فرايند تقطير
"از همان زمانهاي قديم كه انسانها هنوز نسبت به ساختار اندامهاي خود كاملا" جاهل بودند، زير تأثير اشباح رؤيايي به اين باور رسيدند كه تفكر و احساس ايشان نتيجهي فعاليت اندامهاي آنها نبوده بلكه براثر فعاليت روح جداگانهاي است كه در بدن آنها سكونت ميگزيند و به هنگام مرگ آن را ترك ميگويد. از اين زمانها انسانها به تفكر دربارهي رابطهي ميان اين روح با جهان خارجي كشيده شدند. اگر روح پس از مرگ بدن را ترك ميكند و به زندگي ادامه ميدهد، پس مناسبتي ندارد كه مرگ جداگانهي ديگري براي آن اختراع كنند. بدينگونه بود كه ايدهي مرگناپذيري روح پيدا شد كه در آن مرحله از تكامل به هيج وجه تسليبخش نمينمود؛ بلكه همچون سرنوشتي جلوه ميكرد كه جنگيدن به ضد آن بيفايده است و بيشتر- مثلا" در ميان يونانيان- همچون يك نگونبختي گريزناپذير بود. اين نه تمايل مذهبي براي تسلي بلكه سرگرداني ناشي از جهل عمومي كه با روح – هنگامي كه وجود آن پذيرفته شده- پس از مرگ چه بايد كرد به طريقي همگاني به انديشهي مزاحم مرگناپذيري شخصي انجاميد. خدايان نخستين به شيوهاي دقيقا" مشابه از راه شخصيت يافتن نيروهاي طبيعي بپا خاستند و اين خدايان با تكامل بيشتر اديان، صورتي بيش از پيش فوق اين جهاني به خود گرفتند تا اين كه سرانجام با فرايند تجريد – و تقريبا" ميتوانم بگويم با فرايند تقطير- كه در سير تكامل فكري انسان طبعا" روي ميداد، از ميان بسياري از خدايان كم يا بيش محدود و متقابلا" محدود كننده، در اذهان انسانها، انگار (ايدهي) خداي يگانهي اديان يكتاپرست ظهور كرد."
انگلس.فريدريك؛ مارکس.کارل؛ "لودويك فوئرباخ و ايدئولوژي آلماني" ص 26ترجمه پرويز بابايي چاپ دوم 1380 نشر چشمه
نظرات شما عزیزان: