مروري بر کتاب سرمايه(61)
2.تعاون (همياري)
مطابق صفحه 288 (309) توليد سرمايهداري به سرمايه واحدي نياز دارد که به اندازه کافي بزرگ باشد، تا بتواند تعداد نسبتا" زيادي کارگر را در يک زمان به کار بگيرد؛ فقط هنگامي که خود کارگمار کاملا" از انجام کار بينياز شد، او به يک سرمايهدار تمام عيار تبديل ميگردد. فعاليت همزمان تعداد زيادي کارگر در يک رشته واحد کار و به خاطر توليد يک نوع کالا، و تحت نظارت يک سرمايهدار، از نظر تاريخي و به طور منطقي نقطه آغاز توليد سرمايهداري را شامل ميگردد.(ص 302(322))
بنابراين در ابتدا تنها يک تفاوت کمّي در مقايسه با گذشته وجود دارد، يعني موقعي که تعداد زيادتري کارگر به وسيله کارگمار به استخدام در آمدند. اما يکباره تغيير و تبديلي صورت ميگيرد. تعداد زياد کارگران از قبل ضمانت ميکند که کارگمار، کار متوسط واقعي را به دست ميآورد، که در مورد کارفرماي کوچک چنين تضميني وجود ندارد و با اين وجود، بايستي ارزش متوسط کار را پرداخت نمايد؛ در مورد توليد کوچک، نابرابريها تا حدود زيادي در مقياس جامعه تعديل ميشود، اما درباره يک کارفرماي منفرد، چنين امري صورت نميگيرد. لذا قانون توليد ارزش اضافي فقط هنگامي براي يک توليدکننده منفرد تحقق مييابد که او به عنوان يک سرمايهدار توليد ميکند، و کارگران زيادي را به طور همزمان به کار ميگيرد- يعني از همان ابتدا کار اجتماعي متوسط. (صص(322-324) 303-304)
علاوه بر آن: صرفهجويي در وسايل توليد تنها از طريق کارکرد طولاني آنها حاصل ميشود؛ انتقال مقدار کمتري ارزش به محصول به وسيله اجزاء سرمايه ثابت، تنها از مصرف آنها در اشتراک با تعداد زيادي کارگر در پروسه کار سرچشمه ميگيرد. بدينگونه است که ابزار کار، قبل از آن که خود پروسه کار داراي يک خصوصيت اجتماعي بشود، چنين ويژگي را کسب مينمايد (تا اين موقع پروسههاي کار صرفا" پروسههاي همانندي پهلو به پهلوي يکديگرند.) (ص 305 [325])
در اينجا صرفهجويي در وسايل توليد فقط تا آنجا که باعث ارزان شدن کالاها و از اينرو پايين آوردن ارزش کار ميگردد، مورد توجه قرار ميگيرد. بررسي ميزاني که اين صرفهجويي، نسبت ارزش اضافي به کل سرمايه ترقي يافته (v.s) را تغيير ميدهد، در اينجا صورت نميگيرد و به جلد سوم موکول ميشود. چنين تفکيکي کاملا" با روح توليد سرمايهداري هماهنگ است؛ زيرا از آنجا که شرايط کار را به طور مستقلي در برابر کارگر قرار ميدهد، به نظر ميرسد که صرفهجويي از وسايل توليد امر مجزايي است که به او ربطي ندارد و بنابراين هيچگونه ارتباطي با روشهايي که بهرهوري نيروي کار مورد استفاده سرمايهدار را افزايش ميدهد، نمييابد.
شکل کار تعداد زيادي از اشخاص، که به طور مرتب با يکديگر و در کنار هم و در يک پروسه توليدي واحد يا پروسههاي توليدي مرتبط با يکديگر کار ميکنند، تعاون ناميده ميشود. (ص306 [325]) (تريسي1 Concours des forces.)
جمع کل نيروهاي مکانيکي کارگران منفرد، تفاوت فاحشي با نيروي مکانيکي امکانپذيري دارد که هرگاه دستهاي بسياري با هم و به طور همزمان و در يک فعاليت واحد به کار گرفته شوند، حاصل ميگردد (مانند بلند کردن يک جسم سنگين، و غيره). تعاون، از همان ابتدا قدرت توليدي را به وجود ميآورد، که ذاتا" يک قدرت انبوه است.
علاوه بر آن، در اکثر کارهاي توليدي، صرفا" تماس جمعي جوّي از رقابت به وجود ميآورد که راندمان کار هر نفر را بالا ميبرد، به طوري که 12 کارگر در يک روز کار مشترکن 144 ساعته، کار بيشتري ارائه ميدهند تا 12 کارگر در 12 روز کار مجزا، يا يک کارگر در 12 روز پي در پي. ([326]ص307)
اگر چه ممکن است بسياري کار مشترک و يا مشابهي انجام دهند، با اين وجود امکان دارد که کار فردي هر کدام، مرحله جداگانهاي از پروسه کار را نشان دهد (مثل زنجيري از افراد که قطعهاي از محصول را به يکديگر پاس ميدهند). که بدينوسيله تعاون مجددا" در کار صرفهجويي مينمايد. شبيه به همين است موقعي که يک ساختمان را يکباره از چند جانب شروع به ساختن ميکنند. کارگر مرکب، يا مجتمع، دستها و چشمهايي در جلو و پشت سر خود دارد، و تا درجه معيني در همه جا حاضر و ناظر است. ([327]ص308)
در پروسههاي پيچيده کار تعاون اجازه ميدهد تا پروسههاي ويژه تفکيک شده و به طور همزمان انجام گيرند، لذا زمان کار براي ساختن محصول کامل کاهش مييابد. ([327]ص308)
در بسياري از حوزههاي توليد، دورههاي بحراني وجود دارند که تعداد زيادي کارگر مورد نياز است (درو محصول، صيد شاهماهي، و غيره). در اين مواقع تنها تعاون ميتواند مساعدت نمايد. ([328]ص309)
تعاون، از يک طرف عرصه توليد را گسترش ميدهد و از اينرو براي پيوستگي کار در ميدان کاري که در عرصه وسيعي پراکنده شده امري ضروري ميگردد (مانند زهکشي، جاده سازي، سد سازي و غيره)؛ از طرف ديگر، به وسيله متمرکز نمودن کارگران در يک کارگاه2، باعث انقباض و کوچک نمودن عرصه ميگردد، و بنابراين هزينهها را کاهش ميدهد. ([328-329]ص310)
در تمام اين اشکال، تعاون، قدرت توليدي ويژه روز کار مرکب، و قدرت توليدي اجتماعي (جمعي) کار است. اين يک، (يعني قدرت توليدي اجتماعي کار) از خود تعاون سرچشمه ميگيرد. در کار اشتراکي منظم (سيستماتيک) با ديگران، کارگر محدوديتهاي فردي خود را به دور ميافکند و قابليتهاي همنوعانش را گسترش ميدهد.
حالا، کارگران مزدور تا وقتي که يک سرمايهدار واحد آنها را به طور همزمان به کار بگيرد، حقوقشان را بپردازد و ابزار کار را در اختيارشان قرار دهد، نميتوانند به کار تعاوني بپردازند. از اينرو درجه تعاون بدين امر بستگي دارد که يک سرمايهدار صاحب چه مقدار سرمايه باشد. اين ضرورت که بايد مقدار معيني سرمايه وجود داشته باشد تا صاحبش را به يک سرمايهدار تبديل نمايد، اکنون به شرط مادي تبديل پروسههاي متعدد پراکنده و مستقل به يک پروسه کار اجتماعي مرکب، مبدل ميگردد.
به طريق مشابه، سلطه سرمايه بر کارگر تا به حال صرفا" نتيجه ظاهري رابطه ميان سرمايهدار و کارگر بود؛ اکنون اين امر پيش شرط ضروري خود پروسه کار ميگردد؛ سرمايهدار آميزش خود را در پروسه کار ظاهر مينمايد. در تعاون، کنترل پروسه کار وظيفه سرمايه قرار ميگيرد، و با اين عنوان سرمايه خصوصيات ويژهاي کسب ميکند. ([330]ص312)
در انطباق با هدف توليد سرمايهداري (يعني خودگستري سرمايه تا حد امکان)، اين نظارت در عين حال کاربرد حداکثر ممکن استثمار در يک پروسه اجتماعي کار است، و از اينرو خصومت ناگزير ميان استثمارگر و استثمار شده را در بر ميگيرد. علاوه بر آن، نظارت بر استفاده مناسب از ابزار کار را به عهده ميگيرد. بالاخره، ارتباط ميان عملکردهاي مختلف کارگران در بيرون از آنها قرار دارد، يعني در سرمايه، به طوري که وحدت خود آنها، به عنوان يک تمايل بيروني (خارج از قدرت آنها)، به صورت حاکميت سرمايهدار در مقابلشان قرار ميگيرد. بنابراين نظارت سرمايهدار دوجانبه ميباشد (1-به صورت يک پروسه اجتماعي کار براي توليد يک محصول؛ 2-به صورت يک پروسه خودگستري سرمايه)، و در شکل خود، مستبدانه است. اين حاکميت مطلق به نوبه خود اشکال ويژهاش را ظاهر ميسازد: سرمايهدار ، که دقيقا" خود را از انجام کار واقعي آسوده نموده، اکنون نظارت مستقيم خود را بر يک گروه سازمان يافته از کارمندان و کارمندان جزء، که به نوبه خود مزدوران سرمايه هستند، قرار ميدهد. در بردهداري، اقتصاددانان اين هزينههاي نظارت را3 Faux Frais به شمار ميآورند، اما در توليد سرمايهداري، عليرغم آن که به وسيله استثمار با همان عملکرد سابق فراهم آمده، عليرغم آن که از طبيعت پروسه اجتماعي کار سرچشمه ميگيرد، آنها به کودني آن را نظارت (کنترل) تشخيص ميدهند. ([331.332]صص313-314)
رهبري صنايع، بر عهده سرمايه قرار ميگيرد، درست مانند دوران فئودالي که امور لشگري و قضايي در مسند مالکيت زمين قرار داشت. ([332]ص314)
سرمايهدار 100 نيروي کار منفرد را ميخرد، و در مقابل نيروي کاري مرکب از 100 واحد به دست ميآورد. او پولي براي قدرت مرکب کار 100 نفر نميپردازد. هنگامي که کارگران به پروسه کار مرکب داخل ميشوند، از قبل مالکيت بر خود را از دست ميدهند؛ آنها در سرمايه ادغام ميگردند. از اينرو قدرت توليدي اجتماعي کار به عنوان قدرت توليدي پايدار در سرمايه، ظاهر ميشود.([333]ص315)
نمونههايي از تعاون در ميان مصريان باستان.([333-334]ص316)
در آغاز تمدن، تعاون ابتدايي در ميان اقوام شکارچي، چادرنشينان، و يا در جماعتهاي سرخپوست بر اين پايهها متکي است: (1)مالکيت اشتراکي وسايل توليد؛ (2) وابستگي طبيعي فرد به قبيله و جماعت اوليه. تعاونيهاي پراکنده در ايام باستان، قرون وسطا، و در مستعمرههاي جديد، بر پايه حکمروايي مستقيم و زور و اکثرا" به صورت بردهداري قرار دارد. تعاون سرمايهداري، برعکس کارگر مزدور آزاد را در نظر ميگيرد. از نظر تاريخي، اين شيوه در مقابله مستقيم با اقتصاد روستايي و پيشهوران مستقل (چه به صورت صنف چه غير آن)، و در اين رابطه به عنوان يک شکل تاريخي متمايز و ويژه پروسه توليد سرمايهداري، ظاهر ميگردد. اين اولين دگرگوني است که پروسه کار در برخورد با سرمايه تجربه مينمايد. بنابراين، در اينجا خلاصه ميکنيم: (1) شيوه توليد سرمايهداري خود را به عنوان شرط تاريخي تبديل پروسه کار به يک پروسه اجتماعي (جمعي) ظاهر ميسازد؛ (2) اين شکل اجتماعي پروسه کار، خود را به عنوان يکي از شيوههاي سرمايه براي استثمار هرچه پرسودتر کار، يعني از طريق افزايش بهرهوري آن، نشان ميدهد. ([335]ص317)
تعاون، آن طور که تاکنون در نظر گرفته شده، يعني در شکل ابتدايي آن، با توليد در مقياس بزرگتري منطبق است، اما شکل تثبيت شده مشخصه يک عصر به خصوص، يعني توليد سرمايهداري را به وجود نميآورد، امروزه اين شکل هنوز هم وجود دارد، يعني موقعي که سرمايه در مقياس بزرگي عمل ميکند، بدون اين که تقسيم کار به وجود آمده يا ماشينها نقش مهمي به عهده گرفته باشند. بنابراين، اگر چه تعاون شکل اساسي کل توليد سرمايهداري است، شکل ابتدايي آن، به عنوان يک شکل خاص (فرعي)، در کنار اشکال توسعه يافتهتر آن ظاهر ميگردد. ([335]ص318)
ادامه دارد
انگلس فردريک؛ درباره كاپيتال مارکس ترجمه ج. آزاده، صص86لغایت90چاپ يكم سال 1358 انتشارات مازيار
1 – Destutt de Tracy Antoine (1754-1836)
2 – مانند يک کارگاه ساختماني. (م)
3 – هزينههاي زائد.
نظرات شما عزیزان: