عاملِ تعيين کنندهي نهايي در تاريخ
".. براساس درکِ مادي از تاريخ، عاملِ تعيين کنندهي نهايي در تاريخ عبارت است از توليد و تجديدِ توليدِ زندگي واقعي. نه مارکس و نه من هيچگاه چيزي بيش از اين را ادعا نکردهايم. لذا اگر کسي اين مطلب را تغيير داده و بگويد که عاملِ اقتصادي تنها عامل است، موضوع را به يک عبارت بي معني و مجرد و مسخره تبديل کرده است. وضعِ اقتصادي زيربنا را تشکيل ميدهد، اما عناصرِ گوناگوني از روبنا- يعني اشکالِ سياسي مبارزاتِ طبقاتي و نتايجِ آنها از قبيلِ تشکيلاتي که به دستِ طبقهي فاتح بعد از يک نبردِ پيروزمندانه تاسيس ميگردند و غيره، همچنين اشکالِ حقوقي، و به خصوص بازتابهاي تمامِ اين مبارزاتِ واقعي در مغزهاي شرکت کنندگان، از نظر تئوريهاي سياسي، حقوقي و فلسفي و عقايدِ مذهبي و تحولِ بعدي آنها به نظامِهاي خشک و جزمي – همچنين تاثيرشان را بر روي مسيرِ مبارزاتِ تاريخي اعمال مينمايند و در بسياري موارد به طور اخص شکلِ آنها را تعيين ميکنند. در ميانِ تمامِ اين عناصر تاثيراتِ متقابلي وجود دارد که در آن، از ميانِ مجموعهي حوادثِ بيشمار (يعني، چيزها و اتفاقاتي که ارتباطِ متقابلِ درونيشان آنقدر نادر يا غيرقابل اثبات است که ميتوان آن را ناديده گرفت) حرکتِ اقتصادي بالاخره ناگزير به تاکيد خود است. در غير اين صورت به کاربردنِ تئوري در موردِ هر دورهي تاريخ، سادهتر از حل يک معادلهي يک مجهولي خواهد بود."
"ما سازندهي تاريخِ خود هستيم، ليکن، در درجهي اول، تحتِ سوابق و شرايطِ بسيار مشخص. در ميانِ آنها شرايط و سوابق اقتصادي در نهايت، تعيين کننده هستند. ليکن عواملِ سياسي و غيره و همچنين آداب و رسوم که افکارِ بشر را مقيد ميگردانند نيز نقش دارند، هر چند که تعيين کننده نيستند."
"ثانيا"، تاريخ به گونهاي پيش ميرود که نتيجهي نهايي هميشه از تناقضاتِ بينِ خواستهاي افراد بيشماري ناشي ميشود و هر يک از اين خواستها به نوبهي خود در اثر مجموعهاي از شرايطِ ويژهي زندگي به شکل آنچه که هست در ميآيد. بنابراين نيروهاي تداخل کندهي بيشماري وجود دارند، يک سلسلهي نامتناهي نيروهايي که برآيندشان، باعث يک نتيجه ميشود- واقعهي تاريخي."
مارکس. کارل و انگلس فردريک؛ دربارهي تکامل مادي تاريخ صص 159-160 ترجمه خسرو پارسا، چاپ سوم سال 1384 انتشارات نشر ديگر
"درکِ ما از روابطِ اقتصادي – که ما آن را پايهي اصلي تاريخِ اجتماع ميدانيم- عبارت است از طريقهاي که انسانها در يک جامعهي معين معاش خود را توليد و توليدات را مبادله مينمايند(تا حدي که تقسيمِ کار وجود دارد). بنابراين، اين روابط تمامي تکنيک توليد و حمل و نقل را شامل ميشوند. براساسِ فرضيهي ما اين تکنيک همچنين شيوهي مبادله، به علاوه، شيوهي توزيعِ محصولات و بنابراين تجزيهي جامعهي قبيلهاي و تقسيمِ آن به طبقات و همچنين روابطِ خدايگان و بردگي، و در نتيجه دولت، سياست، قانون و غيره را نيز در بر ميگيرد. روابطِ اقتصادي همچنين شامل آن پايههاي جغرافيايي که بر آن روابطِ اقتصادي عمل ميکنند و باقيماندهي مراحلِ انکشافِ اقتصادي پيشين که اغلب از طريقِ سنن و بيتحرکي حفظ گرديدهاند، و البته محيطِ خارجي که هر شکلِ مشخص از اجتماع را در بر ميگيرد، نيز ميگردد. ... ما آن شرايطي را شرايط اقتصادي ميدانيم که سرانجام تعيين کنندهي انکشاف و تکاملِ تاريخي هستند. ... انکشافات سياسي، قانوني، فلسفي، ادبي، هنري، مذهبي، و غيره بر پايه انکشافاتِ اقتصادي استئارند. اما اينها بر روي هم و همچنين بر زيربناي اقتصادي نيز تاثيرِ متقابل ميگذارند. بعضيها ممکن است که شرايط اقتصادي را علت، صرفا" فعال بخوانند. برعکس، تاثيراتِ متقابل بر اساسِ احتياجاتِ اقتصادي- که هميشه در نهايت تعيين کنندهاند- انجام مييابند."
همان منبع صص173-
نظرات شما عزیزان: