تکامل انسان>13
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

انسان نئاندرتالدلايل ديرين‌شناسي در باره به وجود آمدن انسان

مرحله دوم انسان هاي اوليه

1-انسانهاي نئاندرتال 

     مرحله‌ انسان‌هاي نئاندرتال در تكامل انسان با كشفيات متعددي از بقاياي استخواني در قسمت‌هاي مختلف اروپا و آسيا و آفريقا مشخص شد. انسان‌هاي نئاندرتال اغلب در اواسط ابزارهاي سنگي قديمي يعني عصر حجر قديم مي‌زيستند. ابزارهاي مخصوص انسان‌هاي نئاندرتال همراه با استخوان‌هاي يك انسان جوان در غار تحتاني "لوموستيه" فرانسه در 1908 ميلادي و جاهاي ديگر يافت شد.نسان نئاندرتال

     نخستين جمجمه‌ي انسان نئاندرتال بالغ در 1848 ميلادي در يك معدن سنگ در جبل‌الطارق (اسپانيا) كشف شد. اين جمجمه عبارت از جمجمه‌ي ناقص زني بود كه برجستگي فوق كاسه چشمي ضعيفي داشت و حجم جمجمه فقط 1080 سانتي‌مترمكعب بود. در همان محل در 1926 ميلادي ابزارهاي سنگي با جمجمه‌ي بچه انسان نئاندرتال 5 ساله‌اي كشف شد. و در 1856 ميلادي، در دره‌ي نئاندرتال آلمان كاسه سر و قسمت‌هايي از جمجمه‌ي انسان‌هاي نئاندرتال كشف شد. اين جمجمه‌ها براي اين نوع انسان‌هاي اوليه تا حدي بزرگ بود، يعني در حدود 1400 سانتي‌مترمكعب بود، اما پيشاني آن شيب بسيار قابل ملاحظه‌اي داشت و مانند شامپانزه داراي برجستگي فوق كاسه‌ي چشمي نمايان و متصل بود.

     از ديدگاه دانشمندان ديرين‌شناس، نئاندرتال‌ها و انسان‌هاي كنوني را اعقاب يك جد مشترك يعني پيتك‌آنتروپوس مي‌شمارند. به عقيده آن‌ها انسان‌هاي فلسطين بدون شك يك مرحله تكاملي بين انسان‌هاي نئاندرتال و كرومانيون هستند.

     خصوصيت تشريحي مهمي كه انسان‌هاي نئاندرتال را متمايز مي‌كند فقدان برجستگي چانه است. ما در انسان‌هاي فلسطين به طور دقيق انتقال از جمجمه‌ي بي‌چانه را به جمجمه‌ي با چانه مي‌بينيم؛ اختلاط خصوصيات تشريحي انسان‌ كنوني با خصوصيات انسان نئاندرتال بدين صورت مستلزم آن است كه آن‌ها را به منزله‌ي يك گروه واسطه در نظر بگيريم. چون خصوصيات ويژه انسان كنوني غالب است. بعضي از دانشمندان اين عقيده را ابراز مي‌دارند كه انسان‌هاي فلسطين نخستين انسان‌هاي واقعي، يعني قديم‌ترين نمايندگان نوع انسان كنوني (هموساپينس) بوده‌اند. اين گروه انسان‌هاي واسطه در فلسطين در نقطه اتصال اروپا و آسيا و آفريقا كشف شده و اين بقاياي فسيل شده، نه فقط با نئاندرتال‌ها بلكه با انسان‌هاي كرومانيون اروپا نيز نقاط مشابه و مشترك دارند.

     كشف آثار فسيل شده‌ي انسان‌هاي نئاندرتال و اشكال مشابه آن در يك چنين منطقه‌ي عظيمي در عصر حجر قديم دلايل مختلفي به دست ما مي‌دهد كه حدس بزنيم انسان‌هاي نئاندرتال اجداد انسان كنوني بوده‌اند. مشكل بتوان تصور كرد كه چنين جمعيت زيادي از نئاندرتال‌ها ممكن است مطلقا" منقرض شده و آثاري از خود به جاي نگذاشته باشند، زيرا دسته‌هاي آن‌ها مي‌توانسته‌اند با موفقيت براي حفظ بقا در شرايط سرماي افزون شونده مبارزه كنند، مي توانستند حيوانات را شكار كنند، آتش را روشن نگهدارند، و به صورت دسته‌هاي ثابت اوليه زندگي كنند.

     قيافه و وضع جسماني نئاندرتال‌ها چنان بود كه مي‌توانست در اكثر موارد سلف و جد انسان كنوني باشد. در واقع مشكل مي‌توان راه ديگري يافت كه انسان كنوني بتواند از آن منشاء گرفته باشد.

      نوع انسان امروزي در حدود 150 هزار سال پيش ظهور كرد و اين مدت در مقايسه با عمر کره زمين، انگار همين ديروز بود. اما در همين مدت كوتاه ما انسان ها توانسته‌ايم بر سراسر كره زمين و همه‌ي موجودات آن تسلط پيدا كنيم. البته ما انسان‌ها در ابتدا نوعي از ميمون‌ها بوديم كه در افريقا زندگي مي‌كرديم و حالا سراسر جهان را زير پا داريم.

     دكتر"كريس‌استرينگر" باستان شناس و مدير بخش بنياد نوع انسان در موزه ملي تاريخ، در لندن معتقد است كه قابليت سازگاري و قدرت ابتكار و ابداع است كه مايه‌ي موفقيت انسان شده است. براي اين كه بتوانيم در همه جاي جهان زندگي كنيم ناچار بوديم كه خودمان را با شرايط بسيار مختلف سازگار كنيم. مردم مجبور بودند كه مشكلات گوناگوني را حل كنند. از جمله بايد به نحوي  از محيط‌هاي ناآشنا عبور مي‌كردند، بايد قايق اختراع مي‌كردند، بايد لباس درست مي‌كردند تا بتوانند در جاهاي بسيار سرد زندگي كنند، بايد خانه مي‌ساختند و خيلي چيزهاي ديگر، بنابراين ابتكار و ابداع رمز اصلي در موفقيت انسان بوده است. 

     امروز ما تنها نوع انسان در كره‌ي زمين هستيم.  اما در 150 هزار سال پيش و حتي در همين 30 هزار سال پيش در جهان نوع‌هاي ديگري از انسان زندگي مي‌كردند. اين‌ها موجوداتي بودند كه به انسان امروزي از هر نوع جاندار ديگري شبيه‌تر بودند. در واقع شباهت يك نوع از آن‌ها به ما آن قدر زياد بود كه بعضي از باستان شناسان نظرشان اين است كه احتمالا" با نوع ما آميزش داشته‌اند و نسل‌هاي دورگه‌اي بوجود آوردند. معروف‌ترين اين انواع كه از بسياري جهات نزديك‌ترين خويشاوند ما به حساب مي‌آيد انسان نئاندرتال است. انسان‌هاي نئاندرتال در غارها زندگي مي‌كردند و تا آن جايي كه كشفيات نشان مي‌دهد يكي از نخستين انواع انسان‌هاي متفاوت با انسان امروزي بوده اند.

 

 

    "لس‌لي‌آيلود" استاد مردم شناسي بيولوژيكي در دانشگاه لندن است. او مي‌گويد: نمونه‌ي اين نوع انسان در سال 1856 ميلادي را در دره‌ي نئاندر در آلمان پيدا كردند و به همين سبب اين نوع را نئاندرتال ناميدند. پرفسور"آيلود" درباره‌ي نحوه زندگي آدمياني كه در دوره‌هاي دورزندگي مي‌كردند پژوهش مي‌كند او مي‌گويد: موجوديت اين‌ها واقعا" يك معماست. اگر نئاندرتال‌ها وجود نمي‌داشتند درك تكامل انسان خيلي ساده‌تر بود. چون نئاندرتال‌ها مغزشان به بزرگي مغز ما انسان‌هاي امروزي بود و حتي بعضي از آن‌ها مغزشان از مغز ما بزرگ‌تر بود،  جثه‌ي بسيار بزرگ داشتند، و خيلي قوي و نيرومند بودند و مي‌شود گفت به كشتي‌گيرها و وزنه بردارهاي امروزي شباهت داشتند. هيكل‌شان خيلي درشت بود. در طي آخرين عصر يخبندان به راحتي توانستند در اروپا به زندگي ادامه بدهند.

 

 

    حالا اين سئوال مطرح است كه انسان‌هاي نئاندرتال، به انسان‌هاي امروزي كه بعدا"پيدا شدند و بالاخره جاي آن‌ها را گرفتند چه تفاوت‌هايي داشتند؟ نئاندرتال‌ها مثل ما ياد گرفتند كه ابزارهاي سنگي بسازند و آتش روشن كنند مثل ما توانستند شكارچيان ماهري بشوند و اجداد اوليه‌ي آن‌ها هم همان اجداد اوليه‌ي ما بودند. دكتر"کريس‌استرينگر" دراين باره ميگويد: اين‌طور به نظر مي‌آيد كه نئاندرتال‌ها در حدود 300 هزار سال پيش، از مسير تكامل ما جدا شدند از آن به بعد اين دو مسير يعني مسير تكامل نئاندرتال‌ها و مسير تكامل انسان‌هاي امروزي، هم زمان ادامه پيدا كرد.نئاندرتال‌ها به تكامل خود در اروپا ادامه دادند و اجداد ما در افريقا تكامل پيدا كردند. بعد بر اساس يافته‌هاي باستان شناسي در افريقا، مي‌بينيم كه انواع بيشتري از ابزارهاي سنگي ساخته مي شود. در حدود 100 هزار سال پيش تغييرات بيشتري ملاحظه مي‌كنيم  از جمله سازگاري يافتن با زندگي در سواحل، استفاده از منابع دريايي، و اين سازگاري در تكامل انسان خيلي مهم بود. به اين معنا كه افراد به منابع ثابت مواد غذايي دسترسي پيدا كردند و احتمال دارد كه در همين دوره به ساختن قايق پرداخته باشند  و آن وقت بود كه سرانجام توانستند با اين وسيله به نقاط ديگر كره زمين از جمله استراليا و ماداگاسكار كه هنوز مسكون نشده بود، بروند.

     به اين ترتيب اجداد بلافصل ما كه مقرشان در افريقا بود رفته رفته شيوه زندگي‌شان را تغيير دادند و خيلي زود به ابتكار و ابداع پر داختند. حال ببينيم كه نئاندرتال‌ها كه مقرشان در اروپا بود در اين دوره‌ي پر تحول چه وضعي داشتند؟

     سازگاري نئاندرتال‌ها با محيط در دوره‌ي بسيار قديم صورت گرفته بود و به همين دليل مي‌توان گفت كه در سازگاري با محيط موفقيت زيادي داشتند. دكتر"پل‌پتيت" باستان شناسي معتبر است كه در بخش قدمت يابي كربني دانشگاه "آكسفورد" كار مي‌كند، مي‌گويد:

     مي‌بينيم كه آن‌ها از حدود 300 هزار سال پيش با محيط خود سازگاري يافته بودند و زندگي‌شان در اين محيط تا زمان نابودي نوع آن‌ها در حدود 30 هزار سال پيش ادامه يافت. دوره‌ي حيات آن‌ها در كره‌ي زمين دوره‌ي بسيار درازي است. اما در تمام اين دوره واقعا" با هيچ گونه نوع‌آوري و ابتكار جديد بر خورد نمي‌كنيم به عبارت ديگردر طي اين 300 هزار سال، رفتار و شيوه‌ي زندگي آن‌ها تغييري نمي‌كند. البته نمي توان گفت كه اين يكنواختي در شيوه‌ي زندگي آن‌ها عيبي داشته است. در واقع حاكي از آن است كه براي زندگي آن‌ها موفقيت آميز بوده است. چون طبيعي است كه وقتي روشي در حد لازم و كافي كارايي داشته باشد كسي به فكر تغيير آن روش نمي‌افتد. اما البته مشكل نئاندرتال‌ها وقتي شروع شد كه يك نوع رقيب به صحنه آمد.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: شنبه 28 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب