سانسور حقيقی همانا نقد است
"سانسور مبارزه را نابود نميکند بلکه آن را يکجانبه ميکند، مبارزهاي آشکار را به مبارزهاي پنهان تبديل ميکند، مبارزه بر سر اصول را به مبارزهي اصولي بدون قدرت با قدرتي بدون اصول تبديل ميکند. سانسورِ حقيقي که بر ذاتِ آزادي مطبوعات استوار است، همانا نقد است. اين دادگاهي است که آزادي مطبوعات از خودش ايجاد ميکند. سانسور نقدي است که در انحصار حکومت قرار ميگيرد. اما آيا هنگامي که سانسور نه علني بلکه سرپوشيده است؛ هنگامي که نه تئوريک بلکه عملي است، هنگامي که نه فراتر از احزاب بلکه خود يک حزب است؛ هنگامي که مه چون چاقوي تيزِ خِرد بلکه قيچي کُندِ خودسرانگي است؛ هنگامي که نقد ميکند اما خود بدان تسليم نميشود؛ هنگامي که در جريان تحقق خويش خود را انکار ميکند و سرانجام هنگامي که آنقدر غيرانتقادي است که به نادرست فرد را جايگزين خرد عمومي، فرمانهاي مستبدانه را جايگزين اظهارات منطقي و لکههاي مرکب را جايگزين لکههاي نور خورشيد، محذوفات نادرست سانسورچي را جايگزين ساختارهاي رياضي، و قدرت زمخت را جايگزين استدلالهاي تعيين کننده ميکند خصوصيت منطقي خود را از دست نميدهد؟"
مارکس. کارل؛ سانسور و آزادي مطبوعات، صص 94-95 ترجمه حسن مرتضوي، چاپ يكم سال 1384 انتشارات اختران
نظرات شما عزیزان: