لالايي
وقتي من ترا زاييدم،
برادرانت براي سوپ فرياد ميزدند.
اما من سوپ نداشتم.
وقتي من ترا ماهها در شكم حمل ميكردم،
با پدرت دربارهي تو صحبت ميكردم،
اما من پول نداشتم.
چون كه آن پول را براي خوردن لازم داشتيم.
وقتي كه تو گيرم آمدي، همهي اميدهايمان را
براي داشتن نان و كار از دست داده بوديم.
و فقط نزد كارل ماركس و لنين نوشته شده بود،
كه چگونه ما كارگران صاحب آينده خواهيم شد.
وقتي كه تو در شكمم بودي، اصلا" وضعمان خوب نبود.
و من اغلب ميگفتم،
آن كسي كه در شكم من است نيز در دنياي بدي خواهد آمد.
من تصميم گرفتم كه او اشتباه نكند.
آن كسي كه در شكم من است.
بايد كمك كند كه اين دنيا بالاخره بهتر شود.
من ترا بدنيا آوردم، و اين خود مبارزه بود.
ترانه بدنيا آوردن يعني جرأت داشتن،
و شجاعانه بود ترا در شكم حمل كردن.
"ملوچه و بلوشر" پيروز نخواهند شد فرزندم،
جايي كه چند كهنهي بچه پيروزيهاي بزرگي هستند.
نان و يك ذره شير پيروزي است.
و يك كلبه گرم پيروزي است.
در نبرد قبل از اينكه من ترا بزرگ كنم،
بايد ميجنگيدم شب و روز.
چون كه يك تكه نان براي تو بدست آوردن،
مساوي است با شركت در گروه محافظت از اعتصاب.
بر ژنرالهاي بزرگ پيروز شدن،
و در برابر تانك ايستادن.
كوچولو، بالاخره من ترا در مبارزه بزرگ كردم،
و الآن كسي را دارم كه با ما ميجنگد و پيروز ميشود.
پسرم، هرچه هم از تو كه به عمل آيد،
آنها با باتوم ايستادهاند همين حالا
زيرا كه روي اين زمين براي تو
پسرم، فقط در زبالهدانيها جا هست.
و آنجا هم ديگر اشغال شده،
از مادرت بشنو كه در انتظار تو،
زندگيست بدتر از طاعون
اما من ترا بدنيا نياوردم،
كه تو با آرامش همهي اينها را تحمل كني.
چيزي كه آنها به تو نميدهند،
به هر نحوي شده بدست بياور.
پسرم، پس با كساني كه همانند تو هستند باش.
تا قدرت آنها ستمگران همانند خاك درهم فرو ريزد.
تو پسرم، و من و همهي كساني كه همانندمان هستند،
بايد متحد شويم.
و بايد كاري كنيم كه ديگر در اين دنيا،
دو نوع آدم نباشد.
كه ديگر در اين دنيا،
دو نوع آدم نباشد.
شعر: برتولت برشت
ترجمه: بهروز مشیری
نظرات شما عزیزان: