تكامل انسان از نظر داروين
داروين دلايل منشاء طبيعي انسان را از علم زمينشناسي، تشريح مقايسهاي، فيزيولوژي مقايسهاي، جنينشناسي، روش طبقهبندي و ديرينشناسي گرفت، و شواهد تاريخي زمين و رشد و تكامل حيات را در اثبات آن به كار برد.
وي دلايل مبتني بر تشريح مقايسهاي و فيزيولوژي مقايسهاي جمعآوري كرد كه دانشمندان را قادر ساخت از شكل و ساختمان و وظيفه و رشد و تكامل بدن موجودات زنده به وجوه تشابه و اختلاف آنها پي ببرند. جنين شناسي دلايل مهمي به دست او داد كه شباهت بين انسان و حيوانات را نشان ميداد. داروين همچنين به روش طبقهبندي متوسل شد و تمام موجودات فسيل شده و زنده را بنابر درجات تشابه آنها طبقهبندي كرد و در نتيجه وجود يا فقدان خويشاوندي بين گروههاي مختلف را ثابت نمود. وجود يا فقدان خويشاوندي به كمك ديرينشناسي، مطالعه حيوانات فسيل شده و زندگي گياهي و انتشار و تكامل آنها امكانپذير گرديد. اين مطالعات او را قادر ساخت كه با اطمينان قاطع بيان كند كه اجداد بلافصل انسان ميمونهاي آدمنماي فسيل شده هستند و در دوران سوم زمينشناسي در نواحي گرم نيمكره شرقي زندگي ميكردهاند.
داروين نوشت:" ميمونها در آن زمان به دو ساقه بزرگ منشعب شدند: ميمونهاي نيمكره غربي و ميمونهاي نيمكره شرقي، و انسان يعني افتخار و اعجاب جهان در زمانهاي بسيار دور از ميمونهاي اخير ناشي شد."
طبق نظر داروين اجداد پيشين ما، يعني ميمونهاي اوليه، به طور دستهجمعي روي درختان ميزيستند، گوشهايشان تيز و بدنشان پوشيده از مو بود، و نر و ماده هر دو ريش داشتند. داروين اظهار داشت كه اجداد بعدي ما، ميمونهاي آدمنما بودند. از ميمونهاي آدمنما كه وي ميشناسد "دريوپتيكوس" را نام ميبرد. اجداد اوليه ما، يعني ميمونهاي آدمنماي منقرض شده، در اثر تغييراتي كه در محيط طبيعيشان به وجود آمد، مخصوصا" به علت تنگ شدن جنگلها، مجبور شدند طرز زندگي را تغيير دهند، درختان را ترك كنند و در جلگههاي بيدرخت روي زمين زندگي نمايند، و بعدا" در نواحي مطلقا" باز و بيدرخت ساكن شوند.
اين تغييرات اساسي اجبارا" بر شيوه حركت كردن آنها اثر گذاشت: راه رفتن نيمه دوپايي اين جانور چهارپا، به راه رفتن دوپايي محض تبديل شد. اين امر طبعا" يك مرحله طولاني بود. اما نتيجه مهمي كه از آن حاصل گرديد آزاد شدن دستها بود كه قبل از آن وظيفه حمل وزن سنگين بدن را در موقع حركت بر روي زمين ايفا ميكردند. انسان فقط ممكن بود از حيواني مشتق شده باشد كه راست راه ميرفت، دستهايش آزاد بود، و مغزش ساختمان عالي يافته بود. انسان در جريان تكامل خود بين همه موجودات زنده مقام نخستين را احراز كرد. داروين گفت كه اجداد ما به سبب قدرت عقلاني برجسته و شايان خود قادر شدند دست به ساختن وسائل و ابزار بزنند، و زبان را براي تكلم به كار اندازند؛ و در نتيجه بر طبيعت تسلط يابند.
پيشرفت علم نظريه داروين را مبني بر اين كه انسان از نسل ميمونهاي آدمنماي فسيل شده پا گرفته، تاييد كرد. اين ميمونها در واقع فقط اجداد بلافصل انسان بودند. هر قدر عقب برويم، اجداد انسان را ميمونهاي پستتر، لمورها، جنينداران پستتر مانند پلاسن تاليا، حيوانات كيسهدار اوليه مانند مارسوپيال، خزندگان، دوزيستان، ماهيهاي ريهدار، و ماهيهاي بالاتر، كورداتهاي اوليه، و ... تشكيل ميدهند. در پاي نردبان زندگي حيواني اولين موجودات زنده قرار دارند و نقطه شروع تكامل انسان را تشكيل ميدهند. سلول تخم (نطفه) انسان تاحدي تكرار اولين مرحله فيلوژني اوست. (فيلوژني: تاريخ كامل تكامل نژاد انسان)
آنتوژني (آنتوژني:تاريخ كامل تكامل فردي انسان) عبارت است از تكرار تكاملي سريع و خلاصه فيلوژني است كه به وسيله اعمال فيزيكي ارثي و سازش با محيط (تغذيه) ايجاد ميشود. هر موجود زنده در دوران كوتاه و سريع رشد و تكامل خود مهمترين تغييرات صوري را كه اجدادش در يك دوران طولاني و بطئي تكامل در زمانهاي ديرين برمبناي قوانين توارث و سازش با محيط از سرگذراندهاند، تكرار ميكند.
نظرات شما عزیزان: