تکامل انسان >9
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

اشكال اوليه كار

     اجداد ما وسايل مخصوص تهاجمي و دفاعي نداشتند؛ نه چنگال‌هاي تيز و نه نيش‌هاي تيزي داشتند؛ سم و شاخ نيز نداشتند. به طور كلي هيچ يك از وسايل دفاعي ساير پستانداران را كه براي دفاع در مقابل دشمن به كار مي‌بردند، نداشتند از طرفي به سختي مي‌توانستند دونده‌هاي خوبي هم باشند. از اين امر داروين نتيجه مي‌گيرد كه اجداد ما به طور نسبي حيوانات ضعيفي بودند.

     تكامل غريزه گله‌اي عامل مساعدي بود كه اهميت زيادي داشت و در تنازع بقا به آن‌ها كمك كرد. غرائز گله‌اي و اجتماعي سهم بسيار زيادي در تكامل بيشتر انسان از صورت ميمون به انسان داشته است؛ يعني تاثير كيفي خاصي در تشكيل قديم‌ترين انسان‌ها و انسان‌هاي اوليه كه عاقبت به صورت كنوني در آمدند.

     در زمان‌هاي بسيار دور، يعني در دوران سوم زمين‌شناسي، تكامل پيش‌رونده ميمون‌هاي آدم‌نماي آسياي جنوبي، هنگامي كه به صورت گله مي‌زيستند، به وقوع پيوست و قبل از آن از زندگي درختي به زندگي زميني روي آورده بودند، تكامل بعدي غريزه‌ي گله‌زي و تكميل حركت دوپايي با روي آوردن اجداد ما به زمين‌هاي باز با سرعت دائم‌التزايدي پيشرفت كرد. دست‌هاي آن‌ها از وظيفه‌ي حمل و نقل بدن آزاد شد و در نتيجه اجداد ما قادر شدند اشياء طبيعي از قبيل چوب وسنگ را به منزله ابزار و سلاح به كار ببرند. جريان رسيدن به اشكال ابتدايي كار نه در يك گله بلكه در گله‌هاي بسياري رخ داد؛ بعضي زودتر و برخي ديرتر به كار شروع كردند. نظريه فعاليت كار را كه در بسياري از گله‌هاي اجداد ما مستقلا" شروع شد، مي‌توان نتيجه‌ي منطقي تئوري داروين درباره‌ي ظهور و تكامل انسان، استخراج كرد.

     در واقع بسيار غير محتمل است كه اشكال اوليه كار فقط در يك گله متمركز شده باشد فكر اين كه استعمال ابزار ابتدا در يك گله شروع شده و سپس به قبايل ديگر سرايت كرده است، همان‌قدر غير متحمل است كه گفته شود يك زوج از اجداد ما با استعداد ما، ساختن و استعمال ابزار را به انسان آموخته‌اند؛ بديهي است چنين نظري تعبير ديگري از نظريه‌ي كتاب مقدس است. و از اين گذشته، اين هنوز كار واقعي انسان نبود.

     نوع كاملا" جديدي از فعاليت كه مستلزم به كار بردن ابزار بود، و مثل اعضاء مصنوعي، قدرت اعضاي طبيعي را افزايش مي‌داد، از قدرت معمولي حيوان چنان دور بود كه نمي‌توانست در مدت كوتاهي ريشه عميقي پيدا كند. اما به هر حال انسان‌هاي اوليه در آن گله‌هايي ظاهر شدند كه استعمال ابزار براي تحصيل غذاي‌شان يك امر عمومي شده بود. شيوه‌ي جديد تهيه غذا مي‌بايستي تكامل يافته باشد و قبل از آن كه به صورت، يك الزام حياتي براي نوع بشود، بايستي در تعداد زيادي از دسته‌ها ريشه عميقي دوانده باشد، اما مشكل است كه استعمال ابزار در همه گله‌هاي اجداد ما رشد كرده باشند. احتمالا" بعضي از گله‌ها هرگز به مرحله فعاليت كار نرسيدند و منقرض شدند؛ شايد پس از آن كه مدت‌ها با گله‌هايي زيستند كه ابزار را به كار مي‌بردند و در ميان آن‌ها اشكال اوليه كار منجر به ظهور انسان‌هاي اوليه، يعني انسان‌هاي ميمون يا پيتك‌آنتروپوس‌ها بر روي زمين گرديد.

     انتقال به حركت قائم، آزاد شدن دست‌ها از وظيفه‌ي حمل بدن، رشد بسيار زياد مغز و شيوه‌ي زندگي اجتماعي همه براي رسيدن به فعاليت كار بين اجداد ما مهم‌ترين شرايط لازم بوده است. البته ابتدا ميمون‌هاي آدم‌نماي دوره‌ي پليوسن، از سنگ و چوب به عنوان ابزار و سلاح كه براي به دست آوردن غذا و دفاع در مقابل دشمن لازم بود و انگيزه‌اي محسوب مي‌شد، استفاده مي‌كردند. اعمالي كه موجب استفاده از اشياء طبيعي مي‌شد البته بدوا" غريزي بود و حتي هنگامي كه به صورت امر منظمي در زندگي در آمد، تا مدت مديدي به صورت نيمه غريزي باقي ماند.

     هركس به خوبي مي‌تواند گروهي از اجدادمان را تصور كند كه در جستجوي غذا از محلي به محل ديگر مي‌رفتند. گاه‌گاهي افراد مختلفي از آن گروه يا آن جماعت سنگ يا چوبي را كه در دسترس‌شان بود، بر مي‌داشتند تا ريشه گياهي را بيرون آورند و يا حيواني را با آن بكشند و يا جانور درنده اي را برانند. اجداد ما پس از انتقال به حركت قائم، چون از لحاظ هوش و قدرت سازش با محيط از همه ميمون‌هاي آدم‌نماي ديگر برتر بودند، نمي‌توانستند فقط با استفاده از ابزارهاي طبيعي اكتفا كنند؛ بنابراين دست به ساختن ابزارهاي مصنوعي زدند. مراحل كار كه از تحاظ بيولوژيكي مفيد واقع شد، قدرت سازش با محيط اجداد ما را تقويت كرد؛ خصايص اجتماعي را در دسته‌ها به وجود آورد، و تكامل قوانين اجتماعي جديدي را موجب شد. از اين جهت آغاز كار و ساختن ابزار و استعمال آن به وسيله‌ي گروهي از حيوانات شروع عصر جديدي را در تكامل قلمرو آن‌ها مشخص كرد، در اين هنگام موجودي قدم به عرصه گذاشت كه از لحاظ كيفي با تمام حيوانات ديگر تفاوت داشت در واقع انسان به وجود آمد.

     دست، راه رفتن قائم، كار كه ابتدا به كمك ابزار طبيعي و سپس به كمك ابزار مصنوعي بود تكلم، مغز و شعور، قابليت تجريد و اخذ نتايج، همه در جريان يك دوره بسيار طولاني تكامل شكل گرفت، دوره‌اي كه در حدود 900 هزار سال طول كشيد و در طي آن انسان‌هاي اوليه در اجتماع هم‌نوعان خود زندگي كردند و متقابلا" بر روي هم اثر گذاشتند.

     كيفيت ويژه اجتماع انسان كه آن را از گله ميمون‌هاي آدم‌نما متمايز مي‌سازد، كار دسته جمعي به كمك ابزارهاي ساخته شده‌اي است كه در دوره‌ي انتقال از ميمون‌هاي آدم‌نما با انسان شروع شده بود.

     كار مي‌بايستي به عنوان يك خط مرزي بين ميمون‌هاي آدم‌نماي فسيل شده و اولين انسان هايي كه هنوز در مرحله‌ي تشكيل شدن بودند تلقي شود؛ اما اولين انسان‌ها داراي همان ساختمان جسماني ميمون‌هاي آدم‌نماي بزرگ دوپايي بودند، درست مانند برادران‌شان كه در گله‌هاي اجدادي ديگر همان ايام با استعمال ابزار روي نياورده بودند.

     انسان در مراحل اوليه تكامل داراي تركيب عجيبي از خصوصيات ميمون و انسان بود. بار ديگر اصول فلسفه مادي به ما كمك مي‌كند كه اين اختلاط عناصر متضاد را در انسان‌هاي قديمي درك كنيم: نخستين نمايندگان انسان از لحاظ ساختمان بدني ممكن است "انسان‌ميمون‌ها" بوده باشند؛ اما از لحاظ كيفيات اجتماعي موجودات انساني بودند، هر چند كه در پست‌ترين مراحل تكامل قرار داشتند.

     درست نيست كه تكامل انسان را يك جريان تدريجي تكامل بدون تغيير ناگهاني قاطع يا جهش به طرف جلو بدانيم. جرياني كه موجب تشكيل انسان‌هاي اوليه گرديد نبايد به عنوان تكامل ساده ميمون آدم‌نما با انسان در نظر گرفته شود، و نبايد صرفا" به عنوان افزايش كمي بعضي از كيفيات و تقليل بعضي ديگر تلقي گردد.

     اين نظريات كساني است كه تلاش مي‌كنند اختلافات بين ميمون‌هاي آدم‌نما و انسان را كوچك كنند تا نظريه انتقال ميمون را به انسان ساده جلوه‌گر سازند. داروين نيز خود مرتكب چنين اشتباهي شده است. او در "بنياد‌انواع" خود مي‌نويسد: "طبيعت هرگز نمي‌تواند جهش داشته باشد" هر چند داروين درك كرد كه انسان موجودي است كه از لحاظ كيفي با جانوران ديگر فرق دارد، ولي نقش قطعي كار و عوامل اجتماعي ديگر را در تكامل انسان مورد توجه قرار نداد.

     حركت قائم، دست و پا، مغز، كار، تكلم، و غريزه اجتماعي، همه‌ي اين عوامل انساني در تكوين و تكامل انسان دخالت دارند و تاثيرات متقابل از خود بجاي مي‌گذارند. اين‌ها سخت بر يكديگر تاثير مي‌گذارند و به هم وابسته هستند؛ و خودشان موجب تغييرات و تكامل اجتماعي و طبيعي مي‌گردند. در دوره‌ي طولاني و پرپيچ و خم جريان تشكيل انسان‌ها، انسان معاصر با ريخت و قيافه كنوني و پرورش مادي و معنوي كه به مقياس غير‌قابل مقايسه‌اي غني‌تر از انسان‌هاي قديمي يعني اجداد و اسلاف خود اوست، به ظهور پيوست.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب