فقر و جهل
در خبرها آمده بود که در ايران، رمالي، فالگيري، کف بيني و ... گسترش يافته است.
نگاهي علمي به مسئله فوق خالي از لطف نخواهد بود. فقر و جهل دو روي يک سکهاند بدين معني که هر دو با هم، يک پديده را تشکيل ميدهند و بر همديگر تاثير متقابل دارند، هرچه فقر بيشتر ميشود جهل هم گسترش مييابد و هرچه فقر کمرنگتر ميشود، جهل هم کمتر خودنمايي مينمايد.
در جوامع فقير و در شرايط امروزي، به دليل اين که فقر مردم را مجبور ميکند از امکانات آموزشي، رفاهي، تفريحي، سرگرمي و ... محروم باشند، و به طور کلي به علت ناآگاهي(جهل) قادر نيستند بر زاد و ولد خود کنترل داشته باشند در نتيجه افزايش جمعيت در اين خانوادهها ناگزير شده و اين خود شدت فقر را باز هم بيشتر ميکند.
افزايش جمعيت خانواده و فقر اقتصادي، زمينه مادي فراهم ميکند که افرادی از فرط استيصال و درماندگي، به طرف اعمالي مانند دزدي، قتل، تن فروشي، مواد فروشي، رمالي، فالگيري، کلاهبرداري، جنگيري، دعانويسي، ... روي آورند تا بلکه از اين طريق نيازهاي مادي خود را تامين نمايند.
براي اين که بتوانيم ريشه جهل را بخشکانيم بايد ابتدا ريشه فقر را بخشکانيم. براي از بين بردن جهل تنها از طريق آموزش از پايه و از همان ابتداي تحت تعليم قرار گرفتن کودک بايد شروع کرد. از آنجا که براي آموزش بايد هزينه کرد و هزينهي آموزش هم عمدتا" به عهده خانوادهها گذاشته ميشود نه دولت، و چون اکثريت قريب به اتفاق افراد جامعه را تهيدستان تشکيل ميدهند در نتيجه آموزش دهي افراد تحت تعليم با مشکل جدي روبرو ميشود. که اين خود جهل را گسترش میدهد.
دولتها وظيفهاي که در قبال آموزش به عهده ميگيرند، همان اهدافي را دنبال ميکنند که خواست خود آنان است. مثلا" هم اکنون دولت چين به کودکان واجب تعليم؛ علوم تجربي، رياضي، و زبان را به عنوان مهمترين اولويتها، در آموزش مد نظر دارد. چرا؟ چون وجود نيروی کار ماهر برای شرکتهای چند مليتی سرمايه، که در چين سرمايهگذاری کردهاند، يک امر ضروری است. يعني به طور خلاصه تر هر دولتي انديشه و افکار و رفتار طبقه حاکمه همان کشور، را به مردم آن جامعه آموزش ميدهد. روي همين دليل هم هست که مارکس در کتاب کوچک "نقد برنامه گوتا" به منظور آموزش علمي به اکثريت افراد جامعه و در جهت منافع آنان، در قسمت چهارم ص 38 نسخه اينترني اين کتاب ميگويد:"کليسا و دولت را بايد به گونهاي يکسان از هرگونه نفوذي در امور آموزشي محروم ساخت."
به دليل اينکه کليسا و دولت هر دو تشکيل طبقه حاکمهاي را ميدهند که در اقليتند و براي اين که اکثريت جامعه را از نوع آموزش آنها محروم ساخت، بايد نفوذ و دخالت آنها را قطع کرد.
و در همين کتاب (نقد برنامه گوتا) در صفحه 40 جهت تغيير جامعه کنوني به يک جامعه علمي انساني ميگويد: "ترکيب کار توليدي با آموزش ميتواند به يکي از کارآمدترين ابزار تغيير جامعهي کنوني بدل گردد."
بنابراين براي اين که ريشه اوهام و خرافات و هرگونه عقب ماندگي علمي اجتماعي و سياسي را برطرف سازيم بايد با فقر مبارزه کرد يعني فقر اقتصادي را در جامعه ريشه کن کنيم جهل هم از بين خواهد رفت. اگر نيروهاي خارجي مستقر در افغانستان طي اين چندين سال براي ريشه کن ساختن فقر(ايجاد تحول اقتصادي در افغانستان) فعاليت ميکردند، ميتوانستند به راحتي ارتجاع طالبان را به عقب برانند. اما نتيجه اعمال تا کنوني آنها رشد و گسترش طالبان است که به طوري خود ميگويند 75 درصد افغانستان را در دست دارند. حذف فقر حذف جهل را به دنبال دارد.
نظرات شما عزیزان: