قلبم
15 زخم در سينه دارم!
فرو رفت بر سينهام 15 خنجر سياه!
قلبم باز هم ميتپد
قلبم باز هم خواهد تپيد!!!
15 زخم در سينه دارم!
پيچيد بر 15 زخمِ سينهام
آبهاي تيره، چون لغزنده مارهاي سياه!
در هواي غرق کردنِ من است
اين تيره آبهاي خونين!!!
در هواي غرق کردنِ من است
اين درياي سياه!
فرو رفت بر سينهام 15 خنجر سياه!
قلبم باز هم ميتپد
قلبم باز هم خواهد تپيد!...
15 زخم در سينه دارم!
شکافتند سينهام را از 15 جا
پنداشتند هرگز از درد و اندوه قلبم نخواهد لرزيد!
قلبم باز هم ميتپد
قلبم باز هم خواهد تپيد!...
15 شعلهي فروزان زبانه کشيد از 15 زخمِ سينهام
15 خنجر سياه شکسته شد در اعماقِ سينهام ...
قلبم امّا
هم چون بيرقي خونين تپيد
ميتپد
خواهد تپيد!!
1925
تاريکي صبح، ناظم حکمت، ترجمه پروين همتي ص84 نشر دنياي نو، 1383
نظرات شما عزیزان: