روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

قصه های بند




تاریخ: سه شنبه 9 آبان 1396برچسب:,
ارسال توسط امید
لوییس مانویل، ۱۰ ماهه واهل شهر تکومان در ایالت کولیمای مکزیک، با داشتن وزنی برابر با ۳۰ کیلوگرم، چاق ترین بچه دنیا در سن خودش شناخته شده است.
  
 این پسر بچه مکزیکی که وزنی معادل با وزن یک پسربچه ۹ ساله دارد و همواره گرسنه است، وقتی که فقط یک ماه داشت، لباسهای یک کودک دو ساله را می پوشید.
 
از لحاظ پزشکی این بیماری سندروم «پرادرویلی» نامیده می شود که یک نابهنجاری لاعلاج است و می تواند باعث ایجاد حملات قلبی در کودکان شود.این نابهنجاری ژنتیکی مربوط به اختلال در عملکرد ژنهای خاصی است که مبتلایان را به احساس گرسنگی دایمی وامی‌دارد و اغلب سبب امراض چاقی و دیابت نوع دو در آنها می شود.
 
این گزارش می افزاید: شرایط ژنتیکی نادری از جمله اشتهای فراوان همیشگی به خوردن غذا، رشد محدود و کاهش حجم ماهیچه ای هست که سببب بروزبرخی مشکلات می شود.
 
 
 
مشکل لوییس فقر خانواده او هم هست که برای تامین مواد غذایی مورد نیاز او با مشکل مواجهند و برای دریافت کمک و اعانه جهت فراهم کردن داروهای لازم و مواد غذایی او از نیکوکاران درخواست کمک کرده اند.
 
به گفته ایزابل، مادرلوییس او هنگام تولد سه و نیم کیلوگرم وزن داشته، اما به سرعت شروع به افزایش وزن کرده و اکنون در ۱۰ ماهگی سی کیلوگرم وزن دارد.
 
او می گوید: فقط یک ماه پس از تولد پسرم متوجه شدیم که لباسها برایش کوچک شده و باید لباسهای یک بچه دو ساله را برایش تهیه کنیم. ما وزن گیری سریع کودکمان را به چشم می دیدیم و مشاهده کردیم که گاهی اوقات حتی نمی توانست بخوابد و به خاطر اضافه وزن دچار تنگی نفس می شد.
 
تا کنون آزمایشات زیادی روی او انجام شده است، اگرچه کاملا اثبات نشده ولی پزشکان بر این باورند که او از سندرم پرادر ویلی رنج می برد. به گفته پزشکان، لوییس اولین مورد گزارش شده این بیماری در این سن است. بیشتر نگرانی پزشکان و والدین این کودک بابت حملات قلبی و مشکلات تنفسی است که ممکن است برای او ایجاد شود.
 
خانواده این کودک به دلیل فقر مالی و ناتوانی در پرداخت هزینه های درمانی از مردم و مسئولین درخواست کمک کرده اند. 
 



تاریخ: سه شنبه 9 آبان 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

اسیدی شدن اقیانوس‌ها 'بر همه آبزی ها اثر خواهد گذاشت'

نتیجه یک مطالعه گسترده نشان می‌دهد که همه موجودات ساکن اقیانوس ها دستخوش پدیده اسیدی شدن آب ها قرار خواهند گرفت که ناشی از افزایش تولید دی اکسید کربن توسط جامعه مدرن است.

این مطالعه که هشت سال طول کشیده و ۲۵۰ دانشمند در آن شرکت داشته اند دریافته است که به خصوص نوزادان دریایی آسیب پذیر خواهند بود.

این بدان معنی است که شمار ماهی های "روغن" (Cod) که به بزرگسالی خواهند رسید می تواند به یک چهارم کاهش یا کمتر کاهش یابد.

این ارزیابی محصول پروژه "بیواسید" است که توسط موسسات آلمانی هدایت می شود.

قرار است خلاصه ای از یافته های اصلی این ارزیابی در ماه نوامبر در نشست سالانه مذاکره کنندگان آب و هوایی سازمان ملل که امسال در شهر بن برگزار خواهد شد عرضه شود.

نویسندگان گزارش "تاثیر بیولوژیکی اسیدی شدن اقیانوس ها" می گویند که بعضی از جانوران ممکن است "مستقیما" از گرمایش بهره ببرند اما حتی این گروه هم احتمالا در اثر تغییرات در شبکه غذایی به دلیل گرمایش به طور غیرمستقیم آسیب خواهند دید.

به علاوه تحقیقات نشان می دهد که تغییرات ناشی از اسیدی شدن در اثر تغییرات اقلیمی، آلودگی، توسعه سواحل، ماهیگیری بی رویه و کودهای کشاورزی بدتر خواهد شد.

اسیدی شدن اقیانوس ها به این دلیل اتفاق می افتد که دی اکسید کربن آزاد شده در اثر سوزاندن سوخت های فسیلی، در آب در حل می شود و به تولید اسید کربنیک منجر می شود که پ هاش (خاصیت بازی) آب را افزایش می دهد.

از زمان شروع انقلاب صنعتی میانگین پ هاش آب های سطحی اقیانوس ها از ۸.۲ به ۸.۱ کاهش یافته است: یعنی میزان اسیدی بودن آب ۲۶ درصد بالا رفته.

دانشمندان از سال ۲۰۰۹ در این برنامه مشغول مطالعه تاثیر اسیدی شدن بر آبزیان در جریان دوره های مختلف حیات؛ چگونگی تاثیر آن بر شبکه غذایی؛ و امکان تخفیف این آثار از طریق انطباق تکاملی بوده اند.

بعضی از مطالعات در آزمایشگاه بود اما سایر مطالعات در دریای شمال، بالتیک، اقیانوس منجمد شمالی و پاپوآ گینه نو انجام شد.

ترکیبی از بیش از ۳۵۰ مقاله علمی در مورد تاثیر اسیدی شدن اقیانوس ها آشکار می کند که تقریبا نیمی از گونه های جانوری که آزمایش شدند واکنشی منفی به افزایش متوسط تراکم دی اکسید کربن در آب داشتند.

دکتر کارول ترلی متخصص اسیدی شدن اقیانوس از آزمایشگاه دریایی پلی موت این تحقیقات را فوق العاده مهم می داند.

او به بی بی سی گفت: "این مطالعه باعث شناخت گسترده ای درباره تاثیر اسیدی شدن بر طیف وسیعی از ارگانیسم های دریایی از میکروب ها گرفته تا ماهی ها داشته است."

"با نزدیک شدن مذاکرات تغییرات اقلیمی سازمان ملل در ماه نوامبر امسال در بن، حالا خوب می دانیم که اقیانوس ها و اکوسیستم های آن را نباید نادیده گرفت.

 




تاریخ: سه شنبه 9 آبان 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

موج مهاجرت پرستاران

محمد شريفي‌مقدم، قائم مقام "سازمان نظام پرستاري"، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاري دولتي ايلنا، گفته است طي سالهاي اخير و بويژه در دوره حکومت روحاني وضعيت پرستاران بدتر شده است. وي گفته است که هر چند آمار دقيقي از ميزان مهاجرت پرستاران وجود ندارد، اما از روي شمار پرستاراني که مسقيما براي گرفتن گواهي به "سازمان نظام پرستاري" مراجعه مي کنند، بطور متوسط سالانه 500 پرستار کشور را به مقصد امارات متحده، ترکيه و کشورهاي کانادا و استراليا ترک مي کنند. وي اعتراف مي کند که آمار واقعي بسيار بيش از اين است. وي در مورد علت اين موج مهاجرت به پائين بودن حقوق پرستاران در مقايسه با حقوق پزشکان، ( که بين 200 تا 300 برابر بيشتر است)، عدم پرداخت به موقع حقوقها و مبالغي که به عنوان کارانه، به دليل سختي کار قرار است به پرستاران پرداخت شود، تا جائيکه برخ حتي بيش از يک سال از دولت و از صاحبان بيمارستانها طلب دارند، اشاره مي کند. وي مي گويد: پرستاراني هستند که با ۵۰۰ هزار تومان درآمد بدون بيمه سرمي‌کنند و در نهايت هشدار مي دهد که: "جامعه پرستاري در آستانه انفجار است."
مطابق آمارهاي دولتي در ايران به ازاي هر سه تخت تنها يک پرستار وجود دارد و در اين وضعيت بيماران بسياري به دليل عدم مراقبت پزشکي مي ميرند. در حاليکه طبق استاندارد هاي جهاني بايستي براي بخش هاي عمومي حداقل ۲ پرستار و بخش هاي ويژه بين ۴ تا ۵ پرستار به ازاي هر تخت بيمارستاني وجود داشته باشد. فشار کمبود تخت بيمارستان مستقيما به بيمار و به پرستار منتقل مي شود.

چه کسي مي تواند اين واقعيت را انکار کند که اولا شغل پرستاري از مشاغل بسيار سخت، حساس، پرمسئوليت و پر از دلواپسي است که اگر غم نان و تامين معيشت هم با آن اضافه شود، بسيار سخت تر خواهد شد. اگر ديگر مشاغل با همه دشواري و حساسيت هايشان با آلات و ابزار و اشياء سر و کار دارند کار پرستاري مستقيما با جان انسان ها و حيات و ممات آنان درگير است. با هيچ معياري سزاوار نيست که پرستاران هم از سلامتي و جان و استراحت شب و روزشان مايه بگذارند و هم درگير غم نان و نگران زندگي خود و خانواده و آينده فرزندان شان باشند. ثانيا، به هر اندازه استاندارد زندگي، معيشت و شرايط کار پرستاران پائين باشد به همان اندازه شانس بهبودي بيماران نيز تقليل پيدا مي کند. ساعات کار طولاني، حجم زياده از حد کار و مسئوليت حساس از سويي و حقوق و مزاياي ناچيز و آينده تضمين نشده، از سوي ديگر تنها بر سطح زندگي پرستاران اثر نخواهد گذاشت؛ بلکه بازتاب اين درجه از محروميت، بر سلامت جامعه تاثير جدي بر جا خواهد گذاشت و در بهبودي بيمار اخلالي جدي ايجاد خواهد کرد.
پرستاران کارگراني هستند که محبوب همه و از احترام خاصي در جامعه برخوردارند، اما هيچگاه پاداش واقعي خدماتشان را دريافت نمي دارند. اينان که شبانه روز با شيفت کار طولاني و با کار پر استرس، دلسوزانه و صبورانه در خدمت بيماران و مصدومان و ناتوانان هستند، همواره با تن و روحي خسته و دنيايي از دلهره به خانه بر مي گردند، تا خود را براي روزي ديگر و شيفتي ديگر آماده کنند. يکي از رنج هاي روزمره پرستاران کارگر، فشار کار زياد و ناتواني از پاسخ گفتن به همه نيازهاي نيازمندان حوزه کار خود است. اگر شغل پرستاري در زمره مشاغل سخت است، که بايد باشد؛ نمي توان با شيفت طولاني کار، با بي توجهي به تعطيل هفتگي، با برخوردار نبودن از حقوق مکفي، آن را سخت تر و دشوارتر کرد. تحميل ساعات طولاني کار، رعايت نکردن حقوق پرستاران براي کار شبانه و ايام تعطيل و عدم پرداخت حقوق و مزاياي مربوط به آن، غير انساني است و در اين مورد حاکميت حتي قوانين مصوب خود را هم رعايت نمي کند. قانون موسوم به "تعرفه گذاري خدمات پرستاري" مصوب سال 1386 ، که اجراي ان يکي از مطالبات هميشگي پرستاران است، همچنان روي کاغذ مانده و اجرا نشده است. تخت بدون پرستار مانند قبر است براي بيمار‌'' اين تعبير يکي از اعضاي شورايعالي نظام پرستاري در رابطه با کمبود پرستار در مراکز درماني است. گويا تر از اين نمي توان اعتراف کرد که با کمبود پرستار وعوارض اين کمبود چه تهديدي در کمين بيمار نشسته است.
مطالبات پرستاران در هر حدي که باشد از آنجايي که مستقيما بر راندمان کار انساني آنان اثر خواهد گذاشت و امر بهبودي بيماران را تسريع خواهد کرد، مورد پشتيباني بيماران، وابستگان آنان و کل جامعه است، به عبارت ديگر پرستاران و مردم، خواست ها و مطالبات مشترکي دارند.

 




تاریخ: سه شنبه 1 آبان 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

سیاست اقتصادی حاکم بر ایران اجرای تمام و کامل سیاستهای نئولیبرالی شکست خورده بانک جهانی است که در عرصه های آموزش و پرورش و آموزش عالی و بهداشت در حال کامل شدن است. سیاستی که در آن باید کمترین حقوق را به فروشنده گان نیروی کار داد و بیشترین مالیات را از آنها گرفت و مانع از تشکیل یابی آنها شد تا خواستار افزایش دستمزد نشوند و نیز کلیه ی خدمات اجتماعی مانند آموزش، بهداشت و درمان آب و برق و گاز و تلفن و غیره به قیمت تمام شده به اضافه سود (چون خدمات دهنده گان باید درآمدزا باشند) به مردم میفروشند. این است نئولیبرالیسم که با کودتای پینوشه بر علیه سالوادور آلنده در شیلی در سال 1973 شروع شده و اکنون در حال مردن است یا به قول بعضی از اقتصاددانان خیلی وقت پیش مرده بود. اما چرا عده ای این را نمیپذیرند به خاطر این است برای آنها نان فراوان دارد!! 

این خبر را بخوانید تا موضوع را دریابید:

کد خبر:۷۴۱۴۶۴
تاریخ انتشار:۰۳ آبان ۱۳۹۶ - ۰۷:۵۰25 October 2017
 

ابلاغیه سازمان بیمه سلامت مبنی بر دریافت خدمات درمانی رایگان تنها در مراکز دولتی و دانشگاهی با دفترچه بیمه سلامت، خبری است که با واکنش های متفاوتی همراه بوده است.

به گزارش مهر، این روزها در فضای مجازی و رسانه ها شاهد انتشار خبری هستیم که موجی از نگرانی و ناامیدی را در هموطنان و مدیران حوزه سلامت ایجاد کرده است. ابلاغیه سازمان بیمه سلامت ایران مبنی بر دریافت خدمات درمانی رایگان تنها در مراکز دولتی و دانشگاهی با دفترچه بیمه سلامت، خبری است که با واکنش های متفاوتی همراه بوده است.

این دستورالعمل در حالی ابلاغ شده که گرچه قابل دفاع است اما تبعات آن برای وزارت بهداشت و مردم در هنگام دریافت خدمات نادیده انگاشته شده است. عدم توجه به وظیفه سازمان بیمه سلامت در ابتدای طرح تحول سلامت، مشکلات مهمی در توازن منابع و مصارف آن ایجاد نموده که عارضه آن فرافکنی، کاهش خدمات و افزایش فشار خارج از توان و منابع واقعی به حوزه درمان کشور است.




تاریخ: سه شنبه 30 مهر 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

خوشمزه اما زهردار

طعم قوی لوبیای تونکا باعث شده این ماده غذایی به شدت بین آشپزهای حرفه‌ای و تولیدکنندگان محصولات غذایی محبوبیت پیدا کند. اما مشکلی در این میان وجود دارد، یک ماده شیمیایی موجود در این لوبیا می‌تواند در صورت مصرف زیاد کشنده باشد.

ماده‌ای که هم مسبب کشتار حیوانات بوده و هم هدف حمله نیروهای انتظامی؛ در ایالات متحده آشپزها باید برای دسترسی به آن سراغ قاچاقچی‌ها بروند.

این چیزها را که شنیدم، تصمیم گرفتم با بسته‌ای که از اینترنت خریده بودم خیلی محتاطانه و به سبک یگان‌های خنثی‌کننده بمب برخورد کنم. در داخل بسته یک شیشه لوبیای سیاه چروکیده هست شبیه کشمش ولی اندکی کشیده‌تر. به این‌ها می‌گویند "لوبیای تونکا" - دانه‌های معطر درختی غول‌پیکر که در اعماق جنگل‌های پرباران آمازون می‌روید.

کافی است آن را روی دسر خود رنده کنید، یا در شربت حل کنید تا با مزه باورنکردنیش آشنا شوید. برای همین است که تونکا به خوشمزه‌ترین ماده غذایی نسبتا ناشناخته دنیا معروف شده است.

اگر نظر اینترنت را بخواهید، مزه آن ترکیبی است از علف تازه، وانیل، شیرین بیان، کارامل و گل میخک که در مجموع حس گرمی دارد و با اندکی ماگنولیا آمیخته شده. در شیشه را باز می‌کنم و بو می‌کشم. بوی ضعیفی مثل جلای چوب می‌دهد.

توماس راکل، شیرینی‌پز ارشد رستوران لبرناردین نیو یورک، می‌گوید "تا وقتی که در مصرفش زیاده‌روی نکنید - واضح است که میزان زیادش می‌تواند کشنده باشد - خیلی خوشمزه است". شما را نمی‌دانم، ولی من که چندان از این حرف دلگرم نشدم.

فروش لوبیای تونکا برای مصارف غذایی از سال ۱۹۵۴ در آمریکا غیرقانونی بوده. غداهایی که تونکا داشته باشند "آلوده" تلقی می‌شوند، اما این باعث نشده که شما نتوانید چنین غذاهایی را در رستوران‌های معروف، از نیو یورک گرفته تا کالیفرنیا، پیدا کنید. ایالات متحده بزرگترین واردکننده تونکا در دنیا است.

طعم خاص لوبیای تونکا ناشی از میزان غیرعادی زیاد ماده شیمیایی کومارین است که به صورت طبیعی در صدها گیاه دیگر مانند علف، اسطوخدوس و گیلاس یافت می‌شود. حتی اگر در زندگی هرگز با این لوبیاها برخورد نکرده باشید هم احتمالا می‌توانید حدس بزنید که چه بویی می‌دهند.

کومارین اولین بار در ۱۸۲۰ در این لوبیاها کشف شد. نام این ماده شیمیایی از نامی که در جزایر کارائیب برای درخت تونکا استفاده می‌شود گرفته شده. چندی نگذشت که شیمیدانی انگلیسی که شهرتش را بیشتر مدیون اختراع اولین رنگ مصنوعی است، توانست آن را در آزمایشگاه تولید کند.

میزان مصرف کومارین در اوایل دهه ۱۹۴۰ به شدت زیاد بود و به عنوان یکی از اولین افزودنی‌های مصنوعی واقعا مفت بود. به شکلی گسترده به عنوان جایگزینی برای وانیل طبیعی در شکلات، آبنبات و معجون‌های تلخ، اسانس وانیل و حتی نوشیدنی‌های گازدار استفاده می‌شد. کومارین به سرعت به سیگار هم اضافه شد و رایحه پیچیده‌اش حتی در کارخانه‌های عطرسازی هم پیچید.

اما کار بیخ پیدا کرد. آزمایش‌هایی که روی سگ‌‎ها و موش‌ها انجام شده بود نشان می‌داد که این ماده سمی است و مصرف نسبتا ناچیزش هم ظرف چند هفته صدمات زیادی به کبد وارد می‌کند. تنها پنج گرم کومارین (حدود دو قاشق چای‌خوری) یک گوسفند را می‌کشد. برای همین استفاده از کومارین و تونکا غیرقانونی اعلام شد.

اما کافی است به جهان ۲۰۱۷ بازگردیم تا ببینید که آن‌ها کاملا هم ناپدید نشده‌اند. پل لیبرانت، از شرکای سابق رستوران کرتون در نیو یورک، می‌گوید "خوب می‌دانم کجا پیدا می‌شود".

آن هم با وجود برخورد شدید یک دهه پیش دولت، از جمله یورش ماموران به چند رستوران سرشناس. گرانت آشاتز، سرآشپز رستوران آلینای شیکاگو، بعد از آن وقایع به مجله آتلانتیک گفت "حرف آن‌هایی که جنس را جور کرده بودند این بود که اگر فردا پس‌فردا سر و کله ماموران سازمان غذا و دارو پیدا شد تعجب نکنید. دو روز بعد ریختند در رستوران و سراغ و انبار ادویجات را گرفتند."

امروزه تونکا و کومارین هر دو به شکل منظم در اسانس‌های وانیل ساخت مکزیک استفاده می‌شوند تا کیفیت بد این محصولات را بپوشانند. آقای راکل می‌گوید "اخیرا در حال صحبت با یکی از فروشندگان وانیل بودم که به من پیشنهاد خرید شیره لوبیای تونکا را داد. در جوابش گفتم اگر بخواهم تونکا استفاده کنم یک راست می‌روم سراغ لوبیای تونکا."

شاید بگویید من که گذرم به رستوران‌های آنچنانی نمی‌افتد، ولی احتمال این‌که از مسیرهای دیگری با این ماده تماس پیدا کنید کم نیست. افزودن کومارین به سیگار و مواد آرایشی هیچ‌گونه منع قانونی ندارد و به راحتی از طریق پوست و ریه‌ها جذب می‌شود. این ماده به صورت گسترده در مواد شوینده، شامپوهای بدن، مایعات دست‌شویی و دئودورانت‌ها به مصرف می‌رسد و در عطرهای معروفی چون ژوپ هوم و کوکو مادمازل هم استفاده می‌شود. پای کومارین حتی به سیگارهای الکترونیکی هم باز شده.

راستش احتمال این‌که مقداری کومارین در کابینت‌های شما پیدا شود اصلا کم نیست. دارچین واقعی از پوست گیاهی با نام علمی Cinnamomum verum تهیه می‌شود که بومی سریلانکا است. این نوع دارچین به شکل طبیعی میزان خیلی کمی کومارین دارد و خواص دارویی آن هم به اثبات رسیده. اما آن چیزی که در قفسه ادویجاتتان دارید احتمالا این نوع دارچین نیست. به این دلیل که آن چیزی که ما فکر می‌کنیم دارچین است اصلا دارچین نیست، بلکه ادویه‌ای تقلبی است که از پوست درخت فلوس در جنوب آسیا گرفته می‌شود.

با این‌که این دو درخت قوم‌وخویش دور یکدیگر محسوب می‌شوند، ولی میزان کومارینی که در دارچین فلوس پیدا می‌شود ۲۵ هزار برابر دارچین واقعی است. در ایالات متحده هیچ نظارتی بر میزان کومارین در دارچین اعمال نمی‌شود، ولی اتحادیه اروپا حد مصرف روزانه بی‌خطر این ادویه را مشخص کرده - تنها یک قاشق چای‌خوری دارچین فلوس ممکن است کلک شما را بکند.

فروش رول‌های دارچینی محبوب دانمارکی در سال ۲۰۱۳ بعد از این‌که آزمایش‌ها نشان داد میزان کومارینشان بیش از حد مجاز است نزدیک بود ممنوع شود. نیکولای بالین، متخصص صنایع غذایی در اداره غذا و دامپزشکی دانمارک، می‌گوید "خیلی کم اتفاق می‌افتد که میزان یک ترکیب سمی در بیش از نیمی از نمونه‌های یک محصول غذایی بیش از حد مجاز باشد. نگرانی اصلی این است که هدف اصلی خیلی از این محصولات کودکان هستند."

اما سوال اصلی: کومارین بالاخره چقدر خطرناک است؟ راستش تا به امروز هیچ مرگی که به این ماده ممنوعه نسبت داده شود وجود نداشته و بعضی‌ها خواستار رفع ممنوعیت از این ماده شده‌اند. اما این تمام داستان نیست.

کومارین بیش از هر چیز موجب مسمومیت کبد می‌شود. وظیفه اصلی کبد جمع‌آوری و زدودن سموم مختلف از بدن است. این عضو که در خط مقدم دفاعی بدن قرار دارد، به شدت مقاوم است و می‌تواند از تنها یک‌چهارم اندازه اصلی خود مجددا رشد کند و کامل شود. به نظر می‌رسد که کومارین، مانند الکل، در درازمدت مخرب است و به کبد صدمه می‌زند.

درک لاخنمایر، عضو لابراتوار تحقیقات شیمیایی و دامپزشکی کارلسروهه در آلمان، می‌گوید "مساله این است که شما هیچ راهی برای فهمیدن این‌که دارید بیش از اندازه مصرف می‌کنید ندارید. اثرات مخرب به مرور زمان خودشان را نشان خواهند داد."

راستش پیدا کردن حد مصرف بی‌خطر این ماده اصلا سخت نیست. اما متاسفانه شما اجازه ندارید مواد سمی به انسان‌ها بخورانید. نتیجتا حد مصرف بی‌خطر برای انسان‌ها بر اساس آزمایش روی حیوانات، از عنتر گرفته تا سگ، تعیین می‌شود. البته باید تفاوت‌های بیولوژیکی بین انسان‌ها و حیوانات را در نظر گرفت، برای همین بیشترین اندازه‌ای که به حیوانات صدمه نزده باشد تقسیم بر صد می‌شود و به عنوان حد مصرف بی‌خطر برای انسان‌ها در نظر گرفته می‌شود.

برای انسانی متوسط، این میزان معادل روزانه یک‌چهارم لوبیای تونکا یا یک‌چهارم رول دارچینی است. اما اگر آن ضریب ایمنی را کنار بگذاریم، جیره روزانه شما می‌شود روزی ۲۵ لوبیای تونکا یا ۲۰ رول دارچینی (یعنی ۵٫۶۸۰ کالری که حتی برای پرخورترین افراد هم کار سختی است).

حد فعلی احتمالا برای بیشتر مردم بسیار محافظه‌کارانه است. روند تصفیه کومارین در خیلی از حیوانات، مثل موش و سگ، کاملا متفاوت است و از طریق تجزیه این ماده به مواد شیمیایی بسیار خطرناکی انجام می‌شود که خود باعث مسمومیت می‌شوند. اما بدن انسان ساختار کومارین را با استفاده از آنزیم تغییر می‌دهد تا دیگر سمی نباشد. ولی این کار از همه مردم ساخته نیست.

در دهه ۱۹۹۰، خانمی که از بیماری شدید کبدی رنج می‌برد، برای معالجه به بیمارستان دانشگاه فرانکفورت رفت. تشخیص سریع پزشکان این بود که از "هپاتیت ناشی از کومارین" رنج می‌برد، ولی واقعیت این بود که او در خوردن لوبیای تونکا زیاده‌روی نکرده بود و مدتی بود که داشت داروی وارفارین مصرف می‌کرد.

پس چه شده بود؟

بگذارید به سال ۱۹۲۱ برویم. صدها گاو در سراسر ایالات متحده و کانادا گرفتار بیماری مرموزی شده بودند که باعث می‌شد در جریان جراحی‌های کاملا عادی - مثل جراحی برای برداشتن شاخ‌هایشان - از شدت خون‌ریزی بمیرند. حیواناتی که روی زمین افتاده بودند و در خون خود مرده بودند برای دامدارها یک صحنه عادی بود.

غذای قالب این حیوانات یونجه زرد بود، گیاهی تلخ و بسیار مقاوم که به وفور در اروپا می‌رویید و از آن‌جا وارد می‌شد. بارندگی‌های غیرمعمول آن دوره باعث شده بود که یونجه‌ها فاسد شوند و خرید یونجه تازه در توان دامدارها نبود.

این بحران سال‌ها ادامه داشت، تا این‌که یکی از دامدارها که محتاج کمک بود، یکی از گاوهای مرده‌اش را برداشت و همراه یک سطل خون لخته‌نشده به مرکز تحقیقات دانشگاه ویسکانسین برد و کارل‌پل لینک، متخصص بیوشیمی، مطالعه روی این بیماری مرموز را آغاز کرد.

یونجه زرد مقدار زیادی کومارین دارد، که توسط کپک به دیکومارول تبدیل شده بود؛ ماده‌ای بسیار قوی که از لخته‌شدن خون جلوگیری می‌کند. این کشف در نهایت به تولید داروی وارفارین منجر شد که امروزه هم ابزاری وحشتناک برای کنترل آفت است و هم یکی از پرمصرفترین داروها در دنیا. خود کومارین البته ضدلخته نیست ولی این دو ماده بسیار به یکدیگر شبیه اند.

حالا بگذارید برگردیم سراغ بیمارمان. ویروسی که کومارین را در بدن خنثی می‌کند در بعضی از افراد متفاوت است و برای همین کومارین و وارفارین شدیدا برای آن‌ها مسمومیت‌زا هستند. ولی شما هیچ راهی برای این‌که بفهمید در کدام دسته می‌گنجید ندارید، مگر این‌که خود دچار بیماری شوید یا آزمایش ژنتیک بدهید.

آقای لاخنمایر می‌گوید "روی کبد تاثیر می‌گذارد و خیلی مواد دیگر هم مثل الکل روی کبد تاثیر می‌گذارند. برای همین شما هیچ‌وقت نمی‌فهمید که به خاطر کومارین دچار بیماری کبدی شده‌اید یا چیزی دیگر."

دنیا در سال ۲۰۱۰ شاهد حدودا دو میلیون مرگ ناشی از بیماری‌های کبدی بود - نزدیک به ۲ درصد کل مرگ‌ومیرها. ما هیچ راهی برای سنجیدن نقش کومارین در این مرگ‌ومیرها نداریم، اما گزارشی که اخیرا منتشر شد نشان می‌دهد که تاثیرات مصرف بیش از اندازه این ماده را نمی‌توان نادیده گرفت.

حالا که می‌دانم تونکا ممکن است من را بکشد یا نکشد، می‌خواهم استعدادم در شیرینی‌پزی را امتحان کنم. پیشنهاد آقای راکل این است که مقداری لوبیای تونکا را در خمیر ماکارون رنده کنم، سپس روی تکه‌های شیرینی را با شیره شکلات بپوشانم و میانشان یک دانه آلبالو بگذارم. متاسفانه استعداد آشپزی من به پخت دسرهای فنجانی در مایکروفر خلاصه می‌شود، برای همین تصمیم گرفتم در پخت کیک فنجانی از تونکا استفاده کنم.

بعد از نیم‌ساعت کیک‌های نسبتا بی‌ریختی که پخته بودم آماده شد. بوی بادام ضعیفی از آن‌ها بلند می‌شود. ادب حکم می‌کند که خوراکی‌های سمی خود را با دوستانتان قسمت کنید، برای همین محض امتحان یکی از کیک‌ها را به هم‌خانه‌ام دادم. او هم خیل متفکرانه کیک را خورد و گفت "مزه جوراب می‌دهد".




تاریخ: سه شنبه 28 مهر 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

علی‌اشرف درویشیان؛ چهره رنجور ادبیات ایران

 

علی اشرف درویشیان که پنج شنبه چهارم آبان در هفتاد و شش سالگی درگذشت، با بیش از سی عنوان کتاب، نویسنده و پژوهشگری متعهد و واقع گرا بود.

او از تجربیات شخصی برای نوشتن داستان الهام گرفته و بارها در گفتگو با رسانه ها از شرایط سخت زندگی اش سخن گفته بود: "زندگی خانه به دوشی ... زندگی اجاره نشینی که بیشترش را در "سالهای ابری" [رمانی که در سال ۱۳۷۰ در تهران به چاپ رسید] نوشته ام."

با این حال دغدغه این نویسنده، اصلا شخصی نبود: " "سالهای ابری" بخشی از تاریخ این سرزمین است و آنچه بر ما گذشته است."

درویشیان که سال ۱۳۲۰ در خانواده ای کارگری در کرمانشاه به دنیا آمد، از همان کودکی با قصه گویی آشنا شده بود: "در زندگی پای قصه های خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادربزرگم از همه آنها بهتر بود."

او در همان خانه کودکی کتابخوانی را شروع کرد: "نخستین کتاب داستانی که به خانه ما آمد، امیر ارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده می خواندم. البته پدر و مادرم نگذاشتند فصل آخر را بخوانم چون عقیده داشتند که آواره در خانه ها می شویم، در حالی که واقعا همیشه آواره بودیم. من دزدکی و دور از چشم آنها فصل آخر را هم خواندم."

درویشیان که پسر ارشد خانواده بود، در دوازده سالگی، همزمان با کودتای ۲۸ مرداد، به کارگری مجبور شد.

او چهار سال بعد به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت و پس از دو سال، در روستاهای کرمانشاه و گیلان غرب به کار معلمی مشغول شد.

او سپس در همان دهه چهل، همزمان با معلمی در روستاهای غرب ایران، تحصیل ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را شروع کرد: "به دلیل معلمی تنها دو روز در هفته می توانستم به تهران بیایم."

در تهران با نویسندگان آن دوران آشنا شد: "آل احمد من و چند شاگرد دیگر را به خانه خودش دعوت می کرد، آنجا بیشتر درباره ادبیات، تعهد و نویسنده های بزرگ دنیا برایمان حرف می زد."

همچنین با صمد بهرنگی، نویسنده ایرانی که دو سال از درویشیان بزرگتر و مثل او معلم بود، در خانه جلال آل احمد آشنا شد: "صمد هم مثل من آدم خجالتی بود، هر دو هم عاشق آل احمد و دانشور بودیم."

بهرنگی با فعالیتهای اجتماعی و ادبی اش تأثیری عمیق بر درویشیان گذاشت: "مرگ او من را وادار کرد که راه او را ادامه دهم."

او کتابهایی را درباره بهرنگی نوشت، اما میل به داستان نویسی پیش از آن وجود داشت: "خودم هم نمی دانم که واقعا چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیده اید به یاد دارید؟"

درویشیان که عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود، در اوایل دهه پنجاه چندبار بازداشت شد و به زندان افتاد: "من حین پخش اعلامیه ها دستگیر شدم و به زندان رفتم. تا سال ۱۳۵۷ سه بار دستگیر شدم و جمعا ۶ سال زندانی کشیدم."

قطعا اگر انقلاب نمی شد، درویشیان سالهای بیشتری را در زندان می ماند، ضمن این که او از دانشگاه اخراج، از کار معلمی منفصل و ممنوع القلم نیز شده بود.

با این حال درویشیان بر راه خود اصرار داشت و زندان را به اتاقی برای نوشتن تبدیل کرده بود: "نخستین داستانم را که هیچ وقت منتشر نشد، در زندان کرمانشاه نوشتم." او در رمان "سلول ۱۸" سالهای زندان را شرح داده است.

درویشیان سی و دو ساله بود که اولین داستانها را منتشر کرد: "زندگی تلخ من در دوران کودکی و همینطور همکلاسی هایم باعث شد که به نوشتن روی بیاورم... به خودم می گفتم باید کاری بکنم. احساس می کردم جز نوشتن راه دیگری ندارم."

"از این ولایت"، "فصل های نان"، "آبشخوران" و "همراه آهنگهای بابام"، اولین کتابهای درویشیان، که در فضایی کودکانه، رنج و عصیان مردم فقیر را روایت می کنند: "نوشتن برای من اعتراض بود، پاسخی بود به ناعدالتی و نابرابری محیطی که در آن زندگی می کردیم."

همچنین درویشیان مثل برخی از نویسندگان و شاعران بزرگ ایرانی به جمع آوری و ثبت فرهنگ عامه علاقه داشت: "جمع آوری افسانه ها را در کرمانشاه و مناطق کولیایی سنقر شروع کردم، هنگامی که در روستاهای کردستان معلم بودم."

زندان و دور شدن از روستاها او را از ادامه این راه بازداشت، اما بعدها با همکاری رضا خندان مهابادی حاصل پژوهشها در این زمینه را در مجموعه ای نوزده جلدی با عنوان "فرهنگ افسانه های مردم ایران" گردآوری کرد.

درویشیان در زمینه ادبیات کردی نیز فعال بود، علاوه بر داستانی که به زبان کردی نوشت، ترجمه ها و فرهنگ های لغاتی را در این زمینه منتشر کرد.

شاید اگر شرایط برای زبان قوم های ایرانی بهتر بود، او داستان نویسی به زبان کردی را هم ادامه می داد: "به دلیل محدودیتهایی که در آن زمان برای زبان کردی قائل می شدند دیگر نتوانستم نوشتن به کردی را ادامه بدهم."

علی اشرف درویشیان در سالهای پس از انقلاب گرچه به زندان نیفتاد، اما دست از اعتراض، به ویژه اعتراض به سانسور نشست و در گفتگوها و مقالات متعدد، سانسور و مهم تر از آن خودسانسوری را جدی ترین آسیب ادبیات ایران می دانست.

در دوره های مختلف، وزارت ارشاد مانع چاپ برخی از آثار او شد: "شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می خواند، نه کتاب من را."

حتی در سال ۱۳۹۰ کتابهای درویشیان از غرفه های نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمع آوری شد و همچنین این نویسنده به ناچار برخی از آثار خود را خارج از ایران منتشر کرد.

با این حال، علی اشرف درویشیان چند بار از سوی جوایز و جشنواره های غیردولتی، نظیر جایزه ادبی هوشنگ گلشیری تقدیر شد.

این نویسنده در سالهای آخر عمرش بر اثر سکته مغزی با بیماری دست و پنجه نرم می کرد: "بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدام هایی که به دستور صدام حسین بود..."

علاوه بر عدالت، علی اشرف درویشیان در "این سالهای ابری" به آزادی می اندیشید: "پر سفید یک کبوتر، چرخ زنان پائین می آید. جلوی پایم می افتد. پر را بر می دارم. بو می کنم. بوی آزادی و بوی آسمان می دهد. بغض می کنم."




تاریخ: سه شنبه 9 مهر 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

آیا تجاوز جنسی در سوئد از خاور میانه رایج‌تر است؟

بسیاری از مخالفان تغییر قوانین مرتبط با زنان در ایران، برای دفاع از دیدگاه خود به برخی "آمار" کشورهای حامی برابری جنسیتی استناد می کنند. یکی از نمونه هایی که در همین ارتباط به کرات مورد استناد قرار می‌گیرد، سوئد است؛ به عنوان کشوری که از مشهورترین پرچمداران برابری جنسیتی محسوب می شود و در عین حال، معمولاً یکی از بالاترین موارد ثبت تجاوز جنسی را در دنیا دارد.

این آمار، نه تنها مورد علاقه محافظه کاران مخالف برابری جنسیتی در مناطقی چون خاور میانه است، که از سوی دیگر، مورد توجه طیفی از محافظه کاران کشورهای غربی هم قرار دارد. مثلاً، گروهی از مخالفان سرسخت مهاجرت به اروپا، با استناد به میزان بالای ثبت جرایم جنسی در سوئد، علت اصلی این پدیده را سیاست های باز مهاجرتی این کشور می دانند و نتیجه می گیرند که برای حل مشکل باید جلوی ورود مهاجران را گرفت. یکی از مخالفان مشهور مهاجرت، نایجل فاراژ رهبر پیشین حزب استقلال بریتانیا، چندی پیش در اظهاراتی جنجالی یکی از شهرهای سوئد را "پایتخت تجاوز" اروپا دانست.

ولی به راستی چگونه است که کشوری چون سوئد که قوانین آن به حمایت از برابری جنسیتی اشتهار جهانی دارند، باید چنین آمار بالایی را از جرایم جنسی داشته باشد؟

تفسیر آمار تجاوز در سوئد

بسیاری از کشورهای جهان - از جمله ایران- به طور رسمی آمار مربوط به جرایم جنسی خود را گزارش نمی کنند. اما یکی از آخرین جداول نسبتا فراگیر دفتر مواد مخدر و جنایات در سازمان ملل، که مربوط به سال ۲۰۱۰ است، اطلاعات عجیبی را در مقایسه موارد ثبت تجاوز در کشورهای مختلف نشان می‌دهد.

مطابق این جدول، سوئد در این سال با بیش از ۶۳ مورد ثبت تجاوز در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت، در جایگاه سوم جهانی قرار داشته (بعد از آفریقای جنوبی و بوتسوانا)، در حالی که همین آمار، مثلا در آمریکا بیش از ۲۷، در پرتغال ۴، در مکزیک حدود ۱۳، در کلمبیا و تایلند حدود ۷، در پاکستان ۲، در هند کمتر از ۲ و در جمهوری آذربایجان نزدیک به صفر (۲ دهم درصد) بوده است.

پیش از هر گونه تحلیل در مورد آمار بالای تجاوز در سوئد، شاید مناسب باشد با ذکر یک مثال ساده نشان داده شود که وقتی به ثبت جرایم جنسی در این کشور اشاره می کنیم، در واقع از چه سخن می گوییم.

اگر در یک دادگاه سوئد زنی علیه همسر خود شکایت کند که در طول یک سال قبل، مثلا هر هفته بر خلاف رضایتش با او رابطه جنسی برقرار کرده، این به معنی ثبت حدود ۵۰ مورد "پرونده جداگانه تجاوز" در جداول آماری این کشور خواهد بود. این در حالی است که اگر آن زن در بسیاری از دیگر نقاط دنیا - و از جمله ایران- زندگی کند، امکان شکایت از شوهر خود را نخواهد داشت چون در قوانین آن کشورها، اساساً "تجاوز همسر" به رسمیت شناخته نشده است.

حتی اگر زن مورد اشاره در این مثال، در اغلب کشورهای اروپایی که در آنها تجاوز همسر تعریف شده هم شکایت کند، در سیستم قضایی تنها یک پرونده تشکیل خواهد شد - چون متهم، قربانی و نوع جرم یکی هستند. اما در سوئد، برای هر یک از موارد ادعایی تجاوز همسر، یک پرونده جداگانه تشکیل می شود. حتی پرونده ای در سیستم قضایی آن کشور ثبت شده که در آن، زنی علیه شوهر خود ۴۰۰ پرونده تجاوز - در طول زندگی زناشویی - تشکیل داده است.

یکی دیگر از ویژگی های قوانین سوئد، تعریف بسیار گسترده تجاوز جنسی در مقایسه با اغلب کشورهای دیگر جهان است. به عنوان نمونه مطابق قوانین این کشور، اگر با فردی که - مثلاً به علت مستی، مصرف دارو یا خواب آلودگی - در حالت "اعلام رضایت آگاهانه" نیست رابطه جنسی برقرار شود، بعداً می تواند شخصی که با او رابطه برقرار کرده را به تجاوز متهم کند.

البته در خیلی از کشورهای غربی نیز، قوانین مشابهی به تصویب رسیده که هوشیاری را پیش‌شرط رضایت در رابطه جنسی تعریف کرده اند. اما قوانین سوئد، در ارتباط با موضوع رضایت دارای ویژگی های کمابیش منحصر به فردی هستند؛ از جمله اینکه "وادار کردن" یک نفر به رابطه جنسی با وارد کردن "فشار روانی" هم، می تواند در شرایط مشخص به تشکیل پرونده تجاوز بینجامد. این مورد، حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی هم تجاوز محسوب نمی شود. چه برسد به -مثلاً- اکثریت قاطع کشورهای خاور میانه که در آنها، حتی اگر فردی با خشونت فیزیکی مورد تجاوز قرار بگیرد، ممکن است از ترس متهم شدن به "ایجاد زمینه تجاوز" یا "رابطه نامشروع"، اساساً جرأت شکایت کردن نداشته باشد.

به طور کلی، وقتی موضوع برخورد پلیس و سایر نهادهای مسئول با پرونده های تجاوز مطرح باشد، تفاوت میان سوئد و دیگر کشورها چشمگیر است. به عنوان نمونه در سوئد، شاکیان پرونده های تجاوز هراسی از هزینه شکایت خود ندارند. در حالی که در اغلب مناطق جهان، این شکایت ها به "رفتن آبروی" قربانی منجر می شوند یا او را در معرض انتقام جویی قرار می دهند.

حتی در برخی از کشورهای دنیا که قوانین حمایتی پیشرفته ای دارند، مانند ایالات متحده، شاکیانِ متجاوزان متمول ممکن است از ترس هزینه های دادگاه از خیر شکایت کردن بگذرند. این در حالی است که در سوئد، شاکیان پرونده‌های تجاوز از این جهت نیز در ابعادی استثنایی مورد حمایت دولت و سیستم قضایی قرار دارند.

گذشته از همه اینها، مطابق قوانین بسیار محکم "دسترسی آزاد به اطلاعات" در سوئد، تمام موارد سوء رفتار یا سهل انگاری پلیس و سایر نهادهای عمومی در رسیدگی به پرونده های تجاوز، به طور شفاف در دسترس افکار عمومی قرار دارند که همین موضوع، امکان نقض حقوق قربانیان را به حداقل می‌رساند.

قابل ذکر است به همان نسبت که قوانین مرتبط با تجاوز در سوئد با اکثر کشورهای دیگر تفاوت جدی دارند، قوانین مربوط به سایر جرایم جنسی از قبیل "مزاحمت" هم - که به رابطه جنسی فیزیکی نمی‌انجامد - معمولا سختگیرانه تر هستند.

به عنوان نمونه، مواردی همچون مزاحمت های خیابانی که در بسیاری از مناطق دنیا زن‌ها را مستاصل می کنند، در سوئد -و جمعی از کشورهای دیگر- می توانند به تشکیل پرونده های قضایی و مجازات های سنگین منجر شوند. همچنین، بسیاری از اظهار نظرهای مردان در مورد لباس، ظاهر و سرووضع زن ها که در خیلی از جاهای دنیا "خوشمزگی" محسوب می شوند، در سوئد -و تعدادی از کشورهای دیگر- ممکن است سر و کار گوینده را به دادگاه بکشانند.

نمونه پرونده آسانژ

شاید خبرساز‌ترین پرونده جنسی تشکیل شده در سیستم قضایی سوئد، مورد جنجالی جولیان آسانژ، مدیر معروف سایت افشاگر ویکی لیکس باشد.

آقای آسانژ در سال ۲۰۱۰، به دنبال شکایت دو زن در سوئد و به اتهام ارتکاب جرایم جنسی تحت تعقیب پلیس آن کشور قرار گرفت که موضوع شکایت یکی از دو زن "تجاوز" بود.

فارغ از اینکه اتهام های وارد شده بر مدیر ویکی لیکس تا چه حد دقیق بودند و سرنوشت پرونده های تشکیل شده علیه او به کجا کشید، احتمالاً همه مخاطبان رسانه ها نمی‌دانستند که جولیان آسانژ، مشخصاً به چه علت در سوئد به "تجاوز" متهم شده بود.

خانمی که جولیان آسانژ را به این جرم متهم کرده بود، می گفت که مدیر ویکی لیکس را در اوت سال ۲۰۱۰ به آپارتمان خود دعوت کرده و شبی، با رضایت و ضمن تأکید بر لزوم استفاده آقای آسانژ از ابزار جلوگیری (کاندوم) با او رابطه جنسی داشته است. این خانم اما می‌افزود که صبح، برای خرید وسایل صبحانه از منزل خارج شده و وقتی برگشته به خواب رفته و در این هنگام، آقای آسانژ مجدداً بدون استفاده از ابزار جلوگیری با او رابطه برقرار کرده است.

درصورت صحت روایت شاکی، عمل ژولین آسانژ طبق قوانین سوئد تجاوز تعریف می شد - البته آقای آسانژ آن روایت را نادرست می‌دانست. این در حالی است که همین اتفاق، جز در معدودی ازکشورها -عمدتا در غرب- تجاوز به حساب نمی آمد. احتمالاً برای اکثر مردم جهان، حتی تصور تجاوز محسوب شدن چنین عملی هم دور از ذهن بود.

آیا تجاوز در سوئد ۳۰ برابر پاکستان است؟

علی رغم تمام تفاوت های موجود میان قوانین مرتبط با جرایم جنسی در سوئد و کشورهای دیگر، "مغلطه آمار تجاوز در سوئد" همواره یکی از دستاویزهای مشهور مخالفان اصلاح قوانین تبعیض آمیز جنسیتی بوده است.

مخالفانی که تعداد بالای موارد ثبت تجاوز در این کشورِ پرچمدار برابری جنسیتی را برجسته می کنند و انگار نتیجه می گیرند که حقوق زنان در جوامع محافظه کار بیشتر رعایت می شود یا حتی برابری جنسیتی، در عمل وضع زنان را بدتر می کند.

بر مبنای روش استدلال این مخالفان، گویی - با ملاک گرفتن آمار جهانی سال ۲۰۱۰ که قبلا مورد اشاره قرار گرفت- زنان در سوئد مثلا حدود ۶ برابر کلمبیا و تایلند و حدود ۳۰ برابر پاکستان و هند در معرض خطر تجاوز هستند.

در حالی که اگر در تمام کشورهای دنیا، قربانیان تجاوز به اندازه سوئد احساس امنیت می کردند و مورد حمایت قرار می گرفتند، و اگر تخلفات پلیس و نهادهای مسئولِ رسیدگی به جنایات جنسی، به اندازه سوئد شفاف و هزینه زا بود، آمار ثبت تجاوز تغییر جدی می‌کرد.

همچنین، اگر در همه مناطق جهان تعریف جرایم جنسی و به ویژه تجاوز به اندازه ای سخت گیرانه بود که حتی شامل مواردی مانند پرونده ژولین آسانژ می شد، قطعا آمار ثبت این گونه جرایم در آنها تغییرات چشمگیری می کرد.

نهایت آنکه اگر تمام کشورهای دنیا جرمی به نام "تجاوز همسر" را به رسمیت می شناختند، و اگر برای شوهران به ازای هر مورد برقراری رابطه بدون رضایت همسر یک پرونده جداگانه تجاوز تشکیل می‌دادند، جداول رتبه بندی کشورهای جهان در این فقره خاص، "زیر و رو می‌شد




تاریخ: سه شنبه 9 مهر 1396برچسب:,
ارسال توسط امید




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

سدسازی به آمازون لطمات جبران‌ناپذیر می‌زند

حوزه رودخانه آمازون بزرگترین و پیچیده ترین شبکه رودخانه‌ای در جهان است
دانشمندان می‌گویند حوزه رودخانه آمازون در صورت اجرای برنامه سدسازی آسیبی جبران ناپذیر و جدی خواهد دید.
در حال حاضر ۱۴۰ سد هیدروالکتریک ساخته شده یا در حال ساخت در آمازون وجود دارد و برنامه احداث ۴۲۸ سد دیگر در جریان است.
محققان می‌گویند این سدها می‌توانند به پویایی شبکه رودخانه‌ای آمازون آسیب بزنند و حیات هزاران گونه منحصر به فرد را به خطر بیاندازند.
این تحقیق در مجله نیچر منتشر شده است.
پروفسور ادگارگو لاتروبس از دانشگاه تگزاس در آستین در صدر این گزارش نوشته است: جهان در آستانه از دست دادن پرتنوع ترین تالاب کره زمین است.
مشکلات متواتر
حوزه رودخانه آمازون مساحتی معادل شش و یک دهم میلیون کیلومتر مربع را اشغال کرده است و بزرگترین و پیچیده‌ترین شبکه رودخانه‌ای کره زمین محسوب می‌شود.
این منطقه به ناحیه‌ای کلیدی برای احداث سدهای هیدروالکتریک تبدیل شده است.
اما این تحقیق نشان می‌دهد که تلاش برای دستیابی به انرژی‌های تجدیدپذیر در حاشیه آبراه‌های آمازون می‌تواند به مشکلات متعددی منجر شود.
گروهی از محققان از کشورهای مختلف جهان که در تدوین این گزارش نقش داشته‌اند بیش از هرچیز نگران حرکت طبیعی رسوب در این آبراه‌ها هستند.
رسوبات منبع حیاتی مواد غذایی برای جانداران در تالاب آمازون است و در عین حال بر جریان و حرکت آب تاثیر می‌گذارد.
پروفسور لاتروبس نوشته است: رسوب یعنی یک رودخانه چطور کار می‌کند، چگونه حرکت می‌کند و از چه طریقی زمین‌های تازه و محیط زیست را احیا می‌کند.
به گفته این محقق بررسی‌های زیست محیطی فعلی برای هر سد جداگانه انجام شده است و به تحقیق در تاثیر آنها بر مناطق مجاور می‌پردازد. با این همه او تاکید کرده که به رویکردی گسترده‌تر در این تحقیق نیاز است.
آقای لاتروبس گفت: مشکل اینجاست که هیچ‌کس به دنبال بررسی مشکلات متواتری که احداث این سدها در کل مجموعه آمازون ایجاد می‌کند نیست.

محققان می‌گویند باید بررسی جامع‌تری در این زمینه انجام شود
محققان وضعیت رودهای مدریا، مارانون، و یوکایالی را که هر سه از انشعاب‌های آمازون هستند نگران کننده خوانده‌اند.
به گفته آنها این سه رودخانه مامن گونه‌های منحصربه‌فرد زیادی هستند و حتی اگر بخش کوچکی از برنامه احداث اجرا شود در خطر خواهند بود.
پروفسور لاتروبس گفته است هزاران گونه تحت تاثیر قرار می‌گیرند و در خطر انقراض هستند.
به گفته او به دلیل غیرقابل بازگشت بودن تاثیر سد سازی در این منطقه، باید مخاطرات این احداث پیش از اجرا بررسی شود.




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

کودکان دانش آموز چینی در حال یادگیری کشاورزی در تعطیلات تابستانی

 

 




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

يگيري علت انفجار معدن یورت

 
در آستانه چهلمین روز درگذشت معدنچیان زمستان یورت کمیسیون صنایع و معادن که تیم‌ ویژه‌ای را برای بررسی علت حادثه تشکیل داده ‌بود، گزارش خود را ارائه داد و نبود تهویه مناسب در معدن و جرقه باتری را که به لوکوموتیو متصل بوده و وجود آن در معدن ممنوع بوده ‌است، علت حادثه معدن و کشته‌شدن معدنچیان عنوان کرد. این در حالی است که سرپرست ایمنی شرکت سامان سوادکوه که در محل حادثه بوده و امدادگری می‌کرده، می‌گوید در همان روزهای اول مطمئن شدند کسی در معدن زنده نیست و همه مرده‌اند.
 
 
به گزارش شرق، در گزارش کمیسیون صنایع و معادن که سه روز پیش منتشر شد، آمده ‌است:
 
معدن زمستان یورت متشکل از سه تونل T١، T٢ و T٣ است که محل وقوع حادثه، تونل شماره T١ معدن است. تونل شماره T١ معدن از نظر فنی، تونلی افقی با طراحی پیشرو بوده (در بیشتر معادن زغال ابتدا تونل را تا انتها تجهیز کرده و سپس استخراج از معدن را شروع می‌کنند؛ ولی در برخی از معادن با توجه به توپوگرافی محل، می‌توان معدن را به شکل پیشرو کار کرد) و تا روز حادثه تا عمق هزارو ١٧٠ متر پیشروی داشته و سه کارگاه استخراج در تونل تجهیز شده بود. نخستین کارگاه در عمق ۳۰۰ تا ۴۰۰‌متری دهانه تونل واقع شده که نخستین لایه‌های زغال نیز در همین عمق استخراج شده است. کارگاه دوم در عمق حدود ۸۰۰ تا ۹۰۰‌متری و کارگاه سوم در عمق حدودی هزارو صد‌متری و با فاصله حدود ۸۰ تا صد‌متری سینه کار اصلی قرار داشته است. حادثه در نزدیک کارگاه سوم و با فاصله حدود ۹۰‌متری سینه‌کار اصلی، قبل از ساعت ۱۲ ظهر روز چهارشنبه مورخ ١٣ /۲/ ١٣٩٦ در عمق هزارو ٨٠‌متری تونل اتفاق افتاده است. به عللی که تاکنون به صورت دقیق مشخص نشده است، در محل سینه‌کار، لوکوموتیو حامل زغال‌سنگ خاموش می‌شود که این موضوع بنا بر اظهارات، به مسئول فنی معدن اطلاع داده می‌شود. در این زمان تعمیرکار یا مسئول ایمنی معدن برای راه‌اندازی مجدد احتمالا دو باتری کمکی را به وسیله یک لوکوموتیو دیگر به منظور راه‌اندازی مجدد بدون اجازه مسئول فنی به داخل تونل می‌برد که پس از این امر صدای انفجاری در معدن به گوش می‌رسد. انفجار شدید موجب ریزش در سه نقطه معدن می‌شود.
 
 
براساس داده‌ها و یافته‌های موجود، طول تونل محل حادثه هزارو ١٧٠ متر است و جریان تهویه طبیعی از طریق دو دویل (حفاری شیب‌دار به سمت بالا در درون معدن به منظور ایجاد جریان هوا و دیگر کاربردها) بوده است. دویل‌ها شامل دویل یک در فاصله ۴۰۰‌متری که به تونل بالایی (T١A) و از تونل بالایی به سطح زمین متصل است و دویل دو که در فاصله هزار‌متری و به تونل پایینی (T١) متصل است. جریان اصلی هوا در بیشتر مواقع از تونل پایین (T٢) شروع شده و از تونل (T١) خارج می‌شود؛ ولی در فصول مختلف سال این جریان می‌تواند مختل یا عوض شود. ریزش در فاصله ۲۰‌متری دویل دو (K٣) و به فاصله ۹۰‌متری سینه‌کار اصلی و در سه نقطه در مجموع به طول ۳۵ تا ۴۰ متر بود. در هنگام وقوع حادثه، دو دستگاه لوکوموتیو به همراه واگن داخل تونل بوده که لوکوموتیو (۱) انتهای تونل خراب می‌شود و باتری از بیرون (احتمالا به‌ وسیله لوکوموتیو (۲) برای استارت مجدد آن به داخل تونل حمل می‌شود. انفجار و ریزش در محل لوکوموتیو دوم است که در نتیجه آن زیر آوار مدفون می‌شود.
 
 
بررسی‌های اولیه نشان می‌دهد به محض انفجار، دیگر کارگران برای کمک به سمت محل ریزش حرکت می‌کنند که به دلیل بالا‌بودن غلظت گاز منوکسیدکربن و متان (حدود دو ساعت پس از وقوع حادثه میزان گاز منوکسیدکربن ppm ۷۵۰ و میزان گاز متان چهار درصد گزارش شده است) تعدادی از کارگران جان خود را از دست می‌دهند؛ سپس اکیپی متشکل از ۶۸ نفر به سمت حادثه حرکت می‌کنند که همگی دچار مسمومیت شده و ۶۸ نفر از عزیزان به دلیل نداشتن تجهیزات ایمنی (حتی اولیه) دچار مسمومیت می‌شوند که براساس اطلاعات دریافتی به جز سه نفر از افراد مسموم همگی ترخیص می‌شوند. پس از این مرحله گروه‌های نجات و بازنشستگان مجرب در حوزه معادن زغال به معدن اعزام می‌شوند که بعد از تحویل‌گرفتن مدیریت حادثه، هیچ مورد گازگرفتگی برای هیچ‌کس به‌ وجود نیامده است.
 
 
در ادامه این گزارش آمده ‌است، با توجه به اینکه تا زمان بازگشایی تونل و تعریض دویل K٣ (که در آینده نزدیک انجام خواهد شد) امکان اظهارنظر قطعی میسور نیست؛ ولی علل حادثه براساس گزارش اولیه کمیته حقیقت‌یاب و بررسی‌های هیئت اعزامی، به شرح ذیل است: کافی‌نبودن تهویه طبیعی موجود، با توجه به تغییر فصل یا ریزش احتمالی در دویل انتهایی رابط تونل دو به یک، تجمع احتمالی گاز در منطقه انفجار به دلیل کافی‌نبودن تهویه، حبس گاز در فضای تخریبی به‌جامانده ناشی از استخراج در محل انفجار و همچنین وجود گرد زغال است که در محیط عمده معادن زغال وجود دارد.
 
 
منبع جرقه احتمالا باتری حمل‌شده به داخل تونل است که برخلاف مقررات برای روشن‌کردن لوکوموتیو از‌کار‌افتاده در نزدیک انتهای تونل استفاده شده است؛ درعین‌حال دیگر منابع تولید جرقه به‌ویژه لوکوموتیو مدفون زیر آوار قابل بررسی است. لازم است به مجرد اتمام آواربرداری و بازشدن تونل اصلی و عریض‌کردن مقطع دویل، گروه کارشناسی ضمن بازدید مجدد میدانی از معدن، نظریه نهایی برای اقدامات بعدی را اعلام کند. با توجه به مجموع بررسی‌ها، عامل اصلی حادثه انفجار ناشی از گاز جمع‌شده در مقطعی از تونل بوده است. شایان ذکر است تا زمان تهیه گزارش منشأ قطعی ایجاد جرقه شناسایی نشده است.
 
 
این گزارش درباره نحوه جان‌باختن کارگران گفته ‌است: از افراد فوت‌شده داخل تونل، ۶ نفر در فاصله ۷۰۰‌متری دهانه تونل، پنج نفر کمی جلوتر (که بر اثر گازگرفتگی فوت شده‌اند)، ۱۰ نفر در جلو ریزش (بر اثر موج انفجار)، دو نفر در زیر آوار ریزش، یک نفر در پشت آوار به سمت دویل، ۱۲ نفر بین دویل هوا و سینه کار و هفت نفر در داخل کارگاه استخراج (بر اثر گاز Co) جان خود را از دست داده‌اند. با عنایت به گزارش سال ۱۳۹۳ «برنامه بازرسی فعالیت‌های معدنی کشور» در مورخ ٣٠/۶/١٣٩٣ مبنی بر نبود طرح تهویه و شبکه تهویه اصلی و احتمال تجمع گاز در افق ۴۳۲+ و رفع‌نشدن عیب از سوی کارفرما و گزارش سال ۱۳۹۴ شرکت مهندسی مشاور کاوشگران (موضوع قرارداد بازرسی از معادن استان گلستان) مبنی بر وجود مشکل تهویه در معدن یک و سه، موضوع مشکلات در نامه شماره ۶۸۱۶ مورخ ٢٠/۰۲/١٣٩٥ از طرف سازمان صنعت، معدن و تجارت استان گلستان به شرکت صنعتی و معدنی شمال‌شرق شاهرود ابلاغ می‌شود که سامانه تهویه تونل شماره سه مناسب نبوده و مواردی از نامطلوب‌بودن هوای معدن در این تونل در دفاتر مربوط ثبت شده است. متعاقب رفع‌نشدن مشکلات تهویه، سازمان صنعت، معدن و تجارت استان گلستان در نامه شماره ۲۴۱۲ مورخ ٢٨/١/١٣٩٦، گزارش شرکت مهندسین مشاور کان ایران در سال ۱۳۹۵ مبنی بر وجود مشکل در تهویه تونل شماره ۱ و ۳ را به شرکت صنعتی و معدنی شمال شرق دوباره ابلاغ می‌کند و پیشنهاد تهیه نقشه تهویه مناسب و اجرای آن در مجموعه تونل‌های زمستان یورت غربی را ارائه می‌کند که تاکنون اقدامی در این‌باره نشده است. نکته عجیب و قابل‌تأمل این است که در گزارش بازدید نظارتی مورخ ١٧/۳/٩٥ سازمان صنعت، معدن و تجارت از این معدن، سرعت هوا و میزان گازهای خطرناک در تونل‌ها مناسب گزارش شده است. همچنین در گزارش ارزیابی ایمنی معادن مورخ ٣٠/۹/٩٥ شرکت مهندسی و مشاوره‌ای پارس اولنگ نیز، به این معدن در بخش استانداردهای تهویه نمره ١٧,٥ از ۳۰ داده است که با توجه به بالاتربودن از عدد میانگین، معدن تعطیل نشده است. این گزارش‌ها در تناقض با گزارش‌های ارائه شده است. بررسی تجهیزات فنی معدن: با توجه به اینکه براساس استانداردهای روز دنیا در معادن زغال‌سنگ باید مجهز به سامانه مانیتورینگ، سامانه تهویه، سامانه‌های خودنجات و سامانه‌های گازسنج و دیگر لوازم ایمنی باشند، بررسی معدن یورت از این نظر باید مورد توجه جدی قرار گیرد. سیستم تهویه: براساس مشاهدات میدانی، معدن سامانه تهویه مکانیزه نداشته و تهویه معدن به صورت طبیعی بوده است. دستگاه خودنجات: براساس مشاهدات میدانی، تعداد دستگاه خودنجات‌های موجود در معدن نامعلوم است. گازسنج: گازسنج‌های موجود در معدن به دو نوع گازسنج قدیمی روسی و گازسنج‌ جدید (که به تازگی از سوی وزارت صنعت، معدن و تجارت خریداری شده و به معادن تحویل داده شده است) تقسیم‌بندی می‌شدند که گازسنج‌های قدیمی در معدن وجود داشته (ولی اطلاعات دقیقی از تعداد و استاندارد بودن آنها به‌دست نیامد) و دو عدد گازسنج‌های جدید که توانایی سنجش چهار نوع گاز به طور همزمان را دارند، در معدن موجود و در تاریخ ١٢/۱۱/٩٥ کالیبره شده و سالم بوده‌اند. سامانه امداد و نجات: با توجه به مشاهدات میدانی، هواساز موجود در معدن که در دهانه تونل نصب شده بود، همچنین bobcat (لودر ویژه تونل)، در معدن موجود نبوده و پس از حادثه به محل آورده شده است. مشکلات کارگران معدن: بنا به اظهارات کارگران معدن حاضر در صحنه، مهم‌ترین مشکلات کارگران شاغل در معدن، حقوق معوق برخی از کارگران (حداکثر سه ماه معوق)، میزان و نوع بیمه تأمین اجتماعی کارگران و درنظرنگرفتن مشاغل سخت و زیان‌آور برای تمامی کارگران معدن بوده است. با توجه به اسناد دریافتی از شرکت، موردی در ارتباط با سنخیت‌نداشتن نوع بیمه و نوع کار (حداقل از سال ۱۳۹۴) مشاهده نشد. اگرچه در ارتباط با سال‌های گذشته، باید با ارائه مستندات از طرف کارفرما و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بررسی و گزارش مجزا تهیه شود که متأسفانه با وجود مکاتبه با وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی اطلاعات لازم تا زمان جمع‌بندی گزارش به این کمیسیون ارسال نشده است. در ارتباط با در نظر نگرفتن بیمه مشاغل سخت و زیان‌آور با توجه به اظهارات و آیین‌نامه‌های سازمان تأمین اجتماعی به نظر می‌رسد فقط برای تعدادی از کارگران مشغول در معدن که در سینه کار باشند، بیمه مشاغل سخت و زیان‌آور در نظر گرفته شده و بقیه افراد بیمه عادی دارند.
کمیل ترقی مسئول ایمنی معادن کارمزد و سرپرست ایمنی شرکت سامان سوادکوه، درباره این گزارش به خبرنگار ما گفت: حادثه حدود ظهر چهارشنبه اتفاق افتاد وقتی خبر انفجار رسید ما به آنجا رفتيم و از غروب روز حادثه در محل حاضر بوديم و سه روز هم در آنجا کمک کردیم اما در پایان روز سوم وقتی مطمئن شدیم کسی در معدن زنده نیست واحد ما به درخواست من ترخیص شد و عصر شنبه به محل کار خود بازگشتیم. پس از ترخیص و رفتن ما آمار و اخبار ضدونقیضی شنیدم که به فاصله ٢٤ ساعت بعد از ما تیم‌های امداد و نجات دیگر را هم ترخیص کردند این مسئله کمی شک‌برانگیز بود سابقه نداشت تا قبل از پایان عملیات همه واحد‌های ایمنی ترخیص شوند.
 
 
اصل ماجرا را نمی‌دانم و بخشی از دانسته‌ها هم در حد شنیده‌ها و شایعات است که صحت و سقم آن قابل تأیید نیست. اما چیزی که می‌دانم این است که نباید همه واحد‌ها را ترخیص می‌کردند و باید تعدادی از آنها را نگه می‌داشتند البته درباره دلایل و چرایی آن هم چیزی نمی‌دانم واحد ما به درخواست من ترخیص شد؛ چون من تجهیزات و نیرو‌ها را برای عملیات امداد به معدن زمستان یورت برده بودم، در معدن یورت ٤٠ نفر مشغول کار بودند، ولی در معدن ما هزارو ٤٠٠ نفر مشغول بودند و اگر اتفاقی می‌افتاد فاجعه بزرگ‌تری رخ می‌داد. ما به درخواست خودمان آمدیم و به درخواست خودمان هم رفتیم. ما با هدف کمک و زنده بیرون آوردن افراد آمدیم؛ اما وقتی احتمال اینکه کسی زنده بیرون بیاید به صفر رسید و کار را به مرحله‌ای رساندیم که ادامه آن کار یدی و آوار‌برداری بود که کارگران ساده هم می‌توانستند آن را پیش ببرند آنجا را ترک کردیم، البته در ساعات اولیه حضور ما ٢١ نفر اولیه بیرون آمدند. در ادامه کار حضور همه تیم‌های امداد و نجات ضرورت نداشت، اما اینکه همه تیم‌ها ترخیص شوند عجیب بود. او ادامه داد اصل ماجرا همانی بود که گفته می‌شود، به خاطر تجمع گاز معدن منفجر شد و ظاهرا مسئول ایمنی هم موضوع را تشخیص داده است و به لوکوموتیوران گفته است آن را به بیرون معدن منتقل کند، اما متأسفانه استادکارهای ما وقتی سابقه‌شان از یک مقدار بیشتر می‌شود کسی نمی‌تواند جلوی آنها را بگیرد و فکر می‌کنند کسی به اندازه آنها نمی‌فهمد. تجمع گاز متان و گاز منواکسیدکربن در معدن وجود داشته و بر اثر ترکیب آنها ماده قابل اشتعال بسیار قوی‌ای‌ حاصل می‌شود و با یک جرقه کوچک منفجر می‌شود و اکسیژن هم که در هوا وجود دارد و در واقع مثلث آتش فراهم است. ‌در آنجا گاز رقیقی وجود داشت که انفجار آن باعث موجی از تخریب شد.



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

دیر زمانی است که می دانیم سیب زمینی سرخ کرده غذای خوبی برای سلامت ما محسوب نمی شود، اما اکنون مطالعه ای جدید مصرف حداقل دو بار در هفته سیب زمینی سرخ کرده را با خطر افزایش یافته مرگ پیوند داده است.

پیوند سیب زمینی سرخ کرده با افزایش خطر مرگ

به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از "تایم"، مطالعه ای که در نشریه American Journal of Clinical Nutrition منتشر شده است، مصرف سیب زمینی در میان  4,400 بزرگسال که در بازه سنی 45 تا 799 سال قرار داشتند را طی یک بازه زمانی هشت ساله مورد بررسی قرار داد. در پایان این مطالعه، 236 نفر از شرکت کنندگان فوت کرده بودند.

پس از تنظیم برای چندین عامل، مصرف کلی سیب زمینی (حتی مقدار زیاد از آن) افزایش خطر مرگ را نشان نداد. اما زمانی که پژوهشگران بررسی دقیق‌تری روی انواع سیب زمینی های مصرفی شرکت کنندگان داشتند، دریافتند که خوردن سیب زمینی سرخ کرده حداقل دو بار در هفته، خطر مرگ را بیش از دو برابر افزایش داده است. این در شرایطی بود که مصرف سیب زمینی سرخ نشده، مانند سیب زمینی پخته یا پوره سیب زمینی، هیچ پیوندی با خطر افزایش یافته مرگ را نشان نداد.

به گفته پژوهشگران، سیب زمینی های سفید سرخ نشده نسبتا غذای سالمی محسوب می شوند زیرا حاوی مقدار خوب از فیبر، ویتامین ها و ریزمغذی ها هستند، که می تواند آثار زیانبار شاخص قند خون بالای آنها را متعادل کند. با این وجود، سیب زمینی های سرخ کرده به طور معمول دارای چربی و نمک افزوده شده بالایی هستند.

به گفته پژوهشگران، پیش از اعلام این که مصرف بیش از اندازه سیب زمینی سرخ کرده موجب افزایش خطر مرگ می شود باید پژوهش های بیشتری در این زمینه صورت بگیرد.




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

کارگران بخش ذغال سنگ در هندوستان




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید
به گزارش خبرگزاری شین‌هوا، تیمی از محققان از سراسر جهان موفق به شناسایی کامل‌ترین پرنده‌ گرفتار شده در یک کهربا شدند. این کشف می‌تواند از چگونگی زندگی پرندگان در نزدیک به 99 میلیون سال پیش پرده بردارد.

بر اساس اظهارات یکی از مقامات دانشگاه علوم زمین‌شناسی چین، این پرنده 9 سانتی‌متر طول دارد و بخش‌هایی از جمجمه، گردن، بخشی از بال، اندام عقبی و بافت نرم دم این جانور سالم باقی مانده است.
 
کشف یک پرنده ۹۹ میلیون ساله در دل کهربا
 
دانشمندان اعلام کردند این کهربا نشان می‌دهد این جانور بسیار جوان بوده و به پرندگان پیشرفته نزدیک بوده است. همچنین، جزئیات غیرمنتظره پرهای این جانور، نشان‌دهنده تنوع حیرت‌انگیز پرندگان ابتدایی است.
 
کشف یک پرنده ۹۹ میلیون ساله در دل کهربا  

صاحب این کهربا گفت: "در ابتدا، بسیاری تصور می‌کردند این یک مارمولک باشد. اما پوست و پرهای نخ‌مانند و پنجه‌های تیز این جانور نشان می‌داد که آن یک پرنده است."

کشف یک پرنده ۹۹ میلیون ساله در دل کهربا
 
این کهربا در میانمار کشف شده است و در موزه‌ای در استان یون‌نان چین نگهداری می‌شود.
 
کشف یک پرنده ۹۹ میلیون ساله در دل کهربا  

تصویر بازسازی شده از این پرنده



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

گفتگو با خانم فریبا حاج دایی
23 خرداد 1396



به گزارش روزان، مصائب خانم نویسنده، میلاد واصلی داستان فارسی حال و روز خوبی ندارد. این را نه تنها من، که بسیاری دیگر هم بر همین عقیده هستند. حرف و حدیث هم تا بخواهی فراوان پشت سرش است و دلیل نیز بسیار دارد. از شرایط انتخاب کتاب و سلیقه و سیاست‌های ناشر گرفته تا فضای مطبوعات و نقد. در این میان شاید بد نباشد به امیر احمدی آریان و کتابش ( شعار نویسی بر دیوار کاغذی ) اشاره کرد. احمدی آریان در این کتاب یکی از دلایل ضعف داستان معاصر را ساده پنداشتن نوشتن و نویسند‌گی می‌داند. درست هم می‌گوید تا حدودی این را حداقل حجم انبوه و تولیدی کتاب و نویسنده‌ چاپ اولی و بازیگر و مجری نویسنده ثابت می‌کند؛ اَمری که به هر حال و با مرور زمان فراموش می‌شود و کارهای‌شان نیز یا در گوشه‌ انباری ناشر و یا در قفسه‌ کتاب‌ فروشی‌ها خاک می‌خورد و خواهد خورد و در نهایت هم خوراکی می‌شود برای خرید کیلویی و می‌رود پیش به‌سوی سرنوشتش همان خمیر شدن. البته به این سادگی هم نیست و تبعاتی نیز با خود دارد، زیرا در گذر زمان و به مرور خود موجب ایجاد یک نوع سلیقه‌ مبتذل و دَم دستی می‌شود. با این حال این همه‌ ماجرا نیست و هستند هنوز؛ حتی گیریم تک و توک و جدا از هم نویسنده‌هایی که آرام و بی‌حاشیه می‌نویسند و بدون استفاده و بهره گرفتن از تبلیغ و حاشیه و سر و صدای فلان ناشر و ماهنامه‌ ادبی منتشر هم می‌کنند و مخاطب خاص خود را هم دارند و امروز نه، فردا به حتم جایگاه خود را پیدا می‌کنند. یکی از این نویسنده‌ها فریبا حاج دایی است؛ نویسنده‌ای حرفه‌ای و گزیده کار. این را داستان‌هایش ثابت می‌کند. در ادامه با او درباره‌ فضای داستان معاصر و نویسنده‌های زن و کارهایش به گفتگو نشستیم.
داستان معاصر نگوییم حالا با محمدعلی جمال‌زاده، با هدایت شروع شده است و تاثیر خودش را هم بر تاریخ معاصر داستان فارسی گذاشته است؛ تاثیری که در ادامه به اصولی نوین برای داستان ختم شده است و به مرور نیز به چوبک با آن نگاه ناتورالیسمی و گلشیری با جریان سیال ذهن و احمد محمود با نگاه رئالیستی‌اش ختم می‌شود. با این همه اما نویسنده‌ زن معاصر هنوز نه تنها در نگاه که به تکنیکی هم که خاص زنان و شرایط پیرامونش باشد نرسیده است. به نظر شما چه عواملی موجب این اَمر شده است؟
تکنیک، کلمه‌ای که شما در سوال‌تان از آن بهره برده‌اید، در لغت به معنای مجموعه روش‌هایی است که بر شناخت مبتنی است و پیش فرض شما در سوال بر این است که زنان نویسنده ما فاقد آن هستند. این پیش فرض از کجا آمده است! به باور من، نویسنده کسی است که حالات و وضعیت‌های مختلف را با استفاده از لغات و عبارات به صورت ریزبینانه توصیف کند و با کلی گویی و به سرعت از کنار همه چیز عبور نکند. این از یک سو و از سوی دیگر نگاه زنانه به جهان، اغلب نگاهی ریز بین و جزئی‌نگر است. در ضمن نویسنده باید قادر باشد حس خود را با نوشته‌اش منتقل کند و توانایی آن را داشته باشد که با لایه‌های زیرین ذهن خواننده‌اش ارتباط برقرار کند. آیا شما چنین توانایی‌هایی را در هیچ یک از داستان‌های زن نویسنده‌ ما ندیده‌اید؟! بعید می‌دانم.
این پیش فرض که نه باید بگویم از خواندن بسیاری از کارهای زن‌های نویسنده می‌آید و این توانایی را جز در کار نویسنده‌ای آن هم تقریبا دور یعنی غزاله علیزاده در نویسنده‌ دیگری سراغ ندارم. از محسا محب‌علی و شیوا ارسطویی گرفته تا تازه کاری مانند آیدا مرادی کیخانی. شما تاثیر و نقش داستان‌ها و رمان‌هایی مانند (‌بامداد خمار ) و ( گندم ) و بسیاری دیگر را که با سرعت سرطانی در حال گسترش هستند و از قضا مورد استقبال هم قرار می‌گیرند و به رمان زرد هم معروف هستند، در جریان به انقیاد در آوردن زن ایرانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟
گندم را نخوانده‌ام؛ ولی در مورد « بامداد خمار » خیلی با شما هم نظر نیستم. تنها ایرادی که شاید بر این رمان وارد باشد، دراز گویی آن است. نویسنده می‌توانست تکه‌هایی را که خواننده خود می‌توانست فرض گیرد از آن حذف کند ولی به‌جز این، چه ایرادی بر این رمان وارد است! در رده زرد قرارش می‌دهیم؛ چون پرفروش بوده و هست! ساختمان « بامداد خمار » ساده و گویا است، و بیان صریح و مستقیم نویسنده یا همان راوی داستان - زن سال‌خورده و تلخ کامی که سرگذشت عبرت آموز خود را برای برادرزاده جوانش، به صیغه اول شخص مفرد، نقل می‌کند و مهم‌ترین قسمت ماجرا این است که نویسنده بر خلاف ملودرام‌های بازاری، که از زمان حسین‌قلی مستعان باب بوده و امروز هم هست، نسخه نمی‌پیچد که راه صواب و ناصواب کدام است و عنصر جوان کتاب کورکورانه راه صواب را بپذیرد، نه او با اختیار کامل به بستر می‌رود و تا صبح به حرف‌های عمه فکر می‌کند. حال برگردیم به واژه « انقیاد » که در سوال شما آمده. آیا در نهایت عمه به انقیاد درآمد! باز هم گمان نمی‌کنم. گمان نمی‌کنم. سوال مهم‌تر. یعنی ادبیات چنین جایگاهی در کشور دارد که کتابی بتواند زنان را به فرمان‌‎برداری بکشاند!
تا حالا جایی ندیده‌ام که فروش بالا دلیلی برای قرار گرفتن یک اثر در رده‌ آثار زرد باشد. اثر زرد که حالا به قول فرید قدمی در کتاب « سیاست ادبیات » گاه به ادبیات پلیسی، - پلیسی نه با تعریف ژانر که با تعریف ادبیاتی که قصدش بو کشیدن و رَدیابی نوآوری است، هدفش حفظ وضع موجود است - پهلو می‌زند، تعریف خاص خودش را دارد که این‌جا البته مکان و زمانش نیست. ما مسیری طولانی از رمان‌هایی مانند « سووشون » و « خانه‌ ادریسی‌ها » و کارهای گلی ترقی تا آنچه امروز گاه حتی از طرف ناشر‌های بنام نیز منتشر می‌شود؛ اما هیچ ارزشی چه از لحاظ ادبی و چه از لحاظ اجتماعی ندارند طی کرده‌ایم. دلیل پیگیر نبودن آن جریان را شما در چه مواردی می‌بینید؟
فکر کنم بهتر باشد این سوال را به‌جای من از همان ناشران بنامی که ذکر کردید، می‌پرسیدید؛ گرچه فکر نمی‌کنم بشود به صد در صد آثار چاپ شده مهر باطل زد.
در داستان زنان برای نمونه با آنچه در سینما می گذرد گاه شباهت‌هایی با آثار تهمینه میلانی می‌بینیم. یعنی یا همه‌ مردها سیاه هستند و زن‌ها سفید و یا این‌که زن‌ها انگار هستند تا فقط از راه ‌به در بروند. شما دلیل این نگاه را در چه مواردی می‌بینید؟
بهتر است سوال را به چند قسمت مجزا تقسیم کنیم، اول تاثیر سینما بر ادبیات که پاسخ آن این است که این اتفاق مختص ایران نیست و اَمری جهانی است و حتما دو طرفه. یعنی ادبیات از سینما تاثیر پذیرفته و سینما هم به نوبه‌ خود از ادبیات. در قسمتی از سوال تاثیر پذیری فقط زنان نویسنده را مطرح کرده‌اید که فکر کنم پاسخش را دادم و این را مختص فقط زنان نمی‌دانم. قسمت بعدی سوال تک بعدی بودن زنان و مردان در سینمای تهمینه میلانی است که با آن موافقتی ندارم و قسمت آخر سوال که زنان و مردان در کتاب‌های نویسند‌گان زن سیاه و سفیداند؟ آیا به واقع چنین است؟ زری در «سووشون» سیاه و سفید است! بقیه به کنار آذر خانم « قضیه ما و آذر خانم » سیاه و سفید است! و یا زن داستان « قلعه‌ من کجاست » در مجموعه « ترنج قالی » از خودم!
تاربخ هر قدر هم تلاش کند توانایی و ابزار نزدیک شدن به سوژه را ندارد. روایت داستانی اما این قابلیت را دارد. نمونه‌اش کتاب « سیصدوبیست‌وپنج »نوشته‌ حمیدرضا صدر، که با یک روایت دوم شخص خود از یک شخصیت تاریخ معاصر یعنی حسن‌علی منصور روایت منحصر به فردی از یک سال زندگی او به مخاطب ارائه می‌کند. در داستان معاصر زنان اما این تاثیر وقایع تاریخی، سیاسی و اجتماعی را آن هم از نگاه یک زن در اثری برجسته شاهد نیستیم. البته بلقیس سلیمانی تلاش‌هایی کرده است؛ اما در نهایت ابتر مانده است. دلیل این اَمر را چطور می‌بینید؟
نگاه من به تاریخ هرمنوتیکی است. در این نگاه نمی‌توان در تاریخ دنبال منطق علمی گشت، چرا که تبیین تاریخ تابع منطق داستان است نه منطق علمی. یعنی تبیین تاریخی از منطق علمی علیت، استقرا و قیاس پیروی نمی‌کند. موضوع تاریخ نگاری شناخت کنش انسانی است، بنابراین گریزی از روایت ندارد. این کنش‌ها زمان‌مند هستند. از جایی آغاز می‌شوند، در مسیری پیش می‌روند و این پیشروی به سوی هدفی است که گاه به‌دست می‌آید و گاه چنین نمی‌شود. پس من فرق چندانی بین «روایت تاریخی» و « تاریخ روایتی » قائل نیستم. می‌ماند قسمت دوم سوال که به نوعی حکم است، در داستان زنان تاثیر وقایع سیاسی دیده نمی‌شود؟ آیا این طور است! « سووشون » خانم دانشور را که همه خوانده‌ایم یا « بر بال باد » پارسی‌پور و یا « خانه‌ ادریسی‌ها » اثر دست غزاله علیزاده و ... .
البته بیشتر نگاه به داستانِ زنان در یک دهه‌ اخیر مطرح بود. در این صورت بله سووشون و خانه‌ ادریسی‌ها این نگاه را دنبال می‌کنند. چه آینده‌ای را برای داستان زنان متصور هستید؟
حتما تاریک‌تر از داستان مردان نخواهد بود و از سویی چه‌بسا روشن‌تر. زیرا متاسفانه یا خوشبختانه ساختار اقتصادی خیلی از خانواده‌ها هنوز بر پایه‌ ساختار سنتی می‌گردد و زن هنوز به اندازه مرد نان‌آور خانواده به حساب نمی‌آید؛ پس اوقات فراغت بیشتری برای پرداختن به نوشتن دارد و در عین حال چون دیگر زن خانگی نیست و نویسنده اغلب زندگی زیسته را می‌نویسد، احتمالا سوژه‌هایش بهتر و متفاوت‌تر هم خواهد بود. البته از سوی دیگر رفقا در مطبوعات بیشتر هوای هم‌جنسان مرد خود را دارند و شاید بسیاری از کتاب‌ها و داستان‌های خوب بیایند و بروند و کسی خبردار هم نشود و متاسفانه این می‌تواند بر سرنوشت داستان زنان تاثیر سوء بگذارد.
به عنوان یک نویسنده، بازخورد داستان‌های شما از طرف مخاطب‌های زن چگونه بوده است؟
بسیار از انتظارم فراتر بوده، با توجه به این‌که نه ناشر صاحب نامی داشته‌ام و نه پخش قابل قبولی برای کتابم. ولی برایم جالب است که هم خودم و هم کتاب‌هایم بین مردم و به خصوص زنان شناخته شده هستیم و از آن مهم‌تر کتاب‌هایم مابین بسیاری از همکاران نویسنده‌ام محبوب هستند و این موتور خوبی است که مرا به نوشتن و بیشتر نوشتن ترغیب می‌کند.
از شما تا حالا فقط داستان کوتاه منتشر شده است. با توجه به چیره‌دستی شما در پرداختن به درون زندگی آدم‌ها و این نکته که رمان به هر حال فرصت بیشتری به شما برای پرداختن به این اَمر می‌دهد، آیا در بخش رمان هم اثری دارید؟
بله دارم. یکی در دست تالیف است و دیگری تمام شده و منتظر است تا بار دیگر بازبینی و بازنویسی شود. تا چه پیش آید.
در کتاب « ترنج قالی » داستانی خوش ساخت و محکم به نام قضیه ما و آذر خانم است که ما را به یاد داستانی عالی از منیرو روانی‌پور به نام « کنیزو » می‌اندازد. در همه‌ سال‌های داستان نویسی آیا نویسنده‌‌ای بوده که از کارش خوش‌تان آمده باشد و یا تحت تاثیرش قرار گرفته باشید؟
« قضیه ما و آذر خانم » ماجرای پایان ناپذیر زن علیه زن است. درست می‌گویید به مانند « کنیزو »ی روانی‌پور و یا « آفتاب غروبگاه » فاکنر. و چه دردناک است این کشف که گاهی کاری که زنان علیه هم می‌کنند، چه در محیط خانگی و چه در اجتماع، بسیار دردآورتر از کاری است که مردی احیانا ضد زنی انجام بدهد. و البته همان‌طور که می‌دانید و حتما داستان را خوانده‌اید، تم داستان بسیار چند وجهی است. بخش دوم سوال شما؛ همه را دوست می‌دارم. از بعضی‌ها یک یا دو تک داستان را و بعضی دیگر بسیاری از آثارشان.
شما علاقه بسیاری برای نقب زدن به دنیای درونی و نقاط تاریک و کابوس‌های آدم‌ها دارید. برای نمونه در کتاب « با شیرینی وارد می‌شویم » داستان نان سنگک به موشکافی و انگیزه‌های یک تجاوز می‌پردازد. که انصاف داستان بسیار خوب و خوش پرداختی هم است. یا در کتاب « ترنج قالی » در داستان پیراهن کودکی، شما به واکاوی و مرور کابوس‌ها و گذشته‌ زنی باردار می‌پردازید. یا دوباره در همین کتاب در داستان نقاشی، که با چند نقاشی و با زبانی بسیار قوی وارد دنیای یک کودک شده‌اید. دلیل این واکاوی شما در شخصیت آدم‌های داستان‌های‌‌تان چیست؟
همین‌طور است که می‌گویید. داستان برایم با یک سوال ایجاد شد؛ ماهیت تجاوز. این‌که در ذهن متجاوز چه می‌گذرد و چطور می‌شود که خود را محق می‌داند به بدن و روح دیگری تجاوز کند؟ با شما موافقم. بسیار داستان خوش ساختی از کار در آمده است. در این داستان موفق شده‌ام کاملا در پوست شاگرد نانوا بروم تا بدانم به واقع چه در سرش گذشت و او را به آن‌جا کشاند که به دختر دانشجو تجاوز کند. او برایش « دیگری » بود و در مکانیسم روحی انسان آسیب به دیگری همیشه جایز است. داستان « پیراهن کودکی » از کتاب « ترنج قالی » باز هم به مقوله تجاوز پرداخته و این‌بار آسیب شناسی قربانی انجام گرفته است؛ این‌که چگونه برای تمام عمر این بار را بر دوشش حمل می‌کند. گمان می‌کنم در هردو داستان موفق شده‌ام برای معنا فرم مناسب با آن‌را به‌کار ببرم و حتما این در موفقیت این دو داستان کمک حال بوده است. داستان « نقاشی» از کتاب ترنج قالی کاملا دیالوگ محور است و از طریق گفتگوی یک مددکار با کودکی که شاهد قتل پدرش بوده با همه زندگی خانواده او آشنا می‌شویم، هماهنگی فرم و معنا را در این داستان دوست می‌دارم.

منبع:http://www.roozannews.ir/news/10558




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

به مناسبت روز جهاني محيط زيست

 روز پنجم ژوئن، برابر با 16 خرداد، روز جهاني محيط زيست است. مجمع عمومي سازمان ملل متحد براي نخستين بار در سال ۱۹۷۲ اين روز را به عنوان «روز جهاني محيط زيست» نامگذاري کرد. هدف از نامگذاري اين روز، افزايش آگاهي مردم براي حفظ محيط زيست و ترغيب دولت ها به اتخاذ تدابيري براي مقابله با تخريب محيط زيست و گونه هاي زيستي جانوري اعلام شد.

 واقعيت اين است که از نيمه دوم قرن بيستم به بعد تحولات سريع و بي سابقه اي در محيط زيست جهان به وقوع پيوسته است. اثرات ويرانگر مناسبات توليدي حاکم، بر طبيعت و محيط اطرافش سرعت سرسام آوري به خود گرفته است. ديگر تقريباً هيچ زيستگاه طبيعي در سطح زمين وجود ندارد که لااقل اندکي دستخوش تغيير نگرديده باشد. کره زمين بطرز خطرناکي در حال از بين رفتن است. البته همزمان مبارزه براي حفظ محيط زيست گسترش پيدا کرده و مبارزه عليه نقش ويرانگر نظام سرمايه داري بر طبيعت پيرامون همواره عرصه اي از جدال و کشمکش جنبش هاي طرفدار محيط زيست و ديگر جنبش هاي پيشرو اجتماعي بوده است.

 امروزه اغلب مسايل و مشکلات و تنگناهاي زيست محيطي ديگر بعنوان يک موضوع محلي و يا حتي ملي بشمار نمي آيند و با توجه به وابستگي متقابل و غير قابل تفکيک محيط زيست با مباحث کلان انساني از جمله اقتصاد، فرهنگ، توسعه، سياست، اخلاق و بويژه نوع خاص آن يعني جغرافياي سياسي و بسياري ديگر از جنبه هاي مادي و معنوي حيات انسان ها، امري جهاني به حساب مي آيد. در واقع هر مشکل زيست محيطي هر اندازه محدود به نظر برسد و حتي محدود در داخل مرزهاي قراردادي يک کشور، مشکلي براي کل جهان و نوع بشر بشمار مي آيد.

 توجه به محيط زيست و حفظ سلامتي انسان و كليه موجودات كره زمين يکي از اصول اساسي در بقاي زندگي و استفاده از نعمات طبيعي است كه به وفور در اختيار ما قرار دارد. مشاهده روزانه خود ما و ارزيابي هاي کارشناسان اين عرصه که در خدمت سرمايه نيستند، اين واقعيت را توضيح مي دهند که اساساً بيشتر بلاهايي که بر سر محيط زيست مي آيد، ناشي از دست درازي هاي حريصانه صاحبان ثروت و قدرت است و اگر جامعه بگونه اي ديگر اداره شود و نظم توليد و مصرف بگونه اي ديگر سازمان داده شود که اساسش پاسخ گويي به نيازهاي واقعي بشر باشد و همه چيز براي همه باشد و انسان ها حساب شده و با نقشه تنها به اندازه نيازهاي شان از منابع طبيعي بهره برداري کنند و نقشه مند و کارشناسانه منابع تجديد شونده را بازسازي کنند، طبيعت آسيبي جدي نخواهد ديد و نظام زيست محيطي با بحران روبرو نخواهد شد.

 اگر چه حفظ محيط زيست وظيفه دولت ها و حکومت ها است و براي جلوگيري از تخريب محيط زيست بايد دولت ها را تحت فشار گذاشت، اما آحاد مردم هم بدرجاتي مي توانند سهمي در جلوگيري از تخريب زياده از حد آن داشته باشند. انسان ها مستقل از اينکه دولت ها تا چه اندازه در حفظ محيط زيست نقش خواهند داشت مي توانند "اخلاق محيط زيستي" خود را تقويت کنند.

 اخلاق محيط زيستي، نوعي از رفتار انسان مسئول و متمدن امروزي است که بدون تذکر کسي، به: طبيعت، محيط زيست و به قانونمندي هاي زيست محيطي، احترام مي گذارد و خود را مسئول به رعايت حفظ محيط زيست خويش مي داند و مي کوشد در محدوده اختيارات و حريم زندگي خود در حفظ محيط زيست نقش داشته باشد. همينکه افراد در مصرف برق، در مصرف آب، در مصرف هر چيز ديگري اسراف نمي کنند، همينکه انسان ها توجه به بهداشت محيط دارند و از ريختن آشغال در معابر و پارک ها و کوچه و خيابان پرهيز مي کنند، همينکه انسان ها در مي يابند که وجود موجودات زنده حيواني و نباتي حلقه هايي از چرخه زيست محيطي هستند و نبايد نابودشان کرد، همينکه سعي دارند دورريزها را تفکيک و بازيافت کنند، همينکه انسان ها بي رويه از نايلون و کيسه هاي پلاستيکي و ظروف يک بار مصرف استفاده نمي کنند، همه اين کارهاي کوچک و شدني در حد خود سلامتي محيط زيست را بيشتر مي کند. طبعاً کساني که به اين درجه از حساسيت برسند که خود همين نکات پيش پا افتاده را رعايت کنند، قطعاً ديگران را هم تشويق خواهند کرد که مثل خودشان به محيط دور و برشان حساس باشند. اخلاق محيط زيستي، اينگونه عموميت مي يابد. اما بي گمان در نظامي که همه چيز بر پاشنه گردش سرمايه و کسب سود مي چرخد و براي سوداندوزي همه چيز از جمله محيط زيست قرباني مي شود، رواج فرهنگ و اخلاق محيط زيستي به تنهايي کافي نيست بلکه بايد با مناسباتي در افتاد که به حکم ماهيت ذاتي اش هر روزه بدون توجه به پيامدهاي آني و دراز مدت آن گوشه اي از طبيعت را به ويراني مي کشد.

در اين ميان ايران تنها با دو دهم درصد از سهم اقتصاد جهاني جايگاه دهمين تخريب کننده محيط زيست را در جهان دارد. جمهوري اسلامي براي پوشاندن مسئوليت خود در تخريب محيط زيست فريبکارانه، مانند موارد مشابه ديگر، به جاي يک روز يک هفته را به اين مناسبت اختصاص مي دهد. اما کار تخريب محيط زيست در نتيجه سياست هاي غلط به جايي رسيده است که با اينگونه نمايشها پرده پوشي نمي شود. درياچه ها رو به خشک شدن مي روند، تالابها خشک مي شوند، جنگلها در آتش مي سوزند، بيابانها پيشروي مي کنند،سوخت ناقص مليونها اتومبيل، فضاي شهرها را خفقان آلوده کرده اند و موارد بسياري ديگر از تخريب محيط زيست مستقيما ناشي از سياستهاي اقتصادی اجتماعی نادرست جمهوری اسلامي است.




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

ازمابپرس؛ مقاومت به آنتي‌بيوتيک يعني چه؟

 

مقاومت به آنتي‌بيوتيک چه معنايي دارد؟

برخي تصور ميکنند مقاومت به آنتي بيوتيک به اين معناست که بدن انسان به آنتي بيوتيک مقاوم مي‌شود. اين برداشت نادرستي است. مقاومت به آنتي بيوتيک يعني ميکروب سپري دفاعي اختراع کرده که آنتي بيوتيک بر آن بي تاثير است.

اما چطور چنين چيزي پيش مي‌آيد؟ فرض کنيد آنتي‌بيوتيک بمبي است که بر روي ارتش دشمن (ميکروب) ريخته مي‌شود. آنتي‌بيوتيک مخصوصا اگر وسيع الطيف باشد، يعني اين که مثل بمباران کور هر ميکروبي را که دم دستش بيايد مي‌کشد. البته که تمام ميکروب‌هاي بدن مضر نيستند. برخي از اين ميکروب‌ها نه تنها بيماري‌زا نيستند بلکه مفيد هم هستند. بنابراين آنتي‌بيوتيک ميکروب‌هاي خوبي را هم که دشمن ميکروب‌هاي بيماري‌زا هستند از بين مي‌برد. ميکروب‌ها براي زنده ماندن و رشد و تکثير به منابع غذا و انرژي نياز دارند و باکتري‌هاي خوب و بد با هم بر سر اين منابع رقابت ميکنند. بنابراين اگر آنتي‌بيوتيک دقيق و درست مصرف نشود، ميکروب‌هاي خوب را که با ميکروب‌هاي بد در رقابتند از بين مي‌برد.

حال تصور کنيد که آنتي‌بيوتيک تمام ميکروب‌هاي بد و خوب را کشته است اما کافي است يک ميکروب بد جهش ژنتيکي پيدا کرده باشد، اتفاقي کاملا طبيعي که بسيار پيش مي‌آيد.. اگر اين جهش باعث بي‌اثر شدن آنتي‌بيوتيک شود مثل اين است که شما بمبي داريد که ديگر بر دشمن کارگر نيست. بنابراين شما حجم و ميزان بمباران را هر چه بيشتر کنيد نتيجه بدتر است، دوستان کشته مي‌شوند و جا براي دشمنان بازتر مي شود.

ميکروب‌ها در انتقال اطلاعات شايد از انسان‌ها پيشرفته‌تر باشند. همانطور که در شبکه‌هاي اجتماعي ناگهان يک خبر به سرعت تکثير مي‌شود و همه از آن مطلع مي‌شوند، ميکروب‌ها نيز ژني را که باعث مقاومت آنها مي‌شود به سرعت همرسان مي‌کنند. درست مثل اينکه شما موبايل و لپ‌تاپ‌تان را آپديت مي‌کنيد تا بر عليه ويروس‌هاي جديد محافظت شود، ميکروب‌ها هم مرتب خود را آپديت مي‌کنند.

حال اگر بمب قديمي کارگر نباشد بايد به سراغ بمب جديد رفت. اما همانطور که گفته شد ميکروب‌ها بالاخره راه دفاع را ياد گرفته و آن را همرسان مي‌کنند. نتيجه آنکه دائم ميکروب‌هاي خوب که مي توانند در رقابت با ميکروب‌هاي بد عرصه را بر آنها تنگ کنند از بين مي‌روند و جا براي رشد و تکثير ميکروب‌هاي بد بازتر مي‌شود. آنچه امروز سبب نگراني است وجود ميکروب‌هايي است (که به آنها ابرميکروب مي‌گويند) که هيچ يک از سلاح‌هاي ما (آنتي‌بيوتيک) بر آنها کارگر نيست. آنتي‌بيوتيک تازه‌اي که پژوهشگران بر روي توسعه آن کار مي‌کنند، به منظور مقابله با اين ميکروب‌ها ساخته شده است.

 

داستان اين آنتي‌بيوتيک چه معنايي براي زندگي روزمره ما دارد و بايد چه کار کنيم؟

اول آنکه آنتي‌بيوتيک را فقط عامل سلامت ندانيم. ترديدي نيست که آنتي بيوتيک‌ها براي بقاي بشر در روزگار کنوني اهميت حياتي دارند اما بايد هميشه در ياد داشته باشيم که آنتي بيوتيک ميکروب‌هاي خوب بدن را هم مي‌کشد و راه را براي ميکروب‌هاي بد باز مي‌کند. بياييد از مثال جنگ استفاده کنيم.

فرض کنيم ما مي‌دانيم که منطقه‌اي در کنترل دشمن است (مثل اينکه برخي ميکروب‌هاي دشمن مثلا در روده ما باشد). اگر براي کشتن نيروهاي نظامي دشمن تمام شهر را از بالا بمباران کنيم، بسياري از مردم محلي که مخالف دشمن و دوست ما هستند از بين خواهند رفت. نتيجه اينکه مقاومت محلي عليه دشمن کم مي شود و همه مي‌دانيم که اين چقدر خطرناک است.

بنابراين خوردن آنتي بيوتيک اگر کاري حساب شده و به دقت فکر شده نباشد نه فقط به ما بلکه به تمام انسان‌ها لطمه خواهد زد. به اين معنا که ميکروب‌هايي را مقاوم خواهد کرد که مي‌توانند باعث بيماري انسان‌هاي ديگر شوند.

آيا به نظر شما منطقي است که براي مبارزه با دشمن هر يک از ما راسا و شخصا تعدادي بمب را به صلاحديد خود به سمت نيروهاي دشمن پرتاب کنيم؟ بعيد است کسي اين کار را منطقي بداند. اگر اين کار لازم باشد ما آن را به متخصصان نظامي و امنيتي واگذار مي کنيم. همين استدلال هم در مورد آنتي بيوتيک صادق است. تجويز آنتي بيوتيک را به پزشک واگذار کنيد.

اگر پزشک براي شما آنتي بيوتيک تجويز کرد حتما سوال کنيد که اين آنتي بيوتيک در بدن شما چه خواهد کرد و از همه مهمتر چقدر نياز به آنتي بيوتيک وجود دارد؟ اگر مصرف آنتي بيوتيک الزامي نيست (مثل بسيار از موارد سرماخوردگي و گلودرد که ويروسي هستند و آنتي بيوتيک بر آن بي‌تاثير است) بهتر است مصرف نکنيم. در اين موارد نه تنها ويروس هيچ آسيبي نمي‌بيند بلکه فقط ميکروب‌هايي که دوست ما هستند کشته مي‌شوند.

آنتي‌بيوتيک جديد را چطور مي‌شود تهيه کرد؟

اين سوالي بسيار عجيب است. مثل اين است که گفته شود يک بمب جديد اختراع شده و مردم عادي به دنبال اين باشند که چطور آن را بخرند. اينکه آنتي‌بيوتيک جديد کي وارد بازار مي شود و در چه مواردي استفاده مي‌شود و فوايد و مضرات آن چيست موضوعي است که بايد به متخصص يعني پزشک واگذار شود.

بنابراين موضوع آنتي بيوتيک مثل مبارزه با دشمن است:

۱- از بمباران کور و بي ملاحظه و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب پرهيز کنيد؛ يعني سرخود آنتي‌بيوتيک نخوريد. اگر چنين کنيد احتمال رشد و تکثير ميکروب هاي دشمن را در بدنتان زياد مي‌کنيد.

۲- بمباران سراسري (مصرف آنتي‌بيوتيک) را فقط به عنوان آخرين راه در نظر بگيريد و حتما با متخصصان به دقت مشورت کنيد. به اين فکر کنيد که آنتي بيوتيک ميکروبهاي دوست را هم مي‌کشد.

آنتي‌بيوتيک هايي که ما امروزه در اختيار داريم موشک‌هاي هدايت شده دقيقي نيستند که فقط ميکروب‌هاي دشمن را هدف قرار دهند. به احتمال قريب به يقين بشر روزي چنين آنتي‌بيوتيکهايي را خواهد ساخت اما فعلا آنتي‌بيوتيک‌هاي ما مثل بمباران کور است که تمام منطقه تحت نفوذ دشمن را بمباران مي‌کند به اين اميد که تمام دشمنان کشته شوند، اما بي‌ترديد دوستان زيادي هم کشته خواهند شد.




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید
انیشتین گفته بود تنها فردی که آرزوی دیدار او را دارد، چارلی چاپلین است؛ که او را ملاقات کرد.

اما این دو اسطوره قبل از اولین ملاقات در نمایش فیلم "روشنایی‌های شهر" در بیستم ژانویه 1931 با هم دوستان نزدیک بودند.

این دو نابغه که توسط "کارل لمله" رئیس "یونیورسال استودیو" به یکدیگر معرفی شده بودند، بلافاصله وجه اشتراک پیدا کرده و یکدیگر را ملاقات کردند. چارلی، آلبرت و همسرش "السا" را به شام دعوت کرد و این دیدار آغاز دوستی زیبای آن‌ها بود.

در سال 1916، چاپلین به یک پدیده جهانی تبدیل‌شده بود.


 انیشتین مدام به خانه چارلی رفت‌وآمد می‌کرد. چاپلین گفت انیشتین انسانی بسیار آرام با انرژی فکری فوق‌العاده و خلق‌وخویی بسیار احساسی است. همچنین از السا گفت که درباره نحوه رسیدن آلبرت به نظریه نسبیت توضیح داده بود.

ظاهراً یک روز صبح هنگام خوردن صبحانه رفتار عجیب و بی‌قراری داشت، گویی چیزی را گم کرده است. پس از اتمام صبحانه، پشت پیانو نشست و نیم ساعت پیانو نواخت. سپس برای مطالعه به اتاق خود رفت. نزدیک به دو هفته مشغول مطالعه بود و زمانی که از اتاق خارج شد، نظریه نسبیت را بر روی دو ورق کاغذ نوشته بود.

ماجرای جالب دوستی دلقک و دانشمند معروف


در اولین دیدار، این دو نابغه که هر دو کراوات سیاه بر تن داشتند وارد سالن نمایش فیلم شدند. دیگر حضار برایشان دست زدند و گفته می‌شود این مکالمه میان آن‌ها ردوبدل شد:

انیشتین: "بیش از هر چیز جهانی بودن هنر تو را ستایش می‌کنم. در فیلم‌هایت یک کلمه هم نمی‌گویی بااین‌حال تمام دنیا حرف تو را می‌فهمند."

چاپلین:" درست است. اما شهرتِ تو بیشتر است... کل دنیا تو را ستایش می‌کند درحالی‌که هیچ‌کس نظریه تو را نمی‌فهمد."

ماجرای جالب دوستی دلقک و دانشمند معروف


گرچه قرار بود نمایش فیلم مرکز اصلی توجه باشد، اما این دو نابغه موضوع اصلی بحث رسانه‌ها و مهمان‌ها شدند. زندگی‌نامه نویس انیشتین ورود مشترک آن‌ها را "یکی از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌ها در هالیوود" توصیف کرد.


ماجرای جالب دوستی دلقک و دانشمند معروف +تصاویر
 
ماجرای جالب دوستی دلقک و دانشمند معروف +تصاویر
 
ماجرای جالب دوستی دلقک و دانشمند معروف
"روشنایی‌های شهر"، یکی از بهترین آثار چاپلین


بسیاری تصور کردند انیشتین و همسرش به‌عنوان مهمانان عادی دعوت‌شده‌اند، اما چاپلین آن‌ها را به‌عنوان دوستان نزدیکش دعوت کرده بود. چاپلین درباره تأثیر و موفقیت این فیلم بسیار نگران بود. اما روشنایی‌های شهر به یکی از معروف‌ترین فیلم‌های او تبدیل شد.  



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید
موزه ملی کانادا این روزها بازدیدکنندگان بسیاری بیشتری نسبت به گذشته دارد.
 
  به گزارش میزان، موزه ملی کانادا این روزها بازدیدکنندگان بسیاری بیشتری نسبت به گذشته دارد. پس از حدود ۶ سال فعالیت دانشمندان سالم‌ترین و کامل‌ترین فسیل کشف شده از یک دایناسور توسط بشر در این موزه به نمایش درآمده است.
 
این فسیل شگفت‌انگیز در سال 2011 کشف و پس از پنج سال عملیات مونتاژ و بازسازی بخش‌های آسیب‌دیده در نمایشگاه کانادا برای بازدید علاقه‌مندان آماده شده است.

شاخه نودوسورها در دوره زمانی بین 110 تا 112 میلیون سال قبل در زمین می‌زیسته‌اند که علت پیدایش و ناپدید شدن سریع این گونه هنوز مشخص نیست.
 
 



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

در باره تب خونريزي دهنده کريمه کنگو چه بايد بدانيم؟


هر سال در فصل گرما گزارش‌هايي از شيوع برخي بيماري‌ها منتشر مي‌شود که تب خونريزي دهنده کريمه کنگو يکي از آنها است. اعلام شده که اين بيماري در ايران امسال دست‌کم ۲۸ نفر را مبتلا کرده است. در باره اين بيماري چه بايد بدانيم؟
تب خونريزي‌دهنده کريمه کنگو چگونه منتقل مي‌شود؟
اين يک بيماري ويروسي است که نوعي کنه سخت هم مخزن و هم ناقل آن است. اين ويروس مي‌تواند بسياري از حيوانات اهلي و وحشي را مبتلا کند. انسان هم در صورت تماس با حيوان مبتلا يا کنه آلوده به ويروس ممکن است مبتلا شود. اين ويروس بيشتر حيوانات را مبتلا مي کند، اما موارد تک گير يا اپيدمي انساني هم مي‌تواند اتفاق بيفتد. پرندگان بجز شترمرغ در مقابل اين ويروس مقاوم هستند. تماس با فرد مبتلا هم مي‌تواند باعث بيماري شود.
آيا بيماري تازه وارد ايران شده است؟
اين بيماري در ايران اولين بار در کتاب گنجينه خوارزمشاه جرجاني در حدود سال ۱۱۱۰ توصيف شد و در سال ۱۹۷۰ وجود بيماري در ايران ثابت شد.
اين بيماري در حيوانات چه علائمي دارد؟
در حيوانات اهلي مثل گاو و گوسفند بيماري علائم مشخصي ندارد و حداکثر باعث تب مي‌شود، بنابراين کارکنان کشتارگاه‌ها و سلاخ‌خانه‌ها به احتمال زياد متوجه بيماري دام نخواهند شد.


علائم بيماري در انسان چيست؟
شيوع بيماري بيشتر در فصل گرم سال همزمان با فصل فعاليت کنه است. علائم بيماري در انسان: سردرد، تب شديد، کمردرد و درد مفاصل و عضلات، دل درد، اسهال، استفراغ، قرمزي چشم و سرخي گونه، خونريزي (مثلا بصورت نقطه‌هاي ريز مثل سر سوزن يا خونريزي‌هاي وسيعتر يا خون دماغ)، يرقان.
علائم بيماري يک تا سه روز بعد از نيش کنه آلوده يا پنج تا شش روز بعد از تماس با حيوان آلوده ايجاد مي‌شود. بعد از چند روز بيماري وارد مرحله خونريزي مي‌شود. خونريزي خطر اصلي براي بيمار است و موارد منجر به مرگ اکثرا به دليلي خونريزي‌هاي شديد داخلي است. مرگ و مير بر اثر بيماري زياد است و به سي درصد مي‌رسد.
آيا اين ويروس واکسن دارد؟
براي دام‌ها واکسن معتبر براي پيشگيري وجود ندارد. در انسان هم واکسن ندارد.
چه درماني براي اين بيماري وجود دارد؟
درمان بيماري در انسان هم بيشتر درمان حمايتي براي رفع عوارض و خطرات بيماري است. داروهاي ضد ويروس براي درمان اين بيماري بکار گرفته شده و تاثير مثبتي هم داشته اما بيماري درمان اختصاصي ندارد.
چه کساني در معرض ابتلا هستند؟
دامداران، کشاورزان، کارگران کشتارگاه‌ها، دامپزشکان و کارکنان بهداشتي و درماني، بخصوص در بيمارستان‌ها.
آيا با خوردن گوشت مي‌توان به بيماري مبتلا شد؟
اين بيماري از راه خوردن گوشت حيوان ذبح شده منتقل نمي‌شود، اين ويروس بيرون بدن از بين مي‌رود بنابراين مگر اينکه فرد بلافاصله گوشت حيوان تازه ذبح شده را خام بخورد احتمال ابتلا وجود ندارد. گوشتي که مهر سازمان دامپزشکي را دارد مي‌توان بدون نگراني مصرف کرد. 




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید
محققان رصدخانه رادیویی هلند موفق شدند با بررسی داده‌های تلسکوپ فضایی هابل، اطلاعاتی از یک کهکشان کشف نشده به دست آورند.
 
  به گزارش میزان، این کهکشان در فاصله 2.4 میلیارد سال نوری از زمین قرار دارد.

این کهکشان که چندین ستاره در آن وجود دارد در پی دریافت امواج ناشی از انفجارهای رادیویی که فقط چند میلی‌ثانیه طول می‌کشند، کشف شده است.

محل وقوع این انفجارها، هسته نوترونی یک ستاره در فاصله 12 کیلومتری صورت فلکی "ارابه‌ران"( Auriga)  بوده است.

در بالای سر پیکر آسمانی گاو، چند ضلعی بزرگی به نام ارابه ران(Auriga) قرار دارد. درخشان‌ترین ستاره این پیکر آسمانی، بزبان(عیوق، Capellaa) است که ششمین ستارهٔ درخشان آسمان است.
 
محققان در ابتدای کار تصور کرده‌اند که به امواجی از دنیای بیگانگان دست یافته‌اند که در حال تلاش برای ارسال پیام بوده‌اند اما مشخص شد که منبع این امواج یک انفجار ستاره‌ای است.

نزدیک‌ترین کهکشان کشف شده به این کهکشان جدید، " FRB 121102" نام دارد که 62 هزار سال نوری از آن فاصله دارد.

این کهکشان پیش از این تنها نمونه‌ از کهکشان‌های دارای انفجارهای رادیویی بود.

محققان اعلام کرده‌اند که یک خوشه‌ ستاره‌ای در لبه‌های این کهکشان قرار دارد که گستردگی آن به تنهایی حدود 4400 سال نوری است.
 
 میزان گستردگی این کهکشان حدود 20 هزار سال نوری است. این میزان در کهکشان راه شیری 100 هزار سال نوری است.

امواج ارسال شده از طرف این کهکشان برای اولین بار در ماه دسامبر سال 2016 ثبت شده و در دانشگاه مونترال کانادا و یک رصدخانه در پروتوریکو مورد ارزیابی قرار گرفت.



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

آنالیز جمجمه انسان های اولیه نشان می دهد، مغز اجداد ما بسیار پیچیده بوده است. البته مغز آنها به بزرگی مغز انسان های مدرن نیست. محققان می گویند، گونه های انسان های اولیه به تازگی کشف شده دارای جمجمه ای بوده اند که تنها اندکی از جمجمه شامپانزه ها بزرگتر بوده است، اما مغز این انسان های اولیه به طرز شگفت آوری شبیه مغز ما بوده است.

 
انسان های اولیه کوچک اما باهوش بوده اند!

این یافته های جدید از فرضیه ای پشتیبانی می کند که نشان می داد، انسان های اولیه دارای رفتارهای پیشرفته ای مانند، کار تیمی و تدفین مردگان بوده اند، این در حالی است که هنوز به درستی نمی دانیم، انسان های اولیه دقیقا در چه زمانی می زیسته اند.

در سال ۲۰۱۳، دیرینه شناسان خبر از یک کشف بزرگ دادند. دیرینه شناسان در اعماق غاری در آفریقای جنوبی حفره ای مملو از استخوان  انسان ‌های اولیه کشف کردند. بررسی های دیرینه شناسان نشان می داد، به نظر این انسان ‌تبارها، اجساد مردگان خود را در این حفره نگه‌ داری می ‌کردند. این نخستین باری بود که چنین رفتارهای آئینی در گونه دیگری به‌ جز هومو سایپنس ها و نئاندرتال ها مشاهده می‌ شد.

گونه جدید هومو نالدی نام‌ گذاری شد. از زمان کشف اولیه این فسیل‌ ها در ۲۰۱۳، در غاری به نام طلوع ستاره در فاصله ۵۰ کیلومتری شهر ژوهانسبورگ، تیم بین ‌المللی متشکل از ۶۰  دانشمند در حال مطالعه ویژگی های کالبدشناختی استخوان ‌ها (گفته می ‌شود ۱۵۵۰ قطعه استخوان کشف ‌شده متعلق به ۱۵هومونالدی بوده اند) هستند.

انسان های اولیه کوچک اما باهوش بوده اند!
تصویر هنری از هومو نالدی، نام این‌گونه از روی محل کشف آن نام‌ گذاری شد. نالدی در زبان سوتو که یکی از زبان ‌های محلی آفریقای جنوبی است، به معنی ستاره است

پروفسور لی برگر که رهبری این پروژه را بر عهده دارد، می‌گوید، هومو نالدی می ‌تواند به ‌عنوان پلی مابین پستانداران ابتدایی ‌تر و انسان در نظر گرفته شود. این فسیل ‌ها دارای تلفیق خارق‌العاده‌ ای از ویژگی ‌های مدرن و ابتدایی هستند، به‌ جز این رازهای کشف نشده زیادی باقی‌ مانده است. یکی از این رازها سن فسیل ‌ها است.

تکنیک ‌های کنونی تعیین سن و تاریخ‌ گذاری زمین‌ شناختی نتیجه ‌ای در برنداشته است. از این ‌رو، تخمین ‌های متفاوتی از ۲.۵ میلیون سال تا حتی ده‌ ها هزار سال در مورد سن این فسیل ها مطرح ‌شده است.

پروفسور کریس استرینگر رئیس بخش سرمنشأ پیدایش انسان در موزه تاریخ طبیعی لندن، می ‌گوید: "هومو نالدی از برخی جهات، مانند شکل دستان، مچ و پاها شباهت بسیاری به انسان ‌های مدرن دارد. از سوی دیگر مغز کوچک هومو نالدی که تنها به ‌اندازه یک ‌سوم مغز یک فرد بالغ است، و شکل قسمت بالای بدن، شباهت بسیاری به انسان‌ های اولیه و گونه‌ های بسیار ابتدایی مانند هومو هابیلیس دارد که بیش از ۱.۵ میلیون سال قبل می‌ زیستند.”

انسان های اولیه کوچک اما باهوش بوده اند!
هومو نالدی از برخی جهات، مانند شکل دستان، مچ و پاها شباهت بسیاری به انسان ‌های مدرن دارد. از سوی دیگر مغز کوچک هومو نالدی که تنها به ‌اندازه یک ‌سوم مغز یک فرد بالغ است، و شکل قسمت بالای بدن، شباهت بسیاری به انسان‌ های اولیه و گونه‌ های بسیار ابتدایی مانند هومو هابیلیس دارد که بیش از ۱.۵ میلیون سال قبل می‌ زیستند

براساس این ویژگی ها، هومو نالدی ها می‌توانند یکی از نخستین گونه‌ های کشف‌ شده انسان یا گونه ‌ای که بسیاری از ویژگی ‌های مراحل اولیه تکامل انسان در آن باقی‌ مانده باشد. اما اندازه جمجمه هومو نالدی ها تقریبا یک سوم انسان های مدرن است، آیا این چنین مغز کوچکی برای انجام رفتارهای پیچیده ای همچون کار گروهی و یا حتی دفن مردگان طراحی شده است؟

تیم برگر چنین فکر می کند. این تیم تحقیقاتی با استفاده از قطعات جمجمه های فسیلی، قالب هایی از مغز هومو نالدی ها ساخته اند. اما چیز تعجب بر انگیز در مورد این کشف، شباهت بخش لوب پیشانی هومو نالدی به انسان های مدرن است. لوب قدامی بخشی از مغز پستانداران است که تصور می شود، برخی از قابلیت های پیشرفته از جمله صحبت کردن مرتبط به این لخته از مغز باشد.

در این بخش از مغز ما، الگوی فرورفتگی و برآمدگی با جمجمه شامپانزه ها کاملا متفاوت است. حال به نظر می رسد، جمجمه هومو نالدی ها دارای الگوهایی مشابه انسان های مدرن هستند.

انسان های اولیه کوچک اما باهوش بوده اند!
مقایسه جمجمه انسان مدرن و هومو نالدی، محققان در این مطالعه جدید، موفق به کشف شباهت بخش لوب پیشانی هومو نالدی به انسان مدرن شده اند. لوب قدامی بخشی از مغز پستانداران است که تصور می شود، برخی از قابلیت های پیشرفته از جمله صحبت کردن مرتبط به این لخته از مغز باشد

این می تواند از فرضیه محققان مبنی بر وجود یک نوع مراسم آیینی مربوط تدفین مردگان، پشتیبانی کند. دیرینه شناسان می گویند، این انسان ‌تبارها، اجساد مردگان خود را در غار نگه‌ داری می ‌کرده ند. این نخستین باری است که چنین رفتارهای آئینی در گونه دیگری به‌ جز هومو سایپنس ها و نئاندرتال ها مشاهده می‌ شود. در واقع فسیل‌ های مربوط به هومو نالدی ها در حفره ‌ای در فاصله ۹۰ متری دهانه غار قرار گرفته بودند.

برخلاف دیگر مکان‌ های باستان‌ شناسی که انسان‌ تبارهای قبلی در آن کشف‌ شده بودند، هیچ‌ گونه فسیل حیوانی و علائم مربوط به گوشت ‌خواران، لاشه  خواران یا حتی فرایندهای طبیعی مانند جریان یافتن آب که دال بر زندگی هومو نالدی در غار بوده باشد، وجود ندارد .محتمل‌ترین امکان این است که هومو نالدی به‌ صورت عمدی اجساد مردگان را در این مکان رها کرده است.

جان هاکس یکی از اعضای این تیم از دانشگاه ویسکانسین مدیسون، می گوید: "وقتی به قالب جمجمه هومو نالدی نگاه می کنیم، متوجه می شویم، درست جمجمه انسان است، تنها کوچک است.”

انسان های اولیه کوچک اما باهوش بوده اند!
تصویر هنری که هومو نالدی ها در حال انتقال اجساد به غار نشان می دهد. برخلاف دیگر مکان‌ های باستان‌ شناسی که انسان‌ تبارهای قبلی در آن کشف‌ شده بودند، هیچ‌ گونه علائمی دال بر زندگی هومو نالدی در غار بوده باشد، وجود ندارد محتمل‌ترین امکان این است که هومو نالدی ها به‌ صورت عمدی اجساد مردگان را در این مکان رها کرده اند

شان هرست یکی دیگر از اعضای این تیم تحقیقاتی از دانشگاه ایندیانا در بلومینگتون، هفته گذشته در خلال نشست انجمن انسان شناسان فیزیکی آمریکا در نیواورلئان، لوئیزیانا، گفت: "فکر می کنم، این یافته بدین معنا باشد که هومو نالدی ها به شدت تمایل به ارتباطات داشته اند.”

هرست می گوید، این مشاهدات ممکن است، به توضیح اینکه چرا گروهی از انسان تباران کوچک مغز به تدفین مردگان علاقمند بوده اند و اینکه چگونه برای حمل اجساد به این حفره های باریک همکاری می کرده اند، کمک کند.

دین فالک محققی از دانشگاه ایالتی فلوریدا در تالاهاسی، با مشاهده قالب گچی هومو نالدی در این مورد با هرست به بحث نشسته است، او می گوید: "با بسیاری از تفاسیر موافقم، اما این تنها یک واکنش اولیه است، برای من، شکل کلی این ناحیه بسیار شبیه میمون است.”

هرست می گوید، واکنش اولیه او هم چنین بوده است، اما او و دیگر محققان با ساعت ها مقایسه جمجمه هومو نالدی با دیگر انسان تباران و میمون ها، بیشتر و بیشتر متقاعد شدند که این بخش از جمجمه، ساختاری بسیار شبیه به مغز انسان مدرن دارد.

سیمون نیبایر از انیستیتوی ماکس پلانک برای انسان شناسی تکاملی، می گوید، این یافته ها از فرضیه ای پشتیبانی می کند که نشان می دهد، ساختار مغز انسان قبل از بزرگ شدن تغییر یافته است. اما سن جوان هومو نالدی از لحاظ زمین شناسی باعث می شود، این یافته ها برای درک منشأ مغز انسان های مدرن که در آن زمان می زیسته اند، کمتر قابل توجیه باشد.

 




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

کارگران معادن زغال سنگ: سهم ما درد و غم و ابتلا است

"مي‌دانيد ۱۵ ساعت کار يدي آن هم در دو شيفت در عمق ۳۰۰ يا ۷۰۰ متري زمين، چه معني دارد؟ تصوري از تاريکي، تنگي نفس يا افت فشار داريد؟"
اين سخنان يک کارگر معدن است که يک سال و نيم از بازنشستگي‌اش مي‌گذرد و به بيماري ريه سياه يا پنوموکونيوز مبتلا است:
"۲۰ ساله بودم که کارگر معدن شدم. يک سال اول دوره‌هاي آموزشي گذاشتند، اما در خلال سالهاي کار دوره‌هاي آموزشي کم شد، تجهيزات هم فرسوده. حالا با اين مريضي که دکترها گفتند مال کار در معدن زغال سنگ است، خانه‌نشين هستم، هر ماه بايد به دکتر مراجعه کنم اما بيمه ما مشکل دارد و روند درماني هم تحت تاثير اين مسئله است."
"قسمت ما معدنچي‌ها درد، غم و ابتلا به هزار و يک بيماري و مشکلات مختلف است."
براساس آمار مرکز آمار ايران در سال ۱۳۹۲ بيش از ۸۴ هزار نفر در بيش از پنج هزار معدن مشغول به کار بودند اما احتمالا اين آمار بيشتر است چون کارگران فصلي يا روزمزد در اين آمار جاي ندارند.
پژوهش مرکز آمار ايران نشان مي‌دهد عمده معادن ايران در اختيار بخش خصوصي است، براساس اين آمار "۹۸ درصد معادن ايران خصوصي" است و فقط "۲ درصد معادن دولتي" است.
معدن زمستان يورت در آزادشهر استان گلستان، هم در زمره "معادن خصوصي" است و سهامداران آن عبارتند از "پنج هزار کارگر بازنشسته معدن، شرکت ذوب آهن اصفهان و شرکت سرب و روي وابسته به بنياد تعاون بسيج."
يک کارگر معدن زغال سنگ مي‌گويد: "بيمه ما بسته به نظر کارفرما است، اگر کارفرما انصاف داشته باشد بيمه رد مي‌کند، در غير اين صورت دست ما به جايي نمي‌رسد، به محض انتقاد، اخراج و قطع حقوق، گزينه پيشرو کارگر معدن است."
در حال حاضر حقوق کارگراني که قرارداد داشته باشند، حدودا بين ماهي ۹۰۰ هزارتومان يا يک ميليون تومان است.
اما عدم پرداخت بموقع حقوق يکي ديگر از مشکلات اين کارگران است. برخي از اين کارگران ممکن است ماهها حقوق دريافت نکنند؛ مثل همين کارگران معدن زمستان يورت که به گفته وزير صنايع، معوقات سال ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ اين کارگران هنوز پرداخت نشده است.
يکي از کارگران معدن زغال سنگ مي‌گويد: "هميشه به همه مقروض هستم. وقتي هر چهار يا شش ماه يکبار حقوق مي‌گيرم، بايد پيش صاحبخانه، بقال محل و ... گردن کج کنم. اگر حقوقم را هم پس از ماهها تعويق پرداخت کنند، يک قرآنش نمي‌ماند، فلاکت دوباره از نو."
وقتي در معدن کارگر روزمزد باشي اوضاع سخت‌تر است. يکي از کارگران روزمزد معدن زغال سنگ مي‌گويد: "بيمه که نداريم، ما پيمانکاري هستيم، وضعيت حقوق و بيمه ما اصلا مناسب نيست. هيچ وقت به ياد ندارم که حقوقم سر وقت پرداخت شده باشد، هر چند وقت يکبار حقوقمان پرداخت مي‌شود. بيمه هم بستگي به کرم کارفرما دارد."
جداي از مسئله حقوق، موضوع ايمني در معدن يکي از موضوعات مهم است و به همين منظور، وزارت صنايع در سال ۱۳۹۴مبلغ ۸۰ ميليارد تومان براي ايمني معادن در نظر گرفت.
به گفته سازمان نظام مهندسي در معدن يورت "هشت دستگاه گاز سنج" نصب بوده است اما حبيب، کارگر معدن يورت، به روزنامه شهروند گفت: "در کل اين معدن چهار دستگاه ديجيتال گازسنج داشت. همه آنها قديمي بودند، تا جايي هم که من يادم هست اين دستگاه‌ها هيچ وقت چک نشدند. بقيه تجهيزات هم تعريفي نداشت. متاسفانه يکي از مهندسان ما در همين حادثه جانش را به خاطر فاسد ‌بودن کپسول اکسيژن از دست داد. او رفت تا به بچه‌ها در عمق تونل کمک کند، کپسول را برداشت تا نفس بکشد ولي نمي‌دانست که کپسول شارژ ندارد."
تعدادي از کارگران معدن زغال سنگ نيز درباره وضعيت ايمني کار گفتند: "کپسول‌هاي اکسيژن اکثرا خالي هستند و بيشتر گازسنج‌ها کار نمي‌کنند. هر بار که قرار است براي بازرسي بيايند، همه تجهيزات کار مي‌کند اما بعد از رفتن بازرسان همه چيز به شکل قبل باز مي‌گردد."
"هر بار که حادثه‌اي در معدن رخ مي‌دهد ما براي چند روز مورد توجه رسانه‌ها قرار مي‌گيريم اما شرايطمان عوض نمي‌شود. بعد از هر حادثه فيلم و تصوير از وضعيت کار ما منتشر مي‌کنند بعد دوباره در همين شرايط دست و پا مي زنيم تا فاجعه بعدي."

برخي از قوانين ايمني معادن در ايران
 براساس آئين نامه معادن در کليه معادن با حداقل ۲۵ کارگر يک نفر مسئول ايمني و يک نفر مسئول بهداشت در نظر گرفته شود.
 همچنين کليه کارگاهها بايد قبل از آغاز به کار هر روز بررسي شود. کارفرما موظف است دستورالعمل آموزش را با توجه به نوع کار به کارگران آموزش دهد.
 تمام تجهيزات و ماشين آلات داخل معدن بايد داراي استاندارد ملي يا يکي از استانداردهاي مورد تائيد سازمان استاندارد ايران باشد.
 تجهيزات خودنجات از مهمترين تجهيزات در معادن زغال سنگ است و همه افراد بايد آن را به همراه داشته باشند و آموزش استفاده از کپسول خود نجات اجباري است.
 نصب گاز سنج از ديگر موارد اجباري است

 

 




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

نتایج یک مطالعه نشان می دهد با وجود اینکه مغز مردان از زنان بزرگتر است اما مغز زنان کارآمد تر است.

به گزارش ایرنا به نقل از روزنامه دیلی میل، محققان هلندی در این مطالعه متوجه شدند ، به رغم این واقعیت که مردان در قیاس با زنان مغزهای بزرگتری دارند اما زنان در آزمون های حافظه عملکرد بهتری دارند.
 
 
مطالعه محققان هلندی که بر اساس اسکن های ام.آر.ای از حدود 900 مرد و زن بود، نشان داد که مغز مردان حدود 14 درصد از مغز زنان بزرگتر است.
 
 
این مطالعه که توسط محققان دانشگاه اراسموس هلند انجام شد، نشان داد که بهره هوشی زنان حدود 3.75 امتیاز از مردان کمتر است و زنان در آزمون های مرتبط با توانایی فضایی به اندازه چشمگیری بدتر هستند.
 
 
دکتر 'دیمیتری وان در لیندن' گفت: ما متوجه شدیم که مغز مردان بزرگتر از مغز زنان است و تجزیه و تحلیل های ما نشان می دهد که این موضوع علت پایین تر بودن متوسط بهره هوشی زنان را در طیفی از آزمون ها توضیح می دهد.
 
 محققان در این مطالعه که در مجله Intelligence منتشر شده است، نوشتند مردان در بیشتر اندازه گیری های هوشی از جمله آگاهی فضایی، امتیازهای بالاتری کسب کردند. اما زنان در آزمون های حافظه از جمله به یادآوردن توالی 18 تصویر بهتر بودند؛ تجزیه و تحلیل ها نشان داد که این توانایی تفاوتی در هوش عمومی آنها ایجاد نمی کند. 
 



تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید

 نکاتي که بايد درباره اچ‌آي‌وي بدانيد


هفته گذشته خبري به نقل از سازمان بهزيستي ايران منتشر شد که بر اساس آن ابتلا از طريق روابط جنسي محافظت نشده که از آن به عنوان موج سوم ياد مي‌شود بيش از ديگر موارد سبب افزايش بيماران اچ‌آي‌وي/ايدز در ايران شده است.
اين خبر همچنين بر اين تأکيد داشت که بسياري از زنان ايران مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز، "در دوران ازدواج بيمار شده‌اند."
اين موضوع سوال‌هايي را درباره اچ‌آي‌وي/ايدز براي مخاطبان ما به وجود آورده است که در اينجا به برخي از اين سوال‌ها پاسخ مي‌دهيم.
علائم اچ‌آي‌وي/ايدز چه هستند و چقدر طول مي‌کشد که علائم بروز کند؟
بيشتر افرادي که اچ‌آي‌وي مثبت مي‌شوند، دو تا شش هفته پس از گرفتن ويروس علائمي شبيه سرماخوردگي يا آنفلوآنزا را تجربه مي‌کنند. تقريبا ۸۰ درصد افراد اچ‌آي‌وي مثبت، به مدت چند هفته اين علائم را تجربه مي‌کنند:
 تب
 گلودرد
 خارش بدن
علائم ديگري هم وجود دارد که ممکن است چندان شايع نباشد و در همه افراد بروز نکند:
 خستگي
 درد مفاصل
 درد عضلاني
 تورم غدد
با توجه به اينکه چنين علائمي ممکن است بر اثر بيماري‌هاي ديگر نيز بروز کنند، اگر فردي اين علائم را تجربه کند، لزوما به معناي آلوده شدن به ويروس اچ‌آي‌وي نيست، مگر آنکه در فاصله کوتاهي پيش از آن رفتار پرخطر انجام داده باشد.
اگر تعدادي از اين علائم را داريد و فکر مي‌کنيد که در چند هفته گذشته در خطر آلودگي به اچ‌آي‌وي قرار گرفته‌ايد، حتما بايد در اولين فرصت آزمايش اچ‌آي‌وي بدهيد.
اين علائم نشانه مبارزه سيستم ايمني بدن با ويروس هستند، اما پس از يک دوره کوتاه چند هفته‌اي اچ‌آي‌وي ديگر تا سال‌ها هيچ علائمي براي بيمار ندارد. اين مرحله از بيماري دوران نهفتگي اچ‌آي‌وي ناميده مي‌شود که مي‌تواند تا ده سال ادامه داشته باشد.
پس از پايان دوران نهفتگي اچ‌آي‌وي، سيستم ايمني بدن بيمار شديدا تخريب مي‌شود که با علائم زير خود را نشان مي‌دهد:
 کاهش وزن
 اسهال مزمن
 تعرق شبانه
 مشکلات پوستي
 عفونت‌هاي مکرر
 بروز ديگر بيماري‌هاي جدي و مرگبار
تشخيص زودهنگام اچ‌آي‌وي در جلوگيري از بروز اين علائم اهميت حياتي دارد و مي‌تواند به کنترل و درمان بيماري کمک کند. به همين دليل پزشکان توصيه مي‌کنند که اگر فردي اعمال پرخطري مانند آميزش جنسي محافظت نشده انجام داده است که فکر مي‌کند خطر ابتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز براي او وجود دارد، بايد بلافاصله براي انجام آزمايش به مراکز درماني مراجعه کند.
هرچه زودتر فرد در مورد بيماري‌اش بداند بهتر است. اين بيماري تا به حال درمان قطعي ندارد، اما مي‌توان با درمان‌هاي موجود تعداد ويروس را کنترل کرد و کاري کرد که طول عمر و کيفيت زندگي بيماران مانند ساير افراد جامعه باشد.
اگر فردي متوجه شد که مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز است بايد چه کند؟
اگر جواب آزمايش اچ‌آي‌وي فردي مثبت باشد، بايد پس از آن به طور مرتب آزمايش خون بدهد تا پيش از شروع درمان ميزان پيشرفت آلودگي به اچ‌آي‌وي بررسي شود. اين آزمايش‌ها شامل بررسي مقدار ويروس در خون بيمار و همچنين تاثير ويروس اچ‌آي‌وي بر سيستم ايمني بدن است.
پس از انجام اين آزمايش‌ها مراحل درمان شروع مي‌شود که هدف آن کاهش ميزان ويروس در خون بيمار است تا به سيستم ايمني بدن فرصت ترميم بدهد و از بروز بيماري‌هاي ديگر مرتبط با اچ‌آي‌وي نيز پيشگيري کند.
اگر بيمار تحت درمان قرار بگيرد، معمولا ميزان ويروس در خون او به اندازه‌اي پايين مي‌آيد که ديگر احتمال بسيار کمي وجود دارد که ويروس را به ديگران انتقال دهد.
تشخيص ابتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز براي بيماران مي‌تواند به قدري ناراحت‌کننده باشد که دچار اضطراب يا افسردگي شوند. کلينيک‌هاي درمان اچ‌آي‌وي/ايدز، معمولا به بيماران مشاوره مي‌دهند تا بتوانند با مشکلات رواني مرتبط با ابتلا به اين بيماري مقابله کنند.
اگر بيمار به روانشناس يا مشاور دسترسي نداشته باشد، معمولا توصيه مي‌شود که سعي کند با ديگر بيماران مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز در ارتباط باشد و از تجربه‌هاي آنها استفاده کند.
فردي که با اچ‌آي‌وي مثبت زندگي مي‌کند، به پزشک، روانشناس و متخصص تغذيه نياز دارد، هر کدام از اين گروه‌ها مي‌توانند به اين بيماران کمک کنند تا اين افراد مانند ساير افراد در جامعه زندگي کنند.
رابطه جنسي امن براي جلوگيري از ابتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز چيست؟
 به هر دونفري که تماس جنسي دارند، توصيه مي‌شود از کاندوم استفاده کنند. افرادي که تمايل دارند با هم جنس خود باشند نيز بايد از کاندوم‌هاي مردانه و زنانه استفاده کنند.
 رابطه جنسي مقعدي باعث نمي‌شود که ويروس اچ‌آي‌وي/ايدز منتقل نشود. حتي گفته مي‌شود که احتمال انتقال از طريق آميزش مقعدي بيشتر از آلت تناسلي است. بنابراين بايد در هرگونه رابطه مقعدي از کاندوم استفاده شود.
 احتمال انتقال ويروس اچ‌آي‌وي/ايدز از طريق رابطه دهاني با آلت تناسلي وجود دارد، ولي کمتر از انواع ديگر روابط جنسي است. به دليل احتمال انتقال ويروس براي رابطه دهاني با آلت تناسلي نيز بايد از کاندوم استفاده شود.
 به هيچ عنوان نمي‌توان از ظاهر کسي متوجه شد که فرد مبتلا است يا خير. بنابراين هر رابطه جنسي با استفاده از کاندوم خطر ابتلا را به اندازه قابل توجهي کاهش مي‌دهد.
نکات مهم و لازم درباره زندگي کردن با افراد مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز چيست؟
بهترين مکاني که بيماران مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز مي‌توانند مورد مراقبت قرار بگيرند، در خانه خود و در ميان افرادي است که آنها را دوست دارند. در سراسر دنيا افراد زيادي با اين بيماري زندگي مي‌کنند و مي‌توانند براي مدت طولاني يک زندگي فعال و پربار داشته باشند.
اگر به عنوان شريک زندگي، خانواده يا دوست با فرد مبتلا به اچ‌اي‌وي/ايدز زندگي مي‌کنيد، نکات زير را در خاطر داشته باشيد:
 به طور مرتب با پزشک فرد مبتلا در ارتباط باشيد تا از آخرين مراحل درمان و مراقبت مورد نياز بيمار مطلع شويد.
 يادتان باشد که ويروس اچ‌آي‌وي از طريق هوا، غذا، آب، قاشق و بشقاب و ليوان، نشيمنگاه توالت، حشرات، حيوانات خانگي و هر چيزي که آغشته به خون، مني، ترشحات واژني يا شير پستان فرد مبتلا نباشد، منتقل نمي‌شود.
 شما از طريق ادرار، مدفوع، استفراغ، آب بيني، بزاق و عرق فرد مبتلا، آلوده به ويروس اچ‌اي‌وي نخواهيد شد مگر آنکه اين موارد به خون بيمار آغشته باشند.
 شما مي‌توانيد به غذا خوردن، لباس پوشيدن و حتي توالت و حمام کردن بيمار کمک کنيد، بدون اينکه خودتان در خطر ابتلا به ويروس قرار بگيريد.
 گرفتن دست، بغل کردن، ماساژ دادن و هرگونه تماس ديگري با فرد مبتلا هيچ خطري براي شما ندارد و حتي براي حمايت عاطفي فرد مبتلا توصيه مي‌شود.
 با توجه به اينکه بيمار مبتلا به به اچ‌اي‌وي/ايدز سيستم ايمني ضعيفي دارد، هميشه يادتان باشد که پيش از تماس با بيمار دستانتان را بشوييد تا باعث انتقال بيماري‌هاي ديگر به او نشويد.
 اگر جايي از بدنتان به خصوص دستانتان زخم يا بريدگي داريد، هنگام تماس با بيمار احتياط‌هاي لازم را انجام دهيد تا خودتان و او را در خطر قرار ندهيد.
 اگر سرماخوردگي يا آنفلوانزا گرفته‌ايد، مدتي از فرد مبتلا به اچ‌اي‌وي/ايدز دور شويد؛ بدن اين بيماران گاهي حتي توان مقابله با يک سرماخوردگي ساده را ندارد.
 تيغ، مسواک، موچين، ناخن‌گير، گوشواره يا هر وسيله ديگري که احتمال آلوده شدن به خون بيمار را دارد، با فرد مبتلا به اچ‌آي‌وي/ايدز به طور مشترک استفاده نکنيد.
 لباس‌هاي بيمار را مي‌توانيد همراه با لباس‌هاي خودتان بشوييد، اما اگر نگران آلودگي آنها به خون يا ديگر مايعات بدن بيمار هستيد مي‌توانيد از آب جوش و سفيدکننده استفاده کنيد.
مهمترين رکن اساسي مرتبط با اچ‌آي‌وي، پذيرش جامعه و خانواده است. اين بيماري فقط از راه تماس جنسي، ترزيق و مادر به نوزاد منتقل مي‌شود. فرد مبتلا بايد به درمان و بازگشت به جامعه تشويق شود. بيماران اچ‌آي‌وي/ايدز نياز به ترحم ندارند، نياز به برخورد يکسان دارند و همه افراد جامعه مي‌توانند در کنترل اين بيماري موثر باشند.




تاریخ: شنبه 27 خرداد 1396برچسب:,
ارسال توسط امید


 

189- انسان میمون مانند چینی

پرموترین انسان زنده که نشانده ارتباط ژنتیکی او با اجداد گذشته بسیار دورش است.




تاریخ: چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:,
ارسال توسط امید

 

تصاویری خارق‌العاده از سیاره پلوتو

 

شاید بتوان گفت که اکنون ناسا توانسته به بهترین دید از پلوتو دست یابد. اما این تصویر مربوط به این روز‌ها نیست. کاوشگر جدید Horizons حدود 16 گیگابایت تصویر را در ماه جولای ثبت کرده است و این تصاویر با سرعت 1 تا 4 کیلوبایت در ثانیه از سرزمین یخ‌ها به زمین فرستاده شده‌اند و در واقع این تصاویر واقعا غیر قابل باور هستند و اطلاعات بسیاری را از پلوتو در اختیار ما قرار می‌دهند. در واقع این تصاویر بهترین عکس‌های ثبت شده از پلوتو هستند و می‌بایست تا ثبت تصاویر دیگر صبر کنیم.

Tombaugh Regio یک منطقه قلب شکل در پلوتو است که از قابلیت معروفی بهره می‌برد و اکنون ناسا توانسته به بهترین دید از آن نسبت به نیم کره دیگرش دست یابد. گفته می‌شود که سطح این کره از نیتروژن مایع تشکیل شده است.

تپه‌ها، کوه‌های کوچک و غبار اتمسفر در زمان غروب آفتاب چیز‌هایی هستند که در این تصاویر از سرزمین یخ زده ثبت شده‌اند.

همان طور که در تصاویر مشاهده می‌کنید در سطح پلوتو کوه وجود دارد و در واقع این کوه‌ها نیز بسیار زیاد هستند. یخچال‌های طبیعی، کوه‌ها و مه چیز‌هایی هستند که از منطقه Sputnik Planum ثبت شده‌اند.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/418113




تاریخ: چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:,
ارسال توسط امید


 

از آب معدنی دماوند تا آبلیموهای شیمیایی و آب میوه های تقلبی: جان یک ملت بازیچه شرکت های جنایتکار

 عصر ایران؛ جعفر محمدی - در هجدهم خرداد 1389 ، جلسه ای در یکی از شرکت های وزارت نفت برگزار شد. دستور کار این جلسه، جمع بندی آزمایش های انجام شده بر روی آب های معدنی/آشامیدنی موجود در بازار بود تا خریدهای وزارت نفت، با توجه به میزان سلامت آب های معدنی انجام گیرد.
چندی نگذشت که صورتجلسه این شرکت در خصوص میزان سالم یا آلوده بودن آب های معدنی/آشامیدنی به بیرون درز کرد: از 21 برند آب معدنی که در آزمایشگاه های مجهز وزارت نفت بررسی شده بودند، تنها 9 برند از نظر سالم بودن مورد تأیید قرار گرفت. "دماوند" یکی از برندهایی بود که طبق آن صورتجلسه تأیید نشده بود.  
در آن زمان، مدیران آب دماوند، در مقام دفاع از خود برآمدند و با استناد به پروانه های بهداشتی و تأییدیه های استاندارد، مدعی شدند که تولیدات شان سالم است و جای هیچگونه نگرانی نیست.
در چنان وضعی انتطار می رفت وزارت بهداشت، به مسؤولیت قانونی خود عمل کند و به عنوان داور ، کیفیت دماوند و دیگر آب های معدنی/آشامیدنی را بسنجد و گزارش آن را به مردم بدهد ولی گویا مسؤولان آن دوران، چندان به سلامت مردم اهمیتی نمی دادند و  ای بسا فکر می کردند این فقط دعوایی است بین وزارت نفت و شرکت دماوند!
 مسؤولان وقت ، نه تنها در این مورد بلکه پیشتر نیز بعد از انتشار اخباری راجع به مرجوع کردن محموله آب دماوند از افغانستان به دلیل سرطان زا بودن نیز سکوت اختیار کردند. خبری که روز هفدهم مهر 1388 در روزنامه اعتماد منتشر شد و البته ما بر صحت و سقم آن اشراف نداریم این بود:
 « پس از آنکه نیروهای ناتو مستقر در افغانستان برای تامین آب شرب مورد نیاز خود با طرف ایرانی وارد مذاکره شدند، مقرر شد شرکت آب معدنی دماوند به عنوان بزرگ ترین تولیدکننده آب معدنی در ایران، آب شرب ناتو را تامین کند. در این راستا اولین محموله هم به افغانستان صادر شد اما پس از مدتی محموله مذکور به دلیل غیربهداشتی و سرطان زا بودن به ایران عودت داده شد. این در حالی است که در این خصوص اطلاع رسانی صورت نگرفت و محموله مذکور به همراه سایر تولیدات آب معدنی دماوند در داخل توزیع و در اختیار مردم قرار داده شد...
اینک اما اتفاق جدیدی در وزارت بهداشت رخ داده است و معروف ترین برند آب بسته بندی ایران، به اتهام توزیع آب آلوده، هم پلمپ شده و هم تحت پیگیرد قضایی قرار گرفته است.
ماجرا نیز از آنجا آغاز شد که وزیر بهداشت، دستور بررسی تمام آب معدنی های موجود در بازار را به سازمان غذا و دارو صادر کرد و نهایتاً اعلام شد که حدود 10 درصد از آب های بسته بندی در بازار ، غیربهداشتی هستند و ملزم به توقف خط تولید و اصلاحات هستند. دماوند یکی از این شرکت ها بود که علیرغم دریافت دستور توقف تولید، همچنان به کارش ادامه داد و آن طور که وزارت بهداشت اعلام کرده ، محصولاتش را که دارای آلودگی میکروبی بودند با "تاریخ قبل از دستور توقف" به بازار عرضه کرد. این جا بود که وزارت بهداشت، نام دماوند را اعلام کرد و از مردم خواست این برند آب معدنی را مصرف نکنند.
در این باره نکاتی چند قابل توجه است:
1 -  در ابتدا باید از وزارت بهداشت و مشخصاً وزیر بهداشت قدردانی کرد که بعد از مدت ها، یکی از دغدغه های اصلی مردم در خصوص سلامت آب های معدنی را مورد توجه قرار دادند. امیدواریم این بررسی ها ، مستمر و بی رحمانه ادامه یابند و مسؤولان سازمان غذا و دارو ، منتظر دستور وزیر برای انجام این وظیفه قانونی نمانند.
از این رو، همچنان منتظر هستیم که این سازمان، در بازه های زمانی تعریف شده ای، گزارش سلامت آب های معدنی/آشامیدنی موجود در بازار را به مردم ارائه دهد.
2 - شجاعت سازمان غذا و دارو در اعلام نام معروف ترین برند آب معدنی ایران ستودنی است. در ایران معمولاً گزارش های این چنینی به ذکر کلیات می گذرد و نامی از متخلفان ( و نه صرفاً متهمان برده نمی شود) ولی این بار خرق عادت شد و مردم امیدوار شدند. با این حال انتظار می رود اعلام نام متخلفانی که منافع مادی خود را بر سلامت جامعه ترجیح می دهند، به عنوان یک روال دائمی در پیش گرفته شود چرا که این کار، خود عامل مهمی در بازدارندگی است.
اگر نام متخلفان اعلام نشود یا به اعلام یکی دو نام بسنده شود، آنگاه خود مسؤولان در مظان اتهامات خاص در محضر افکار عمومی خواهند بود، هر چند که ناوارد باشد.
3 - تنها آب معدنی نیست که مردم را نگران کرده است. چندی پیش ، در عصر ایران خبری منتشر شد مبنی بر این 500 تن آبلیمو که توسط برند مطرح "دستچین" تولید شده بود، در واقع آب لیمو نبود بلکه یک ماده شیمیایی با طعم و رنگ آبلیمو بود. این مایع به حدی خطرناک بود که سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرد معدوم کردنش در طبیعت نیز به محیط زیست آسیب می رساند.
اخیراً هم سازمان تعزیرات حکومتی اعلام کرد که اکثر برندهای آبلیمو و آبمیوه در ایران، صرفاً محصولات شیمیایی هستند که به اسم محصولات طبیعی به مردم فروخته می شوند. 
هم اکنون انواع بیسکویت ها، آب میوه ها، نوشابه ها، لبنیات، کمپوت ها، کنسروها، تن ماهی ها، سوسیس ها و کالباس ها و محصولات دیگر با نشان بهداشت و آرم استاندارد در بازار توزیع می شوند و مردم نگرانند که نکند این محصولات هم - دستکم برخی شان - دچار مشکلات بهداشتی باشند و همانند برخی آب معدنی ها ، مشکلات شان لاپوشانی شود.
از وزارت بهداشت، تقاضای جدی می شود، در یک برنامه ضربتی اولیه ، همه این محصولات را با شجاعت و قاطعیت و البته شفافیت، تحت بررسی قرار دهد و نتایج را اعلام کند و بعد از آن نیز این روند را ادامه دهد. اطمینان بخشی باید به حدی بالا باشد که درج پروانه بهداشتی بر روی یک محصول، خیال مصرف کننده را نه 99 درصد که 100 در صد، آسوده کند.
4 - سازمان ملی استاندارد، باید پاسخ دهد که چگونه آرم بر روی محصولاتی قرار دارد که نه تنها استاندارد نیستند بلکه اساساً چیزی غیر از نامشان هستند. مثلاً یک ماده شیمایی که تنها رنگ و طعمش شبیه آبلیمو یا آب میوه است را به نام محصول طبیعی عرضه می کنند و سازمان استاندارد هم آن را استاندارد اعلام می کند!
به نظر می رسد یکی از ریشه های اساسی مصائب موجود در عرصه تولیدات داخلی، استاندارد نبودن عملکرد سازمان استاندارد ایران است. اگر این سازمان به وظائف خود درست عمل می کرد، این همه شرکت و حتی برندهای مشهور به خود جرأت نمی دادند تحت پوشش آرم استاندارد، محصولات آلوده و غیراستاندارد به مردم عرضه کنند و سلامت جامعه را به سخره بگیرند.
این موضوع ، فقط در خصوص مواد غذایی نیست و درباره محصولات دیگری مانند خودرو نیز صادق است. به عنوان مثال، اگر سازمان استاندارد، کامیون های چینی "هوو" را که به علت نقص فنی در سیستم ترمزهایشان صدها ایرانی را به کام مرگ فرستادند، تأیید نمی کرد یا اگر به خودروی تاریخ مصرف گذشته ای مانند پراید، تأییدیه استاندارد نمی داد، سایپا نمی توانست برای سال ها خود را پشت نام استاندارد پنهان کند و این ارابه مرگ را به مردم بفروشد و هزاران فاجعه را رقم بزند.
از این رو، بازبینی ساختار و عملکرد سازمان استاندارد به عنوان یک الزام گریز ناپذیر باید در دستور دولت و مجلس قرار گیرد و الّا اگر این نهاد نظارتی همچنان با وضعیت اسفناک کنونی به کار خود ادامه دهد، باید منتظر فجایع بیشتری باشیم.
5 - از قوه قضائیه به عنوان نهادی که حافظ جان و مال مردم است انتظار می رود، با قاطعیت بیشتری وارد این پرونده شود اجازه ندهد برخی مناسبات ناسالم و سودجویی های جنایتکارانه، جان و مال مردم را در سطحی چنین گسترده به خطر بیندازند. محاکمه علنی و محکومیت سنگین و عبرت آموز چند تن از این اشخاص و شرکت های بی مسؤولیت، می تواند به طور جدی بازدارنده و اطمینان آفرین باشد. 
اگر مجرمی مانند یک کیف قاپ یا زورگیر با به جان خریدن خطر و پذیرفتن بدنامی اقدام به جنایت می کند و هر بار ، یک نفر را قربانی می کند و آسیب مالی به او می زند، این مجرمان در لباس انسان های محترم، هر روز نه فقط مال که جان مردم را می گیرند و نه فقط یک نفر که مردم یک کشور را قربانی می کنند. 
مردم چشم انتطار دستگاه عدالت هستند.منبع:http://www.asriran.com/fa/news/




تاریخ: چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:,
ارسال توسط امید


 

 

قتل به خاطر یک نگاه

او ماجرا را این‌طور توضیح داد: «صبح روز حادثه بهروز - مقتول- را که در همسایگی ما زندگی می‌کرد، دیدم و به همدیگر نگاه کردیم، بهروز از این مسئله ناراحت شد و به من گفت چه حقی داری به من نگاه کنی. این درگیری با چند حرف رکیک تمام شد. بعدازظهر وقتی داشتم به خانه برمی‌گشتم، دیدم بهروز و دوستانش در کوچه منتظرم هستند. دو نفر دیگر هم که همراه بهروز بودند از کسانی بودند که آنها را می‌شناختم و بچه محل ما محسوب می‌شدند. آنها به حمایت از بهروز وارد درگیری شدند، سه نفری مرا می‌زدند و من هم برای اینکه جلوی ضربات را بگیرم با پیچ‌گوشتی‌ای که دستم بود به او حمله کردم و ضربه‌ای زدم که متأسفانه باعث مرگش شد».

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/532515

ماجرای رانت در واردات روغن پالم

با توجه به اینکه  قیمت  روغن پالم ارزان تر و میزان اشباع اسید چرب آن بالاتر است توصیه بر محدود شدن مصرف آن است.
دیناروند گفت: صنایع قنادی، شیرینی، شکلات، بستنی ها و روکش بستنی از مواردی است که به مصرف روغن پالم نیاز دارد و از آنجا که روغن پالم به این صنایع نرسیده است از انجمن روغن و وزارت جهاد کشاورزی درخواست کردیم مجوز واردات ۱۷۰ هزار تن روغن پالم برای صنایع غذایی در اولویت باشد.
وی با بیان اینکه ۲۵۰ هزار تن هم در صنعت روغن برای تولید روغن های خانوار نیمه جامد و سرخ کردنی نیاز داریم، افزود: واردکنندگان نمی توانند از یک قسمت به قسمت دیگر کمک کنند، ترجیح ما این است روغن پالم در صنایع غذایی مصرف شود زیرا درصد استفاده این روغن کم است یعنی در شیرینی، شکلات و بستنی ممکن است از روغن پالم به اندازه ۲ درصد استفاده شود اما در در روغن های خوراکی ممکن است تا ۶۰ درصد از روغن پالم استفاده شود.

منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/532527

پشت واگذاری غیر قانونی آلومینیوم هرمزگان چه کسی است!

واگذاری شرکت های آلومینیوم المهدی و هرمزال به بخش خصوصی در روزهای اخیر در کشور سر و صداهای زیادی را به پا کرده است؛ چرا که برخی از نماینده های مجلس معتقدند که این کارخانه ها خیلی کمتر از قیمت واقعی به افرادی واگذار شده است و برخی دیگر معتقدند که در واگذاری این دو شرکت تخلفات قانونی متعدد شکل گرفته است .شرکت هایی که اغلب سهام آن متعلق به ایمیدرو است. از کل سهام آلومینیوم المهدی، ایمیدرو 77 درصد سهام داشت و 23 درصد سهام غیردولتی بود، اما موضوع کارخانه هرمزال کمی متفاوت است؛100 درصد سهام متعلق به ایمیدرو می باشد. 
نمایندگان استان هرمزگان: هیأت واگذاری باید در قیمت‌گذاری عدالت را رعایت می‌کرد، اما در عمل، قیمت فروش این کارخانه 430 میلیارد تومان ارزانتر از نرخ کارشناسی شده بوده است.
وی افزود: کارخانه‌ای که 3 هزار میلیارد تومان برای احداث آن پول می‌خواهد، با 10 درصد قیمت واگذار شده و در دو مرحله به مزایده گذاشته شد که مشتری نداشته و بعد از طریق مذاکره به قیمت ارزان 140 میلیارد تومان،10 درصد نقدی و بقیه ظرف 7 سال قسطی و به میزان 430 میلیارد تومان زیر قیمت کارشناسی فروخته‌اند.
در حالی که موجودی شمش آلومینیوم و ضایعات در کارخانه حداقل 600 میلیارد تومان می‌ارزد که فقط 150 تا 200 میلیارد تومان ضایعات کارخانه ارزش دارد و قابل فروش است، اما این کارخانه بسیار ارزان فروخته شده است.
این کارخانه در حال حاضر 300 میلیارد تومان بدهی برق به استان هرمزگان دارد، اما عده‌ای آشنا به امور هستند که از قصد سعی داشتند کارخانه را ضعیف نشان دهند و آن را به زیان‌دهی و ورشکستگی بکشانند یا برخی سهام کارخانه‌ها را ضعیف نشان دهند و بعد که خودشان به حداقل قیمت خریداری کردند، آن را به سوددهی برسانند.

عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس در مورد اینکه مگر قرار نیست همه درآمدهای دولت و پرداخت‌ها از طریق خزانه باشد و چرا در قرارداد فروش کارخانه دولتی مقرر شد، خریدار شمش‌ها را بدون واریز پول به خزانه به فروش برساند و به بدهی کارخانه را بپردازد، گفت: حرف ما همین است که این کار یعنی تخلف است و چه ضرورتی دارد که از روش‌های غیرقانونی در فروش اموال دولت که متعلق به بیت‌المال است استفاده شود، این قرارداد ایراد دارد.
متأسفانه بعد از واگذاری‌ها هیچ نظارتی نمی‌شود و خریدار اولین کار که انجام می‌دهد، کارگران را اخراج کرده و مشکل اجتماعی برای شهر ایجاد می‌کند و هیچ تعهدی نسبت به شاغلان ندارند و بهره‌وری هم افزایش نمی‌یابد، بلکه معمولاً زمین کارخانه‌ها را قطعه قطعه کرده و می‌فروشند.
در جریان واگذاری ها باید همه چیز شفاف باشد و قیمت ها به صورت واقعی باشد؛ یعنی اینکه به طور مثال اگر چیزی قرار است واگذار شود و قیمت واقعی آن برای مثال اگر یک میلیارد تومان است باید به یک میلیارد تومان فروخته شود نه یک میلیون تومان.
در حال حاضر کل مجموعه هرمزگان و مردم منطقه از این اقدام دولت گلایه دارند و واقعا ناراحت هستند.
این معامله از سر تا پا دارای اشکال است، اولا نحوه واگذاری شفاف نیست، خریداران معلوم نیست چه کسانی هستند و چه منظوری دارند، و قیمت تعیین شده برای کارخانه بسیار پایین تر از قیمت واقعی آن است، به طوری که ارزش ضایعات این کارخانه تقریبا دو برابر قیمت تعیین شده برای کل مجموعه است.
منبع:http://www.tabnak.ir/fa/news/532473

درمان انسداد عروق قلبی با سلول های بنیادی

طبق یافته اخیر دانشمندان می توان استفاده از سلول های بنیادی را جایگزین عمل قلب باز در درمان بیماری انسداد عروق قلبی نمود.
بیماری های قبلی یکی از دلایل اصلی مرگ مردم جهان به شمار می شود. رایج ترین نوع بیماری های قلبی نیز بیماری عروق کرونر قلب است. این بیماری زمانی رخ می دهد که رگ های خونی قلب شروع به ساخت پلاک می کنند. سیگار کشیدن، دیابت، چاقی مفرط و فشار خون بالا می تواند از عوامل به وجود آورنده و تشدید کننده این بیماری باشد.
در حال حاضر تنها درمان ماهیچه های قلبی تخریب شده، عمل قلب باز است که در برخی موارد نیز به پیوند قلب منجر می شود. اما پیدا کردن شخص مناسب برای پیوند قلب کار بسیار دشواری است بنابراین به نظر می رسد که برای درمان این بیماری نیاز به استراتژی های درمانی جدید به عنوان یک ضرورت به نظر می رسد.
سلول های بنیادی برای پر کردن این خلا پتانسیل بسیار بالایی دارند. این سلول ها، سلول هایی هستند که در ابتدا عضوی از سلول های تخصصی (مانند سلول های قلب) نیستند اما رفته رفته به سلول های تخصصی بدن انسان از جمله سلول های قلبی و مغزی تبدیل می شوند.
محققان در آزمایشگاه با استفاده از آنها بافت هایی می سازند که می توان از این بافت ها برای جایگزینی عضلات و ماهیچه های تخریب شده استفاده کرد. علاوه بر این سلول های یاد شده در درمان های سلولی نیز بسیار موثر هستند.
محققان سلول های قلبی را به درون قلب تزریق می کنند و به این ترتیب قلب با استفاده از آنها فرصت سازمان دهی دوباره می یابد. هم اکنون در یکی از آزمایش های بالینی محققان سلول های بنیادی بیمار مبتلا به حمله قلبی را دوباره به قلب او تزریق می کنند. این کار به منظور کاهش بافت های اسکار و ترویج بازسازی قلب انجام می شود.

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/417892




تاریخ: چهار شنبه 14 بهمن 1394برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب