كه جامعه‌اي كه براساس اختلافات طبقاتي بنيان‌گذاري شده است، به تضاد بي‌رحمانه‌اي كه نتيجه غايي آن تصادم تن به تن است، منتهي گردد؟"

"نبايد گفته شود كه جنبش اجتماعي دربرگيرنده جنبش سياسي نيست. هيچ جنبش سياسي وجود نداشته است كه در عين حال يك جنبش اجتماعي نيز نبوده باشد."

"در نظامي كه طبقات و اختلافات طبقاتي در آن وجود نداشته باشد، رفورم‌هاي اجتماعي، ديگر انقلابات سياسي نخواهند بود. تا وقتي كه اين زمان فرا برسد، در آستانه هر تغيير شكل كلي جديد جامعه، آخرين جمله علم‌الاجتماع همواره چنين خواهد بود:"

"يا مرگ يا مبارزه، جنگ خونين يا نيستي، مسئله به اين صورت سرسختانه مطرح است."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص181-182ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا



1 – در اين‌جا رسته‌ها، به مفهوم رسته‌هاي حكومت فئودالي است، يعني رسته‌هايي كه امتيازات مشخص و محدودي داشتند. انقلاب بورژوايي رسته‌ها را به همراه امتيازات آن‌ها از ميان برد. جامعه بورژوايي فقط با طبقات سروكار دارد. پس، ذكر پرولتاريا به عنوان "رسته چهارم" مطلقا" با تاريخ در تضاد است. توضيح از فردريك انگلس.




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

رنج تاريخ

 دردهايم را تماشا کردم

کمي بلندتر از تاريخ بودند

اشک‌هايم را پيمانه کردم

 

دريا،

چه کوچک بود!

رنج‌هايم را بر دوش کشيدم

کوه به قامت شکسته شد

 

اطرافم را نگريستم،

تنها نبودم

هرکه را تاريخ بلندي داشت

که مي‌گريست

 

و دريا،

برقامت شکسته کوه

رنج مي‌شست ...

 

شعر: شيرکو بي‌کَس

ترجمه: احمد الماسي




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

لالايي

وقتي من ترا زاييدم،

برادرانت براي سوپ فرياد مي‌زدند.

اما من سوپ نداشتم.

وقتي من ترا ماه‌ها در شكم حمل مي‌كردم،

با پدرت درباره‌ي تو صحبت مي‌كردم،

اما من پول نداشتم.

چون كه آن پول را براي خوردن لازم داشتيم.

وقتي كه تو گيرم آمدي، همه‌ي اميد‌هايمان را

براي داشتن نان و كار از دست داده بوديم.

و فقط نزد كارل ماركس و لنين نوشته شده بود،

كه چگونه ما كارگران صاحب آينده خواهيم شد.

وقتي كه تو در شكمم بودي، اصلا" وضع‌مان خوب نبود.

و من اغلب مي‌گفتم،

آن كسي كه در شكم من است نيز در دنياي بدي خواهد آمد.

من تصميم گرفتم كه او اشتباه نكند.

آن كسي كه در شكم من است.

بايد كمك كند كه اين دنيا بالاخره بهتر شود.

من ترا بدنيا آوردم، و اين خود مبارزه بود.

ترانه بدنيا آوردن يعني جرأت داشتن،

و شجاعانه بود ترا در شكم حمل كردن.

"ملوچه و بلوشر" پيروز نخواهند شد فرزندم،

جايي كه چند كهنه‌ي بچه پيروزي‌هاي بزرگي هستند.

نان و يك ذره شير پيروزي است.

و يك كلبه گرم پيروزي است.

در نبرد قبل از اين‌كه من ترا بزرگ كنم،

بايد مي‌جنگيدم شب و روز.

چون كه يك تكه نان براي تو بدست آوردن،

مساوي است با شركت در گروه محافظت از اعتصاب.

بر ژنرال‌هاي بزرگ پيروز شدن،

و در برابر تانك ايستادن.

كوچولو، بالاخره من ترا در مبارزه بزرگ كردم،

و الآن كسي را دارم كه با ما مي‌جنگد و پيروز مي‌شود.

پسرم، هرچه هم از تو كه به عمل آيد،

آن‌ها با باتوم ايستاده‌اند همين حالا

زيرا كه روي اين زمين براي تو

پسرم، فقط در زباله‌داني‌ها جا هست.

و آن‌جا هم ديگر اشغال شده،

از مادرت بشنو كه در انتظار تو،

زندگي‌ست بدتر از طاعون

اما من ترا بدنيا نياوردم،

كه تو با آرامش همه‌ي اين‌ها را تحمل كني.

چيزي كه آن‌ها به تو نمي‌دهند،

به هر نحوي شده بدست بياور.

پسرم، پس با كساني كه همانند تو هستند باش.

تا قدرت آن‌ها ستمگران همانند خاك درهم فرو ريزد.

تو پسرم، و من و همه‌ي كساني كه همانندمان هستند،

بايد متحد شويم.

و بايد كاري كنيم كه ديگر در اين دنيا،

دو نوع آدم نباشد.

كه ديگر در اين دنيا،

دو نوع آدم نباشد.   

شعر: برتولت برشت

ترجمه: بهروز مشیری




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

طبقه

"مناسبات اقتصادي، ابتدا توده مردم را مبدل به كارگر كرد. سلطه سرمايه موقعيت و منافع مشتركي را براي اين توده به وجود آورد. به اين ترتيب اين توده، فعلا" يك طبقه مخالف سرمايه است ولي براي خودش هنوز يك طبقه نيست. اين توده، طي مبارزه‌اي كه ما فقط به چندين مرحله آن اشاره كرديم، متحد مي‌شود و خود را به صورت يك طبقه انسجام مي‌بخشد و منافعي كه او از آن دفاع مي‌كند، منافع طبقاتي مي‌شوند. البته مبارزه طبقه‌اي عليه طبقه ديگر، يك مبارزه سياسي است."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص180ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

اتحاديه

"اولين كوشش‌هايي كه كارگران براي همكاري با يكديگر به عمل مي‌آورند، همواره شكل اتحاديه را به خود مي‌گيرد."

"صنعت بزرگ، عده‌اي از مردم را كه با يكديگر آشنا نيستند، در يك نقطه گرد هم مي‌آورد. رقابت، موجب جدايي منافع‌شان مي‌شود ولي مسئله مزد، يعني نفع مشترك‌شان در برابر صاحبان كارخانه‌ها، آن‌ها را بر محور انديشه مقاومت مشترك يعني اتحاد، متفق مي‌سازد."

"به اين ترتيب اتحاديه، همواره داراي اهداف دوگانه است. يكي براي آن كه رقابت را ميان كارگران از بين ببرد تا بتوانند قادر به يك رقابت عمومي در برابر سرمايه‌دار باشند. اولين منظور از مقاومت، فقط حفظ دستمزدها بود و اتحاديه‌هايي كه در آغاز ايزوله بودند، در گروهايي متشكل شدند، همان‌طور كه سرمايه‌داران به نوبه خود، به علت سير نزولي اقتصادي، متحد شده بودند. حفظ اتحاديه در برابر سرمايه كه هميشه متحد بوده است ضروري‌تر از حفظ دستمزدها شد. اين موضوع به قدري صادق است كه اقتصاددانان انگليسي دچار حيرت شده‌اند كه چگونه كارگران بخش بزرگي از دستمزدهاي خود را به خاطر اتحاديه‌هايي – كه به نظر اقتصاددان‌ها فقط به خاطر دستمزد به وجود آمده‌اند، فدا مي‌كنند. در اين مبارزه يعني در اين جنگ داخلي واقعي، تمام عناصر براي يك نبرد آينده متحد مي‌شوند و خود را گسترش مي‌دهند و وقتي به اين مرحله برسيم، اتحاديه كارگري خصلت سياسي به خود مي‌گيرد."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص179ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

اختراع ماشين‌ها

"به همان اندازه كه تمركز ابزار كار توسعه مي‌يابد، تقسيم كار نيز توسعه مي‌پذيرد و برعكس. و به اين علت هرگونه اختراع بزرگ تكنيكي، تقسيم كار بيشتري را به همراه مي‌آورد و هرگونه توسعه تقسيم كار به نوبه خود موجب اختراع ماشين‌هاي جديدي مي‌شود."

"اختراع ماشين‌ها، تفكيك صنايع كارخانه‌اي از صنايع كشاورزي را تكميل كرد. بافنده و ريسنده كه در گذشته هر دو در يك خانواده به سر مي‌بردند، به وسيله ماشين از هم جدا شدند. براثر وجود ماشين است كه ريسنده مي‌تواند ساكن انگلستان باشد در حالي كه هم‌زمان با آن بافنده در هند شرقي زندگي مي‌كند. قبل از اختراع ماشين‌ها، صنعت هر كشور عمدتا" شامل مواد خامي بود كه از همان سرزمين به دست مي‌آمد. ... بر اثر استعمال ماشين‌ها و استفاده از بخار، تقسيم كار به ابعادي رسيده است كه صنعت بزرگ- جدا از زمينه ملي- منحصرا" به بازرگاني جهاني، به مبادله بين‌المللي و به تقسيم كار بين‌المللي وابسته است. مختصر آن كه تاثير ماشين بر روي تقسيم كار به قدري زياد است كه چنانچه ضمن ساختن شئي، وسيله‌اي پيدا شود كه بتوان اجزاء آن را به طور مكانيكي به وجود آورد، ساخت آن به زودي ميان دو كارگاه مستقل تقسيم خواهد شد."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص 141-140ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 فرايند تكامل ماشين

"ابزار ساده، انباشت ابزارها، ابزار مركب، به حركت در آوردن يك ابزار مركب به وسيله يك موتور دستي واحد يعني انسان، به حركت درآوردن اين ابزارها به وسيله نيروهاي طبيعي يعني ماشين‌ها، دستگاه‌هاي ماشيني‌اي كه فقط يك موتور دارند، دستگاه‌هاي ماشيني‌اي كه يك موتور خودكار دارند. اين است تكامل ماشين."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص 139ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 تئوريسين‌های خيال باف

"همان‌طور كه اقتصاددانان نمايندگان علمي طبقه بورژوا هستند، سوسياليست‌ها و كمونيست‌ها هم تئوريسين‌هاي طبقه پرولتاريا هستند. تا زماني كه پرولتاريا هنوز به اندازه كافي تكامل نيافته باشد كه خود را به عنوان طبقه سامان دهد و مبارزه پرولتاريا عليه بورژوازي هنوز خصلت سياسي نداشته باشد، تا زماني كه نيروهاي توليد هنوز در دامن خود بورژوازي به آن اندازه تكامل نيافته باشند، كه شرايط مادي‌اي را كه براي رهايي پرولتاريا و تشكيل جامعه نوين ضروري هستند، عرضه نمايند، اين تئوريسين‌ها فقط خيال بافاني هستند كه به خاطر رفع نيازمندي‌هاي طبقات تحت ستم، سيستم‌هايي مي‌سازند و به دنبال يك علم نوساز مي‌گردند. اما با اين شتاب كه تاريخ به پيش مي‌رود و توأم با آن، مبارزه پرولتاريا آشكارتر پديدار مي‌گردد، آن‌ها ديگر احتياج به آن ندارند كه علم را در مغزهاي خود جستجو كنند و فقط بايد به آن‌چه در مقابل چشمان‌شان مي‌گذرد، توجه مبذول دارند و سخنگوي آن باشند. تا زماني كه آن‌ها به دنبال علم مي‌گردند و سيستم مي‌سازند، تا زماني كه در آغاز مبارزه هستند، در فقر فقط فقر را مي‌بينند، بدون آن كه به جنبه انقلابي و واژگون سازنده آن- كه جامعه كهنه را درهم فرو خواهد كوبيد – توجه داشته باشند. از اين لحظه به بعد، علم محصول آگاهانه حركت تاريخي است و ديگر دكتريني نبوده و انقلابي شده است."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه صص 124-125ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

نيروهاي توليد جديد

"انسان‌ها با به دست آوردن نيروهاي توليد جديد، شيوه توليد خود را تغيير مي‌دهند و با تغيير شيوه توليد – شيوه‌اي كه مايحتاج خود را به وسيله آن تامين مي‌كنند- تمام مناسبات اجتماعي خود را تغيير مي‌دهند. آسياب دستي، جامعه‌اي با اربابان فئودال به وجود مي‌آورد و آسياب بخار، جامعه‌اي با سرمايه‌داران صنعتي."

"همين انسان‌هايي كه مناسبات اجتماعي را برحسب شيوه توليدي‌شان برپا مي‌سازند، اصول، ايده‌ها و مقولات را نيز برحسب مناسبات اجتماعي‌شان برقرار مي‌سازند."

"پس اين ايده‌ها، اين مقولات نيز مانند مناسباتي كه بيانگر آن‌ها هستند، ابدي نيستند. آن‌ها محصولات تاريخي فناپذير و موقتي هستند."

"ما در كوران يك حركت دائمي رشد نيروهاي توليد، نابودي مناسبات اجتماعي و تشكيل ايده‌ها قرار داريم. اين انتزاع حركت است كه بي‌حركت است."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص 106-107ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

قانون تنزل دائم قيمت كار

"نيروي كار، تا وقتي كه خريد و فروش مي‌شود- كالايي است مثل هر كالاي ديگر و به اين جهت داراي ارزش مبادله است." ص 42

"هر اختراع جديد، اين امكان را به وجود آورد كه آن چه در مدت دو ساعت توليد مي‌شده است، در مدت يك ساعت توليد گردد، بهاي محصولات مشابه عرضه شده در بازار را پايين مي‌آورد. رقابت، توليد كنندگان را مجبور مي‌كند كه محصول دو ساعت كار را به همان ارزاني محصول يك ساعت (كار) به فروش برسانند. رقابت، رقابت قانوني وضع مي‌كند كه به موجب آن ارزش يك محصول، به وسيله مدت كاري كه براي ساختن آن لازم است، تعيين مي‌شود. به اين ترتيب اين واقعيت – كه مدت كار به عنوان معيار ارزش مبادله مورد استفاده قرار مي‌گيرد- قانون تنزل دائم قيمت كار مي‌گردد."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص 50ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

کشف سياره اي شبيه به زمين

منجمان وجود سياره اي شبيه به زمين در "ناحيه قابل سکونت" اطراف يک ستاره که بي شباهت به خورشيد نيست را تاييد کرده اند.

اين سياره که "کپلر ۲۲-بي" نامگذاري شده حدود ۶۰۰ سال نوري از ما فاصله دارد و تقريبا دو و نيم برابر زمين است. دماي آن ۲۲ درجه سانتيگراد تخمين زده مي شود.

تاکنون سياره اي تا اين اندازه شبيه به زمين در اين فاصله پيدا نشده بود.

با اين حال اين تيم هنوز نمي داند که آيا اين سياره عمدتا از چه جنسي تشکيل شده - سنگ، گاز يا مايع.

در جريان کنفرانسي که اين نتايج در آن اعلام شد، تيم تلسکوپ کپلر گفت ۱۰۹۴ سياره تازه را شناسايي کرده است.

تلسکوپ فضايي کپلر براي رصد همزمان بخش ثابت و پهناوري از آسمان شب طراحي شده به طوري که ۱۵۰ هزار ستاره در ميدان ديد آن قرار مي گيرند.

اين تلسکوپ آنقدر حساس است که مي تواند عبور يک سياره از برابر ستاره مرکزي را رديابي کند؛ گذري که باعث افت نور ستاره به مقدار خيلي خيلي کم مي شود.

وظيفه کپلر رديابي اين تغييرات بسيار خفيف در ستاره مرکزي است که در رصدهاي بعدي توسط کپلر و ساير تلسکوپ هاي فضايي و زميني تاييد مي شود.

کپلر ۲۲-بي يکي از ۵۴ نامزدي بود که تيم کپلر در ماه فوريه گزارش کرده بود و اولين سياره اي است که وجودش توسط ساير تلسکوپ ها تاييد مي شود.

کپلر ۲۲-بي در مقايسه با فاصله زمين از خورشيد، حدود ۱۵ درصد به ستاره خود نزديکتر است و سال آن ۲۹۰ روز است.

با اين حال خورشيد آن ۲۵ درصد انرژي کمتري توليد مي کند که باعث مي شود اين سياره بتواند آب مايع را حفظ کند.

تيم کپلر مجبور بوده است منتظر سه بار عبور اين سياره از برابر ستاره مرکزي شود تا موقعيت آن را از يک به اصطلاح "نامزد" سياره بودن به "تاييد شده" ارتقا دهد.

ويليام بوروکي محقق اصلي کپلر در مرکز تحقيقات آمس ناسا گفت: "با کشف اين سياره بخت به ما لبخند زد. اولين گذر فقط سه روز پس از آنکه ما تلسکوپ کپلر را آماده کار اعلام کرديم روي داد. ما سومين گذر تعيين کننده را در جريان تعطيلات سال ۲۰۱۰ رديابي کرديم."

اين نتايج در جريان اولين کنفرانس علمي تلسکوپ کپلر اعلام شد.

کپلر تاکنون ۲۳۲۶ جرم آسماني بالقوه سياره را شناسايي کرده است که ۲۰۷ عدد آنها تقريبا اندازه زمين هستند.

در مجموع نتايج حاکيست که شمار سياراتي که طيف اندازه آنها از هم اندازه زمين تا چهار برابر آن متغير است احتمالا بسيار بيش از آن است که قبلا تصور مي شد.

منبع: سايت دانش و فن بی بی سی فارسی




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 "چگونه پولدار شدم"

در هر جامعه‌اي سه رکن اصلي اقتصاد يعني صنعت، کشاورزي(دام، زراعت، باغداري) و بازرگاني(تجارت)، مشغول فعاليت هستند.

در کشورهاي پيشرفته سرمايه‌داري، صنعت و کشاورزي رشد قابل ملاحظه‌اي کرده است. براي گسترش آن دولت‌ها، مبالغي را به عنوان يارانه اختصاص مي‌دهند. به طوري که در اتحاديه‌ي اروپا هر گاو در ماه 2 يورو يارانه دريافت مي‌کند. زيرا توليدات صنعتي و کشاورزي سبب ايجاد شغل و از بين رفتن بيکاري مي‌گردد.(در زمان رونق اقتصادي نه بحران).

 در اين کشورها فعاليت‌هاي بازرگاني به نسبت صنعت و کشاورزي رشد کم‌تري داشته در نتيجه فاصله‌ي توليد تا مصرف معمولا" کوتاه، و دست واسطه‌گران، دلالان، سوداگران، تاجران، بازرگانان طفيلي نيز محدود ‌گرديده است. زيرا وجود تعداد کثيري واسطه، براي صنعت و کشاورزي زيان‌بار است.

اما در کشورهايي که صنعت و کشاورزي پيشرفته ندارند، دست صنعت‌گران و کشاورزان کوتاه، اما دست بازرگانان شريف و "زحمت‌کش" دراز است.

کالاهايي که براي رفع نياز افراد جامعه در مراکز صنعتي و کشاورزي توليد مي‌شوند، براي اين که به دست مصرف کننده برسند، مسيري را بايد طي نمايند. اين مسير به وسيله‌ي بازرگان، يا تاجران پر مي‌شود. بدين‌گونه که تاجر سرمايه‌دار، کالايي را از يک فروشنده مي‌خرد بدون آن که بر روي آن کالا کاري انجام بدهد، آن را با قيمت بالاتري(که در وجود کالا نهفته است) به شخص ديگري مي‌فروشد يا به قولي از پولش، با تلفن، پول در مي‌آورد.

 هرچه اين مسير کم تعداد و کوتاه‌تر باشد به نفع مصرف کننده و در نهايت به نفع جامعه است. اما هرچه اين مسير (توليد تا مصرف) طولاني‌تر و پر تعداد باشد به توليد جامعه آسيب جدي وارد مي‌کند. چنين کشوري هيچ راهي ندارد که براي رفع مايحتاج افراد جامعه رو به واردات کالا نمايد.

 جامعه‌ی ما جزء آن جوامعي است که اکثريت افراد آن، شغل "شريف" تجاري انجام مي‌دهند، صنعت و کشاورزي آن در بحران شديدي گرفتار است که براي رهايي از آن دورنمايي روشنی هم وجود ندارد.

نفر هفتم ثروتمند تاجر ايرانی از زبان خودش:

عصر ايران نوشت:

اسدالله عسگراولادي از بزرگ ترين تجار خشکبار کشور در مطلبي که از سوي سايت اقتصاد ايراني منتشر شده، روايت موفقيت اقتصادي خود را اين گونه بيان کرده است:

من اسدالله عسگراولادى هستم و سال 1312 در تهران متولد شدم. خانواده‌ام متدين و در سطح پايين جامعه بودند و با قشر ثروتمندان سروکار نداشتند. شغل پدرم پيشه‌ورى بود و مغازه عطارى داشت. ما سه برادر بوديم که هر سه از سن 12 ـ 13 سالگى کار در بازار تهران را شروع کرديم. روزها کار و شب‌ها درس.

اولين تجارتم را با خريد يک کيسه کنجد به قيمت 53 تومان از بازار تهران شروع کردم و آن کيسه کنجد را به نانوايى سر محل به قيمت 70 تومان فروختم و اين اولين سود من در تجارت بود. اين مربوط به سال 1327 است.
اولين ماشينم که در سال 1333 خريدم يک فولکس به مبلغ 5900 تومان بود که با همين ماشين چند کيسه خواربار از بازار مى‌خريدم و بين نانوا و بقال توزيع مى‌کردم. سال 1334 تصميم گرفتم تاجر شوم.

2 سال بعد با قسط و تخفيف حجره‌اى به مبلغ 4 هزار تومان خريدم و رشته خشکبار را انتخاب کردم و هنوز بعد از 54 سال در همين رشته هستم.

از کار در داخل خوشم نمى‌آمد مى‌خواستم صادرات داشته باشم.

اولين مشترى‌ام در صادرات سنگاپور بود.

اولين معاملاتم با نيويورک سال 1330 شروع شد.

در سال 1347 به صادرات دو قلم ديگر خشکبار شامل پسته و کشمش رو آوردم.

سال 1343 اولين انبارم را در خيابان تختى تهران خريدم و کارخانه زيره حساس را در مشهد تاسيس کردم که هنوز هم هست، هر سال که سودى مى‌بردم انبار و دفتر و خانه و ملک مى‌خريدم. در سراى اميد که روزى درآن حجره قسطى خريده بودم تمام دفاتر همسايه را خريدم.

سال 55 اگرچه آدم سياسى نبودم به نجف خدمت حضرت امام(ره)‌ رفتم. رفته بودم از ايشان اجازه بگيرم که در قم کارخانه بزنم و ايشان هم مرا راهنمايى کرد.

يادم نمى‌رود در اولين سفرم به نيويورک پاى ساختمان معروف امپايراستيت که مجسمه راکفلر قرار دارد، 3 جمله نوشته بود: موفقيت من به اين 3 جمله است: زودتر از ديگران مطلع شدم، زودتر از ديگران تصميم گرفتم و وقتى تصميم گرفتم چشمم را بستم و عمل کردم. اين 3 جمله اثر زيادى روى من گذاشت. سعى کردم در تجارتم به اين 3 جمله متعهد باشم. اينها در تجارت خيلى مهم است. چون تجارت بى‌رحم است. تجارت در محيط رقابت بى‌رحم است. اين شعار هم است: اگر مى‌خواهى رقابت کنى بايد با چشم بسته بى‌رحمى کني. مى‌شود البته با رافت و مهربانى کار کنى اما آنجا که مى‌خواهى رقابت کنى نه رافت کاربرد دارد و نه مهربانى بايد بى‌رحم باشى .
اولين خانه‌ام را 5600 تومان ، دومى را 33 هزار تومان، سومى را از درخشش وزير فرهنگ شاه معدوم 140 هزار تومان، چهارمى را 500 هزار تومان و پنجمى را 140 ميليون تومان خريدم که الان در آن ساکن هستند. اکثر اين خانه‌ها را هنوز دارم آنها را اجاره داده‌ام و هيچ‌ يک را نفروخته‌ام.

فقط دفاترى در هامبورگ ، دبى و لندن دارم که دفاتر تجارى‌ام هستند. من افتخار مى‌کنم که ميلياردر هستم. همان خانه 5600 تومانى امروز بيش از 5/1 ميليارد تومان مى‌ارزد. پس ميلياردر شدن کارى ندارد. خانه‌اى که 140هزار تومان خريدم امروز يک ميليارد تومان مى‌ارزد، خانه ديگرم در خيابان وليعصر 1300 متر مساحت دارد و حساب کنيد چقدر مى‌ارزد. چرا بگويم گدا هستم؟

16 سال عضو هيات رئيسه اتاق بازرگانى ايران و نايب رئيس اتاق بودم.

 در ايران 10 کارخانه دارم و اظهار فقر نمى‌کنم.

درآمدم و هر چه را دارم اين‌گونه تقسيم کرده‌ام: ‌20 درصد مال خدا، 20 درصد مال انفاق، 20 درصد خرج خانواده و با بقيه‌اش چيزى مى‌خرم.

بيشترين معاملاتم با تلفن است، تلفنى مى‌فروشم و آن وقت به بچه‌هايم که در اين ساختمان خودم کار مى‌کنند مى‌گويم قراردادش را ببندند.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/201425/

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

شانزده ميليون دهقان

"شانزده ميليون دهقان و از آن جمله زنان و کودکان در دخمه‌هايي به سر مي‌برند که اکثر آن‌ها فقط يک دريچه و بقيه دو و در بهترين حالت سه دريچه دارند. و اما پنجره همان خاصيتي را براي خانه دارد که حواس پنج گانه براي سر انسان دارد."

مارکس. کارل؛ هجدهم برومر لويي بناپارت؛ ص167 ترجمه محمد پورهرمزان، چاپ يکم 1386 نشر پرسش




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

ويکتور هوگو

"ويکتور هوگو1(در کتاب تاليف خود به نام ناپلئون صغير) به حملات زهرآگين و طنزآميز عليه "ناشر مسئول" کودتا اکتفا مي‌کند. ولي خودِ رويداد در نظرش به ناگهان غرش رعد در آسمان بي ابر جلوه‌گر است. ضمنا" در اين رويداد چيزي جز اعمال قهر يک فرد نمي‌بيند و متوجه نيست که وقتي به اين فرد در زمينه‌ي ابتکار شخصي قدرتي را نسبت مي‌دهد که در تاريخ جهاني نظير ندارد، به جاي اين که حقارت او را نشان دهد، بزرگش مي‌کند. ... من به عکس نشان مي‌دهم که چگونه مبارزه‌ي طبقاتي در فرانسه شرايط و اوضاع و احوال را پديد مي‌آورد که به يک شخصيت متعارف و مضحک امکان بازي نقش يک قهرمان را مي‌دهد."

مارکس. کارل؛ هجدهم برومر لويي بناپارت؛ ص 22 ترجمه محمد پورهرمزان، چاپ يکم 1386 نشر پرسش


1ويکتور هوگو (۲۶ فوريه، ۱۸۰۲ - ۲۲ مه، ۱۸۸۵) نويسنده‌ي سده نوزدهم فرانسه، مولف کتاب "بينوايان" است. در اين‌جا شخصيت لويي بناپارت را بزرگ مي‌کند و او را مي‌ستايد. مارکس از او انتقاد مي‌کند که واقعيت را نمي‌بيند. در سال 1845 از طرف شاه به مجلس اعيان دعوت شد. انتخاب وي اعتراضات فراواني را برانگيخت و به مدت سه ماه، درگيري هايي آغاز شد كه سرانجام، به گوشه گيري هوگو انجاميد و هوگو در انزواي تمام، « بينوايان» را به رشته تحرير درآورد. با وقوع انقلاب 1848 فترتي در قصه نويسي هوگو پيدا شد و بطور فعال وارد جريانات سياسي گرديد. در دسامبرهمان سال، از كانديداتوري لويي ناپلئون براي پست رياست جمهوري حمايت كرد. در سال 1871 به مجلس ملي راه يافت، و در سال 1876 به مجلس سنا راه يافت. ويكتور هوگو در ماه مه سال 1885 بعد از يك دوره بيماري در گذشت.




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

 قيمت

"هر آينه فرض را بر سودمندي بگذاريم، كار منبع ارزش است. زمان معيار كار است و ارزش نسبي محصولات، به وسيله زمان كاري كه براي ساختن آن صرف شده است، تعيين مي‌گردد. قيمت ارزش نسبي يك محصول است كه به صورت پول بيان مي‌گردد و بالاخره به كلام ساده‌تر ارزش تعيين شده يك محصول، ارزشي است كه به صورت مدت كاري كه به مصرف رسيده، تعيين مي‌گردد."

مارکس. کارل؛ فقر فلسفه ص 25ترجمه آرتين آراكل، چاپ سوم سال 1383 انتشارات اهورا




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

كارگران فرانسوي

"كارگران فرانسوي قادر به برداشتن هيچ گامي به جلو، يا كم كردنِ حتا يك مو از سر بورژوازي، پيش از آن‌كه انبوه ملت كه ميان پرولتاريا و بورژوازي قرار دارد، يعني دهقانان و خرده‌بورژواها، در شورش خود بر ضد اين نظم، بر ضد سلطه‌ي سرمايه، بر اثر جريان انقلاب ناگزير به پيوستن به پرولتاريا به عنوان پيشتاز خود شوند، نخواهد بود."

نبردهاي طبقاتي در فرانسه از 1848 تا 1850 / كارل ماركس؛ ترجمه باقر پرهام. نشر مركز، ويرايش دوم 1381  ص 24




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

اثر محيط شاهکار طبیعت در سیر تکامل

موجودات زنده جزيي از طبعيت هستند. آن‌ها علاوه بر اين که تحت تاثير ژن‌هاي به ارث رسيده از والدين خود هستند، به طور مستقيم و يا غيرمستقيم تحت تاثير شرايط و اوضاع و احوال جغرافيايي محيط زيست خود هستند و از آن تاثير مي‌گيرند اگر اين تاثيرات بر روی ژن‌های کروموزمهای سلول‌های جنسی موجودات زنده موثر افتد، ارثی می‌گردد. طي چندين نسل اين اثرات از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شوند. به تصوير روبرو به دقت نگاه کنيد و ببينيد که تاثير آب و هواي قطبي بر اين اسب‌هاي چگونه است؟




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

سندي طبيعي از خويشاوندي انسان با اجداد بسيار دورش

سه خواهر هندي به نام‌هاي:"ساويتا 23 ساله، "مونيشا" 18 ساله  و "ساويتري سانگيل"  16 ساله




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

توسعه پرولتارياي صنعتي

"توسعه پرولتارياي صنعتي، بنا به قاعده‌ي كلي، تابع توسعه‌ي بورژوازيِ صنعتي است. تنها در زير سلطه‌ي چنين بورژوازي توسعه يافته‌اي است كه طبقه پرولتارياي صنعتي به موجوديت‌اش در گستره‌ي ملي دست مي‌يابد و موفق مي‌شود انقلاب‌اش را در حد و اندازه‌ي ملي بالاتر برد؛ تنها در چنين شرايطي است كه پرولتاريا ابزارهاي توليدي مدرني مي‌آفريند كه در ضمن تبديل به وسايل رهاييِ انقلابيِ وي خواهند شد. تنها در سلطه بورژوازي است كه ريشه‌هاي ماديِ جامعه‌ي فئودالي برافكنده مي‌شوند و زمينه‌اي فراهم مي‌شود كه انقلاب پرولتاريايي را ممكن خواهد ساخت."..."حاكميت بورژوازي صنعتي فقط در جايي ميسّر است كه رشد صنعت بر همه‌ي روابط مالكيت تاثير بارز گذاشته باشد، و صنعت هم نمي‌تواند به چنين قدرتي دست بيابد مگر در جايي كه بازار جهاني را تسخير كرده باشد زيرا مرزهاي ملي براي توسعه‌ي صنعت كافي نيست."

نبردهاي طبقاتي در فرانسه از 1848 تا 1850 / كارل ماركس؛ ترجمه باقر پرهام. نشر مركز، ويرايش دوم 1381  صص 22 -23




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

سرشت واقعی 

"اگر در زندگي عادي ميان آن‌چه که شخص درباره‌ي خود مي‌انديشد و بر زبان مي‌راند و آن‌چه که در واقع هست و بدان عمل مي‌کند، فرق مي‌گذارند، در نبردهاي تاريخي به طريق اولي بايد ميان گفتار و ادعاهاي احزاب و سرشت واقعي و منافع آنان، ميان تصورات آن‌ها درباره‌ي خويش و آن‌چه که در واقع هستند؛ فرق گذاشت."

مارکس. کارل؛ هجدهم برومر لويي بناپارت؛ ص 69 ترجمه محمد پورهرمزان، چاپ يکم 1386 نشر پرسش




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

نظام استاد شاگردي 

انسان‌ها در طول دوران تاريخي خود يعني از زماني که اجداد اوليه ما دست‌هايش آزاد شد، در طبيعت سنگي را برداشت و بر سنگي ديگر کوبيد و ابزاري ساخت که با آن اندام جانوران شکار شده را پاره مي‌کرد. از آن موقع تا کنون بيش از يک ميليون سال مي‌گذرد. او حرکتي را آغاز کرده است که هم اکنون هم ادامه دارد. انسان با کار خود ابزار ساخت و با ساخت ابزار، خود و محيطش را تغيير داد. اما سير و حرکت ابزار سازي که اکنون سرعت بيشتري گرفته است، در گذشته‌هاي دور به کندي حرکت مي‌کرد.

در صنايع دستی گذشته که حرفه‌ی غالب بود، افراد‌ با همان وسايل ساده نيازهاي مادي خود را تامين و در صورت خارج از نياز بودن، آن را به فروش رسانده و کالاهاي ديگري که خود قادر به توليد آن نبودند، تهيه مي‌کردند. مانند گيوه بافي، داس و تيشه و چکش سازي، چاقو سازي، کوزه گري و ... در اين حرفه‌ها خود شخص داراي وسيله‌ي ساده‌اي است که مالک آن است و در گوشه‌اي(دکان، يا مغازه) براي امرار معاش خود و خانواده مشغول کار است، بعد از ساليان کار و تلاش، به مقام استادي مي‌رسد. استاد در اين فاصله يکي از افراد خانواده خود  و يا ديگران را بدون آن‌که به او دستمزدي پرداخت نمايد به عنوان "شاگرد" قبول مي‌کرد. اين شاگرد ما هم بايد ساليان درازي به اين شيوه با نگاه کردن به دست استاد و انجام کارهاي حاشيه‌اي، بالاخره به مقام استادي مي‌رسيد، در آن صورت خود مي‌توانست با تهيه ابزار براي خود به صورت مستقل کار کند و دستمزدي داشته باشد. به اين رابطه که در کشورهاي عقب نگه‌داشته شده بقاياي آن وجود دارد، رابطه "استاد و شاگردي" مي‌گويند.

بعد از اين رابطه و با پيشرفت تدريجي نظام سرمايه است که مرحله‌ي "مانوفاکتور" ظهور مي‌کند. در اين مرحله که پيشرفته‌تر از رابطه استاد شاگردي است، وسايلي ساخته شد که نه با نيروهاي طبيعی مانند آب بلکه با نيروي بازوي کارگران به حرکت در مي‌آمد يعني توليد و ساختن، وسايلي كه در ابتداي تكامل صنعت ماشيني كه بر كار جسماني استوار بود. بدين معني كه نيروي بازوي كارگر دستگاه يا وسيله را مي‌چرخاند يا به حركت در مي‌آورد. تا کارگران ديگر به صورت جمع‌هاي کوچک چند نفره، روي آن دستگاه کار کنند.

بعد از اين مرحله است که صنعت، ماشينی و مکانيزه می‌گردد. وسايل کار از کارگر گرفته مي‌شود و به ماشين داده مي‌شود. يعنی کارگر در خدمت ماشين است نه ماشين در خدمت کارگر. بدين معني که کارگر به ابزار ماشين تبديل مي‌گردد. کارگر در اين‌جا هيچ چيزي ندارد جز نيروي کارش که آن را روزانه يا ماهانه به صاحب ابزار توليد می‌فروشد.

حالا با توجه به رشد صنعت ماشيني و حذف رابطه استاد شاگردي و مانوفاکتور، آيا ما مي‌توانيم به عقب برگرديم و رابطه استاد شاگردي را برقرار نماييم؟ به هيچ وجه. زيرا رشد صنعت ماشيني و توليد انبوه کالاها از هر نوعش به هيچ وجه اجازه اين کار را نمي‌دهد. همه مي‌دانند که بعضي از کالاهاي سنتي که به روش استاد شاگردي و يا مانوفاکتور در نقاط مختلف ايران توليد مي‌شد، اکنون مشابه چيني آن به فراواني در دسترس است مانند زيره کرمان، گز اصفهان، سوهان قم، گيوه کرمانشاهي، شلوار کردي، گردوي تويسرکان، داس و چکش چينی، و حتا دسته‌ی بيل!! اکنون بايد از اين آقاي محترم سوال کرد چگونه مي‌تواند رابطه استاد شاگردي را به تعداد يک ميليون برقرار نمايد؟ بخوانيد:

ایلنا نوشت:

 موانع استقرار نظام استاد شاگردي رفع مي‌شود

 ايلنا - آذربايجان شرقي: مدير کل تعاون، کار و رفاه اجتماعي آذربايجان شرقي، از رفع موانع استقرار نظام استاد شاگردي خبر داد و افزود: با اهتمام مسئولان، موانع موجود در حال رفع است و به زودي با عملياتي شدن اين نظام، امکان اشتغال يک ميليون نفر فراهم خواهد شد.
منبع:http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=239877

 




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید

اعضاي جمعيت دهم دسامبر

اعضاي جمعيت دهم دسامبر همراه بناپارت بودند. اين جمعيت در سال 1849 تشکيل شد. از لومپن پرولتارياي پاريس به بهانه‌ي تشکيل جمعيت خيريه دسته‌هاي سري تشکيل شده بود که هر يک از آن‌ها به وسيله‌ي عمال بناپارت رهبري مي‌شد و در راس تمام آن‌ها يک ژنرال بناپارت قرار داشت. در اين جمعيت در کنار عياشان فاسد و ورشکسته‌اي که اصل و نسب‌شان نامعلوم و وسايل گذران‌شان مشکوک بود، در کنار واخورده‌هاي ماجراجو و منحط بورژوازي ولگردان، سربازان مرخص شده، تبهکارنِ از زندان آزاد شده، زندانيان فراري محکوم به اعمال شاقه، کلاهبرداران، حقه بازان، دريوزگان، جيب‌بران، شعبده بازان، قماربازان، قوادان، صاحبان فاحشه‌خانه‌ها، باربران، نويسندگانِ بي مايه، نوازندگان ارگ، کهنه فروشان، چاقوتيزکن‌ها، سفيدگران، گدايان و خلاصه تمام اين توده‌ي مبهم و از هم گسيخته که تلاش معاش پيوسته آن را از اين سو به آن سو پرتاب مي‌‌کند و در اصطلاح فرانسويان کولي‌ها ناميده مي‌شوند- گرد آمده بودند. بناپارت از اين عناصر خويشاوند خود هسته جمعيت دهم دسامبر را تشکيل داد. اين جمعيت، "جمعيت خيريه" بود، زيرا تمام اعضاي آن نظير بناپارت محتاج آن بودند که از کيسه‌ي توده‌ي زحمتکش ملت به آن‌ها احسان شود. 

مارکس. کارل؛ هجدهم برومر لويي بناپارت؛ صص 103- 102 ترجمه محمد پورهرمزان، چاپ يکم 1386 نشر پرسش




تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب