آرزوی جنبش ضد سرمايه
اينروزها جنبش ضد سرمايهداري، آمريکا، انگليس، آلمان و ديگر کشورهاي پيشرفته سرمايهداري را در بر گرفته است. حرکت آنها بر مبناي اصول ماترياليسم تاريخي، در جهتي پيش ميرود که آينده آن نامعلوم، اما مشخص و معين است. جامعهای که بايد جايگزين جوامع پيشرفته سرمايهداري گردد.
آنهايي که خواهان چنين جامعهاي هستند، بايد ابتدا جامعه پيشرفته سرمايه را با تمام خوبيها و بديهايش بشناسند. در آن صورت با نگهداري و گسترش خوبيها، و حذف تدريجي بديهاي آن، ميتوانند، حرفي براي گفتن داشته باشند.
يکي از ويژگيهاي خوب نظام سرمايه، پذيرش نظريه مخالف نظر خود است. هم اکنون در اين جوامع، در مدارسشان به دانش آموزان آموزش داده ميشود که قبل از اين که بيان کنندهي نظري باشيد بايد يادبگيريد که شنونده خوبي باشيد. يعني به طور کامل به نظرات مخالف خودت گوش فرا دهيد و به پذيريد که اين جزء حقوق شهروندي اوست. نبايد براي مقابله با نظر مخالف، به زخم زبان و ساتور و تيزبر پناه برد. اين شيوه رفتار(به کار بردن تيزبر)، فرهنگ فئودالي در وجود خود دارد نه فرهنگ سرمايهداري. اگر از همان دوران کودکي براي پذيرش نظريه مخالف آموزش لازم را ببينيم. در بزرگسالي هم آن را رعايت و جزيي از زندگي خود مينماييم.
يکي ديگر از ويژگيهاي خوب اين نظام، منع شکنجه، و اعدام است. حتا اگر آن فرد خود موجب قتلهاي زيادي شده باشد، باز هم مستحق اعدام نيست. چرا که اعدام را غيرانساني ميداند. هرچند مردم عادي و زجرکشيده از کشتن ديکتاتورها و قاتلين فرزندان و جگرگوشههايشان خوشحال و به وجد ميآيند(قذافی)، اما بشريت آگاه و متمدن اين قتلهاي عمد و آگاهانه را زيانمند و آنرا به ضرر پيشروي جامعه، ميداند. بشريت آگاه خواهان محاکمه تمام ديکتاتورها، قاتلين فرزندان مردم در دادگاههاي عادلانه با برخورداري از حق وکيل و بدون شکنجه و آزار ميباشند. تنها در چنين شرايطي است که خون با خون شسته نميشود و قتل انسان به دست انسان جاي خود را به حفظ حرمت و کرامت انساني حتي قاتلين و ديکتاتورها ميسپارد. تا زماني که با يک جامعه پيشرفته از نظر اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و ... فاصله هست، به همان اندازه هم با سوسياليسم فاصله هست.
"آن چه بايد مورد بررسي قرار گيرد، يک جامعه سوسياليستي است، جامعهاي که که بر پايهي خود نروييده، بلکه برعکس از درون جامعهي سرمايهداري بيرون آمده و ناچار در تمام زمينههاي اقتصادي، اخلاقي، و معنوي، هنوز علائم ويژهي جامعهي کهنه را از بطن آن زاده شده، دارا است." مارکس.کارل؛ "نقد برنامه گوتا" ص 14 ترجمه؛ ع .م
آرزوی همهی انسانهای آگاه، دارای کرامت انسانی چنين است:
دنياي آرزويم
بنشين تا با تو بگويم از دنياي آرزويم ...
ميبينمش كه آن جا ديگر جنگي نه، تفنگي نه
زوري نه، تا به زور براندازي
ميبينمش كه آنجا ديگر سرمايه، كار را قيچي نميكند
كس را كسي اجير نميگيرد
آنجا ديگر نياز را با نان در جنگ نميبيني
انديشهها و پنجهها و رباطها ميسازند و ميسازند
از نان و شادي و دانش و زيبايي
هر آنچه را كه بخواهي
اما ديگر درهيچ كارخانه نميسازند
نه قفلي، نه گاوصندوقي، نه دستبندي، نه كلاخودي
آنجا ديگر پليسي را نميبيني ...
بنشين تا با تو بگويم از دنياي آرزويم ...
آنجا هر جا كه ميروي زيباشهر است
با مردمي گشاده دل، با خانههايي سرشار از عشق و دوستي
ديوارخانهها_ تازهاگر ديواري باشد
گلبافههاي اطلسي و شمشادند
كه مرزهاي نازك خوشبختي را نشانه ميكنند
آنجا صفاي عشق از بند زور و زر
از پيلهي دروغ و رياكاري، آزاد است
زن يار و مرد يار، هردو برابر
افسانه نيست اين، باوركن
اين حقيقتي انساني است.
بنشين تا با تو بگويم از دنياي آرزويم ...
دنيايي كه در كوير خشك نفسگير
ميبينمش به سبزي جنگلها
ميبينمش به سرخي مشعلها
آنجا من و تو ياريم
آنجا من و تو با همه يارانيم
با من مگو كجاست؟
همينجاست يارمن
دنياي آرزوي من و تو همين دنياست
روي همين زمين سفتي كه زير پاي ماست
تنها بايد كه زير و رو شود
آري بايد كه زير و رو شود، هرچه زودتر
با دست ما كه ساختهايم و ميسازيم
بايد كه زيرو رو شود، هرچه زودتر
بگذار تا باز هم با تو بگويم
از دنياي آرزويم.
شعر از: پشكو
نظرات شما عزیزان: