رباعیات فرخی یزدی
126
آنانکه تو را دو سال يکبار خَرند
هر چند گران شوي به ناچار خرند
ارزان مفروش خويش را اي توده
چون مردم کمفروش بسيار خرند.
144
ابناء جهان که زادهي بوالبشرند
آن تودهي اصل زارع و کارگرند
صنف دگري معاونند آنها را
باقي همه جمع فرعي و مفتخورند
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص227؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366
رباعیات فرخی یزدی
106
آن خودسر مرتجع(قوامالسلطنه)که دلها خون کرد
پامال هواي نفس خود قانون کرد!
ديدي که چسان دست طبيعت او را
از دايره با مشت و لگد بيرون کرد؟
111
عاقل که جز اقدام لزومي نکند
غمناک دل غريب و بومي نکند
داند که حکومتي نگردد ثابت
تا تکيه بر افکار عمومي نکند
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص223؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366
رباعیات فرخی یزدی
۱۰۰
آنرا که درستي عمل، کيش بود
زان کردهي خوب، دشمن خويش بود
هرکس که خطاکاري او بيش بود
پيش همه کس در همهجا پيش بود
105
يک دم دل ما غمزدگان شاد نشد
ويرانهي ما از ستم آباد نشد
دادند بسي به راه آزادي جان
اما چه نتيجه، ملت آزاد نشد
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص221؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366//
رباعيات فرخی يزدی
19
هر چند که پشت خم تخت من است
در روي زمين برهنگي رخت من است
با اين همه جور چرخ و بيمهري ماه
خورشيد فلک ستارهي بخت من است
25
آنکس که ز راه جور شد شادان کيست
ور هست يقين زدودهي انسان نيست
گر عاطفه نيست امتياز بشري
پس فرق ميان آدم و حيوان چيست
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص211؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366//
رباعيات فرخی يزدی
8
در ملک جهان زوال مال همه است
هنگام خوشي منال مال همه است
پامال غني بود تهي دست چرا
گر نعمت و جاه و مال، مال همه است
11
دنيا که حياتش همه جنگ و جدل است
وصلش همگي فراغ و اصلش بدل است
امروز چو ديروز مکن تکيه به حرف
کامروز جهان، جهان سعي و عمل است
13
خوش آنکه چو من حيات جاويد گرفت
وز دولت جام جاي جمشيد گرفت
هنگام بهار و روز نوروز به باغ
در سبزه و گل غلت زد و عيد گرفت
14
جان بندهي رنج و زحمت کارگر است
دل غرقه به خون ز محنت کارگر است
با ديدهي انصاف چو نيکو نگري
آفاق رهين منت کارگر است
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ رباعيات ص209؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366///
فرخي يزدي و رباعياتش
انقلاب مشروطه پاسخ مردم به جان آمدهاى بود به همه مرتجعان و سياهانديشان عصر فرتوت فئوداليسم قاجارى ايران در دوران گذار سرمايهدارى به عصر امپرياليسم. فرخی يزدی محصول چنين شرايطی است.
ميرزا محمد، متخلص به فرخي، فرزند محمد ابراهيم سمسار يزدي در سال 1267 خورشيدي در يزد متولد شد. به سبب دفاع از منافع مردم زحمتکش و آزادي در نوروز 1289 خورشيدي، شعري ميسرايد که بر ضيغمالدوله قشقايي حاکم يزد گران ميآيد و دستور ميدهد که دهان فرخي را با نخ و سوزن به تمام معني دوخته و به زندان مياندازند. فرخي در سال 1300 خورشيدي روزنامهي توفان را انتشار داد. در سال اول هفتهاي دو روز و در سالهاي بعد هفتهي سه روز منتشر ميشد. در سال 1307 و 1309 خورشيدي در دورهي هفتم مجلس، به سمت نمايندگي مجلس از طرف مردم يزد انتخاب گرديد. به دليل دفاع از آزادي و قانون زير فشار دولت و مجلسيان وقت، ابتدا به مسکو سپس به برلين رفت. در آنجا بلافاصله چندين مقاله در مجلهي پيکار بر عليه حکومت مستبد ايران منتشر کرد. تيمورتاش وزير دربار وقت، جهت فريب فرخي، به اروپا رفت و در برلن با او ملاقات کرد و به وي از طرف رضاخان اطمينان داد که به ايران بازگشته و بدون دغدغه به سر برد. از طريق ترکيه و بغداد به ايران بازگشت و با پاي خود به سياه چال رفت. در شهريور ما 1318 و در زندان قصر به وسيله آمپول هوا به زندگي پربارش خاتمه دادند. شغل کارگري داشت و از دسترنج خود که مدتي در کار پارچهبافي و مدتي هم کارگر نانوايي بوده، امرار معاش ميکرد. وي آزاديخواهي به تمام معني و دفاع از زحمتکشان را مسلک خود ميدانست. غزل زيراز اوست:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادي
که روحبخش جهانست نام آزادي
هزار بار بود به صبح استبداد
براي دستهي پا بسته شام آزادي
به پيش اهل جهان محترم بود آنکس
که داشت از دل و جان احترام آزادي (ص 14)
ديوان فرخي يزدي؛ حسين مکي؛ چاپ هشتم، انتشارات اميرکبير 1366
نظرات شما عزیزان: