تکامل انسان>7
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

                                                             تكامل مغز

     سيستم عصبي در جريان تكامل حيوانات به وجود آمد و رشد كرد و در مهره‌داران مخصوصا" در پستانداران عالي كه مغز پيچيده‌اي دارند به حد كمال رسيد. سلسله موجودات تكاملي از چند شكل ساده تا اشكال پيچيده و گوناگون دائم‌التزايدي كه امروزه مي‌بينيم و به انسان مي‌رسد، با در نظر گرفتن سيماهاي اصلي‌شان ثابت و مشخص شده‌اند. به علت اين امر نه تنها امكان‌پذير شده است كه جانداران طبيعت را توجيه كنيم، بلكه مي‌توانيم پايه‌هايي نيز براي اساس ماقبل تاريخ مغز انسان فراهم سازيم تا مراحل مختلف تكامل آن را، از پروتوپلاسم ساده پست‌ترين موجودات كه فاقد ساختمان بوده ولي حساسيت داشته‌اند، تا انسان متفكر كنوني تعقيب كنيم.

     عوامل مختلفي در تكامل مغز دخالت داشته‌اند اما كار و همراه آن تكلم دو عامل محركه‌ي اصلي هستند كه تحت تاثير آن‌ها ميمون آدم‌نما رفته‌رفته به مغز انسان تبديل شد؛ مغزي كه علي‌رغم همه شباهت‌هايش به ميمون، بسيار بزرگ‌تر و كامل‌تر از آن است. با تكامل مغز تكامل وسائل كاملا" وابسته به آن، يعني دستگاه عصبي نيز، تكامل يافت.

     در عين حال عوامل ديگري كه اهميت زيادي داشته‌اند بدين قرار است: تاثير شيوه‌ي جديد زندگي زميني، انتقال به حركت قائم، خوردن گوشت و مخصوصا" مغز استخوان، عادات زياد به زندگي گله‌اي، و بالاخره استعمال ابزار كه با استفاده از سنگ و چوب براي بدست آوردن غذا و دفاع در مقابل حملات جانوران درنده شروع مي‌شود.

     تكميل راه رفتن قائم و رشد و تكامل اعمالي كه دست به كمك ابزار انجام مي‌داد، رشد پيشرونده‌ي مغز و تغيير و جهش متقابل جمجمه را تسهيل كرد. اما نيروي محركه‌ي نهايي در تحول قطعي و قابل ملاحظه‌ي تاريخ انسان هنگامي صورت گرفت كه اجداد ما از ابزار استفاده كردند و فعاليت واقعي كار برقرار شد و سپس عوامل تكاملي نيرومند جديدي يكي پس از ديگري ظاهر گرديد.

     بنابراين بدين‌طريق حركت قائم حتي اگر غير مستقيم هم باشد، رشدمغز انسان‌هاي اوليه را تسهيل كرد، مخصوصا" به علت اين كه راه رفتن قائم دست‌ها را از وظيفه حمل بدن آزاد ساخت و در نتيجه طرز گرفتن و زدن، جديد و خاصي را براي دست‌ها فراهم آورد؛ و موجب تكميل و ظريف شدن دستگاه حسي پوست به شكل خطوط و نقاط برجسته روي دست‌ها و پاها گرديد.

     بينايي قوي‌تر شد و اين امر انسان اوليه را قادر ساخت كه غذايش را بهتر بيابد و دشمن‌ش را زودتر ببيند؛ بايد گفت كه به وسعت ميدان ديدش، در جهاتي كه محاصره‌اش كرده بود، افزود. تمام اين‌ها براي دستگاه عصبي ساختمان و وظايف جديدي فراهم كرد؛ و اين امر به نوبه‌ي خود تغييري در قشر مغز و تا اندازه‌اي در سازمان كلي بدن پيش انسان‌ها به وجود آورد.

     در هنگام زايمان، مغز جنين چنان داراي شيارها و شكنج‌هاي آشكار و تكامل يافته‌اي است كه مي‌توان آن را به عنوان يك نمونه مغز پيش از بلوغ انسان تلقي كرد. اما جنين هنوز بيست سال وقت دارد تا از طريق بزرگ شدن ابعاد و پيچيده‌تر شدن سطح و ظهور شيارهاي اضافي از نوع دوم و سوم تكامل يابد. مغز نوزاد انسان در حدود يك چهارم زمان بلوغ است در حالي كه مغز نوزاد ميمون آدم‌نما در حدود نصف و حتي دو سوم بالغ آن است.

     وزن نسبي مغز زن قدري از وزن نسبي مغز مرد بيشتر است، زيرا مرد به طور متوسط 8 تا 9 كيلوگرم از زن سنگين‌تر است، و حد متوسط طول قد مرد در حدود ده سانتي‌متر بزرگ‌تر از حد متوسط طول قد زن است. اين امر در ميمون‌هاي آدم‌نمايي مانند گوريل و اورانگوتان نيز صادق است. نرها از ماده‌ها سنگين‌تر هستند و وزن نسبي مغز ماده‌ها بيشتر از نرهاست.

     از خصوصيات ويژه‌ي مغز انسان كه قابل ملاحظه است عدم وجود تقارن در شكل و ساختمان نيم‌كره‌هاي مغزي است. اشخاص "راست دست" نيم‌كره‌ي مغزي سمت چپ‌شان از سمت راست‌شان بيشتر رشد كرده و ناحيه تكلم آن‌ها در سمت چپ است.

     بنابراين براي ظهور انسان و تكامل بعدي او بايستي رشد و تكامل پيش‌رونده‌ ساختمان عمومي اعصاب و عضلات دست و ظرافت سازندگي قسمت‌هاي مربوط به دستگاه اعصاب مركزي، و عضو بينايي، دائما" صورت بگيرد. دست و مغز متقابلا" بر يكديگر اثر گذاشتند و در جريان كاري‌كه اجتماعا" انجام مي‌شد تكامل پيدا كردند.

     اجداد بلافصل انسان ميمون‌هاي آدم‌نمايي بودند كه به طور غير معمول تكامل يافته‌اند، آن‌ها از لحاظ شعور و سازش با محيط نسبت به ديگران فوق‌العاده پيش افتاده‌اند. سازش از طريق قشر مغز، به كيفيات عمومي بيولوژيكي و تشريحي و فيزيولوژيكي سازمان بدن كاملا" مربوط است، اما "ذيشعوري" را بايد با فعاليت خود قشر مغز همراه با نواحي مناطق مركزي دستگاه‌هاي حواس مربوط دانست.

     "نوع رفتار و اعمال در انسان و حيوان نه تنها با خصوصيات مادرزادي سيستم عصبي مربوط است، بلكه به اثرات محيط كه در دوره‌ي زندگي فردي در موجود تاثير كرده، و هنوز هم دائما" تاثير مي‌كند، مربوط مي‌شود؛ و به معني وسيع كلمه به تعليم و تربيت مداوم مربوط است. اين بدان سبب است كه مهم‌ترين خصيصه سيستم عصبي، يعني قابليت انعطاف آن دائما" و هم‌زمان با خصوصيات مذكور در بالا عمل مي‌كند." پاولوف

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب